یکی از مراحل زیبا و برجستهی زندگی انسانها ازدواج است. مرحلهای از زندگی که امروز به چالشی در میان جوانان هازمان(:جامعه) زرتشتی تبدیل شده است. از همینرو تارنمای امرداد در یک دیدگاهسنجی از زرتشتیان خواست تا دیدگاه خود را دربارهی چالشهای پیش روی هازمان زرتشتی در اینباره بارگو کنند. در پیِ همین دیدگاهسنجی از برخی کنشگران و کارشناسان هازمان زرتشتی خواستیم تا دیدگاه خود را در اینباره بازگو کنند.
در زیر دیدگاه رادمان خورشیدیان، جوان و کنشگر هازمان زرتشتی را دربارهی چالش ازدواج در میان جوانان زرتشتی میخوانید:
آیین همراهی
مرگ و تولد تنها دو رویدادی هستند که وقوعشان در زندگی همه قطعی است. پاسخ به دو پرسشی که از این دو رویداد برمیخیزد اینکه «من از کجا آمدهام» و «به کجا خواهم رفت» چنان پراهمیت است که تقریباً هر اندیشه و آیینی خود را ملزم به پاسخگویی به آنها میداند و مناسکی را برای این دو رویداد بر اساس تفسیری که از آنها دارد، تدوین میکند.
در امتداد این دو رویداد نقطه عطف سومی نیز پنداشته میشود که نه بهاندازه آن دو بنیادین است و نه قطعی چراکه به انتخاب خود فرد بستگی دارد اما جالب اینجاست که همارز آن دو دیگر مهم و برجسته پنداشته میشود و حتی مناسکی که برایش در نظر گرفته میشود بهمراتب باشکوهتر از مراسم مرگ و تولد است.
این رویداد برخلاف مرگ و تولد در زندگی یک فرد بهتنهایی روی نمیدهد که اصلاً حاصل برخورد و پیوند زندگی دو انسان به یکدیگر است.
نامهایی مثل زناشویی، ازدواج، آیین همسری، عشق و دلدادگی هرکدام جنبههایی از رویداد برخورد و پیوستن زندگی زن و مرد به هم را بیان میکنند و به نظر میرسد هیچکدام نتوانند مفهوم کلیای که این پیوند دارد را منتقل کنند، چرا که برخلاف دو رویداد تولد و مرگ که میتوان آنها را با دو عبارت کوتاه «به وجود آمدن یک انسان» و «از بین رفتن یک انسان» تعریف کرد، پیوند یک زن و مرد رویدادی لایهلایه و چندبعدی است که حتی در مورد چیستی آن تفاوت دیدگاههای گوناگونی است.
سادهترین و پایهایترین لایه پیوند زن و مرد که در بیشتر موجودات زنده نیز مشترک است را میتوان «آمیزش» نامید، رابطه جسمی بین دو گونه نر و ماده که به تولیدمثل آنها منتهی میشود. این اتفاق اصولا با لذت همراه خواهد بود چراکه در غیر این صورت موجود ناخودآگاه دلیلی برای این کار نمیبیند و گونهاش ادامه نمییابد. این رویداد در موجود خودآگاه و پیچیدهای مانند انسان ممکن است جنبههایی مختلفی به خود بگیرد، یکروی آن شاید لذت آفریدن انسان دیگری شبیه به خود و حمایت و پرستاری از آن فرزند باشد که هدفی چندین ساله دارد تا تنها کسب یک لذت کوتاه چندساعته که ممکن است آگاهانه از تولیدمثل جلوگیری شده باشد.
لایه دیگری که شاید با نام «دلدادگی» بشود آن را بیان کرد و به نظر میرسد پیچیدهترین سطح این رابطه باشد، بهنوعی احساس عاطفی بین زن و مرد دلالت میکند. فرآیندی که در مغز انسان که پیچیدهترین سیستم شناختهشده هستی است، رخ میدهد، بنابراین تحلیل «دلدادگی» بسیار عمیق و چندبعدی به نظر میرسد که انبوهی از اشعار، افسانهها، داستانها، آثار هنری و غیره قصد توصیف آن را دارند.
جنبه اجتماعی انسان باعث خواهد شد رویداد مهمی مانند پیوستن دو انسان به یکدیگر انعکاس پررنگی در سطح اجتماعی داشته باشد و بر این اساس جامعه برای مدیریت آن قواعد و مناسک پیچیدهای را طراحی کند و به نظر میرسد هر چه جامعه پیچیدهتر باشد (به این معنی که از گروههای متفاوتتری تشکیلشده باشد) این قواعد ممکن است پیچیدهتر و سختگیرانهتر باشند، چراکه یکی از ملزومات بقای جوامع (مانند خانواده، خاندانها، اقوام، ملیتها، ادیان، نژادها، طبقات اجتماعی و اقتصادی و …) به تعریف و مدیریت مرزهایشان بستگی دارد، اینکه چه کسی خودی است یا بیگانه و پیوند زناشویی ازآنجهت که میتواند به ورود بیگانهای به درون جامعه رسمیت ببخشد نیازمند قواعدی در جهت مدیریت مرزهای جامعه است.
