لوگو امرداد
دکتر احمدرضا قائم مقام در بزرگداشت استاد ابوالقاسمی؛

استاد، خود را وقف معلمی کرد

دكتر احمدرضا قائم مقامیدویست و هفتاد و دومین شب مجله بخارا به نکوداشت دکتر محسن ابوالقاسمی ویژه شده بود که پسین چهارشنبه یكم دی ماه ١٣٩٥خورشیدی برگزار شد.

دکتر احمدرضا قائم مقامی در این نشست «مختصری در فضایل استاد دکتر محسن ابوالقاسمی» سخن گفت:

«در این شانزده سالی که شاگردی استاد را کرده‎ام و از مصاحبتش برخوردار بوده‎ام، در ارادت ورزیدن به او کوشیده‎ام بر دیگران سبقت جویم. دلیلم در ارادت به او از یک جهت خصال نیک او بوده است. او را از همان دیدار اول مردی یافتم صمیمی، یکدل، یکرنگ، در دل مهربان، اگرچه در ظاهر تندخو. اتفاقات بعدی معلوم کرد که تلقی من درست بوده است. مرد از سال‌ها باز همین گونه بوده است و این خصال در جبلت او استوار شده است. بعدها بیشتر متوجه شدم که ظاهر و باطن او یکی است و یکرنگ و یکرو و خالص است. متوجه شدم که از روی و ریا گریزان است و توجه چندانی هم به رد و قبول دیگران ندارد. او را تا حدی ملامتی یافتم. حتا گمان می‎بردم که امثال حمدون قصار و ابوحفص حداد هم که منادیان ملامتیه در خراسان بوده‎اند لابد از بعضی جهات شبیه همین دکتر ابوالقاسمی بوده اند.

  در رفتار او استغنایی می‎دیدم نسبت به بسیاری امور و بسیاری کسان. مصاحبتش با دانشمندانی چون مینوی و خانلری و درس آموختن از استادانی چون فروزانفر و همایی و بر دوش گرفتن بعضی مناصب مهم علمی در همان سنین جوانی گویا چشم و دل او را در این سنین میانسالی و کهنسالی به کلی سیر کرده است یا آنکه هم از آغاز چشم و دل سیر بوده است. باری، گاهی اگر از او تعریفی می‌شد، زیاد شوقی نشان نمی‌داد و بدگویی دیگران را هم ظاهرا به هیچ می‎گرفت. گویا در خود برتریی می‌دید نسبت به اقرانش که باعث قسمی از این استغنا می‎شد. در واقع هم هوش سرشار و استعداد بسیار و حافظه نیرومندش او را از اقرانش ممتاز کرده است. این همه معلومات و محفوظات که در تاریخ و ادبیات و دستور و زبان‌شناسی تاریخی اندوخته به مدد همین حافظه کم‌مانند به دست آمده و آن قوه استدلال و تیزبینی و نکته سنجی که دارد از قبل همان هوش سرشار دست داده است. با این حساب شاید بی‎جهت نباشد که در بسیاری موارد به دیگران از بالا نگاه کند. این از بالا نگاه کردن او البته به معنای تحقیر دیگران نیست. او همیشه مشوق شاگردانش بوده است و حتی به واسطه بلندنظری که در اوست شاگردان متوسط‎الحال را هم شاگردان خوب به حساب آورده است.از بالا نگاه کردن او مانند پدری است که به فرزندانش ریاست معنوی دارد و بالطبع نه در او حسدی است نه کوته‌بینی و خرده‌بینی.