مطالعه پیشینه پیوند زناشویی در تاریخ بشر بهخصوص جوامعی بومی که بهصورت منزوی از دیگر جوامع انسانی زندگی میکردند این حقیقت شگفتانگیز را آشکار میکند که تصور ما از ازدواج در این مقطع تاریخی برخلاف آنکه فکر میکنیم همیشه و در همه جای دنیا مرسوم بوده است، تنها یکی از هزاران حالتی است که میتواند پیوند بین زن و مرد رقم بخورد و آنچه امروزه بهصورت قالبی هنجارین از ازدواج شناخته میشود بیشتر طراحیشده و ساخته دست بشر است تا حقیقتی مطلق و تغییرناپذیر.
آنچه جامعه امروز ما با آن روبرو است دگرگونی الگوی ازدواجی است که تا چند دهه پیش فراگیر بوده است، رویدادهایی مانند ازدواج سفید، بالا رفتن سن ازدواج، آمار روبه رشد طلاق همه روندهایی هستند که در جامعه بزرگتر ایران بهشدت رو به رشد هستند و دیر یا زود به درون جامعه زرتشتی نشت پیدا خواهند کرد. در این میان شاید اولین راهبردی که بهعنوان عکسالعمل به این روندها به ذهن برسد تأکید و تبلیغ بر تقدس الگوی سنتی ازدواج باشد، اما سادهلوحانه است اگر امید داشته باشیم تبلیغ الگوی سنتی ازدواج بر روی جوانان امروز اثر داشته باشد درحالیکه او نمونههای ناکارآمد این الگو را در دوستان، آشنایان و حتی زندگی هرروزه پدر و مادر خود میبیند، اطرافیانی که خود اقرار میکنند ازدواج کردن باعث کاهش خوشبختی، ناکام ماندن آنها در رسیدن به خواستهها و اجبار به رعایت قواعد دست و پاگیر شده است.
اما آنچه میتوان گفت نه یک قالب بلکه یک پیشنهاد است، پیشنهادی که شاید فضای امکان را برای جستجوی مدلهای ازدواج موفق برای افراد گستردهتر کند، من نام این الگو را «همراه» گذشتهام چراکه به نظرم قبل از اینکه زن و مرد باهم همسر شوند و زندگیشان به هم گره بخورد، لازم است باهم همراه باشند.
رابطه همراه بر این پیشفرض استوار است که هر کس تصوری از زندگی مطلوب در ذهنش دارد و برای رسیدن به آن در آینده مسیری ترسیم کرده است. لزوم همراه بودنِ همسران زمانی آشکار میشود که بیشتر مشاجره و اختلاف بین زن و شوهرها درباره ناکام ماندن آنها در رسیدن به خواستههایشان برای حفظ رابطه زناشوییشان است، شکایت افراد از اینکه اگر ازدواج نمیکردم انسان موفقتری بودم ازآنجا ناشی میشود که ازدواج آنها یک همافزایی را به دنبال نداشته که باعث شود زندگی هر دو نفر پربارتر شود، بلکه در این موقعیت زن و مرد مانند دو نیروی خلاف جهت یکدیگر هستند که هر کدام می خواهند به سمت خواسته های خود بروند و نتیجه نهتنها کار سازندهای نمیکنند که فقط نیروی طرف مقابل را خنثی میکنند.
بنابراین به نظر میرسد لازم است هرکسی که میخواهد زندگیاش را با دیگری شریک شود ابتدا بداند خودش از زندگی چه میخواهد، خواستههایش چیست و آن افق مطلوبی که میخواهد به آن برسد چگونه است، لازم است خواستههایش را بر مبنایی اینکه چقدر در زندگیاش کلیدیاند و تا چه اندازه قابلچشمپوشیاند مشخص کند، در گام بعد باید بر اساس توانمندیهایی که از خود میشناسد مسیری شفاف و دستیافتنی را برای رسیدن به خواستههایش ترسیم کند، مسیری که خودش توان و جرات پیمودنش را داشته باشد نه اینکه همسر خود را بهعنوان ناجی و ابزاری برای رساندن او به خواستههایش بداند.
به نظر میرسد زمانی افراد برای ازدواج آماده هستند که راه زندگی خود را مشخص کرده باشند و احساس بکنند اگر این سفر زندگی با یک همسفر همراه باشد زیباتر، آسانتر و لذتبخشتر است، در این صورت زندگی مشترک بهجای آنکه یک بازی باخت – باخت باشد که هر دو طرف خود را فدای دیگری کرده باشند و هیچکدام به مطلوب خود نرسیدهاند، میتواند یک بازی برد-برد باشد که هر دو یکدیگر را برای رسیدن به خواستههایشان یاری میکنند.
شاید بهترین کلمه برای توصیف این شرایط همازوری شدن زن و شوهر باشد، به نظر میرسد نهتنها برای همازور شدن زن و شوهر یکی بودن آرمان و مشخص بودن خویشکاری هر فرد لازم است بلکه در هر شبکه پیوستهای از انسانها روشن شدن آرمان و خویشکاری باعث همازوری خواهد شد.