     این پدر معنوی این ریاست معنوی خود را یک روز و دو روز نیست که به دست آورده. سال‌هاست، بیش از نیم سده، که کارش معلمی است و قدیم‌ترین شاگردانش بعضی اکنون سال‌هاست که در گوشه‌ای خفته‌اند و معروفترین ایشان اکنون سال‌هاست که خود استادان بنام شده‌اند. آنچه در معلمی او ظاهرا بیشتر ارزش دارد این است که شیوه‌ی آموزش در بعضی دروس را به کلی دگرگون کرده است. آنچه پیش از او برای نمونه در درس اوستا رایج بوده نسبت چندانی با فیلولوژی، که در حکم جان و روان رشته زبان‌های باستانی ایران است، نداشته است. اوست که به شهادت شاگردان و آثارش اوستا را در ایران موضوع فیلولوژی کرده است و در کنار همکارانش همین تحول را در درس‌های فارسی میانه و مانند آن هم موجب شده است. در واقع ناموس علم این است که شاگردان بر میراث استادان خود چیزی بیفزایند. این معنا در کار معلمی هم درست است و ابوالقاسمی در این کار توفیق بسیار یافته است. شیوه‌ی آموزش بعضی از این درس‌ها پیش از او و بعد از او به کلی با هم فرق داشته است. اگرچه در ظاهر به نوشتن میل چندانی نداشته، کتاب‌ها و اندک نوشتارهای تالیف کرده که یار و ابزار او و شاگردانش برای جلو بردن این دانش نوین زبان‌شناسی تاریخی در ایران بوده است. کافی است به آثار او نگاهی اجمالی انداخته شود و با آنچه پیش از او به زبان فارسی در این موضوع‌ها نوشته شده مقایسه شود. آیا پیش از او چیزی شبیه به اینها به زبان فارسی نوشته شده است؟ آیا میان این آثار و آثار مرد بزرگی مانند ابراهیم یورداود نسبتی هست؟ ابتکار در سراسر بعضی آثار او، مانند تاریخ زبان فارسی و مخصوصا دستور تاریخی زبان فارسی هویداست. درست است که غربیان و روس‌ها آثار مفید بسیاری در این موضوع‌ها نوشته بوده‌اند، ولی خواندن و فهمیدن و حلاجی آنها و افزودن چیزهای بسیاری از خود به آنها و بوشانیدن جامه‌ای نو در آن‌ها کار او بوده است. اول چیزی که در بعضی از این آثار به چشم خواننده می‌آید شیوه‌ی نویسنده است در تنظیم و تبویب و تدوین مطالب و قوت تالیفی است که از خود بروز داده است. طوری همه مطالب به یک رشته کشیده شده‎اند که خواننده اگر دنبال این رشته را بگیرد، به سادگی متوجه نظمی می‎شود که نویسنده شاید به زحمت به آن همه مطالب پراکنده و متنوع داده است، و فهم آن نوشته‌ها هم برای او آسانتر می‌شود. اما این نظم ظاهر قضیه است. باطن آن این است که خواندن این همه نوشته‌های فنی به زبان‌های غیر فارسی کار آسانی نیست یا بر هر کسی آسان نیست. در واقع استادی در همین دستور زبان فارسی هم نیازمند سال‌ها پژوهش و تحقیق است. کار زمانی دشوارتر می‎شود که کسی بخواهد در دستور زبان فارسی میانه و فارسی باستان و اوستایی و مانند آن هم آگاهی بیابد و آن گاه  نسبت میان اینها را هم در سیری تاریخی مشخص کند. بنده کمتر کسی را می‎شناسد که برای نمونه کتاب دستور تاریخی زبان فارسی را بخواند  و همه‌ی مطالب آن را دریابد. رجوع به بعضی منابع نویسنده آن هم ابدا آسان نیست و گاهی خواندن ده صفحه از بعضی آثار محققانی مانند «امیل بنونیست» و «کارل هوفمان» نیازمند آماده کردن بعضی مقدمات و مبادی است که خود با سال‌ها مطالعه و ممارست به‌دست می‎آید. اگر کسی دستش در کار باشد و به آموختن سطحی بعضی از این نوشته‌ها بسنده نکرده باشد، متوجه خواهد شد که  این سخن بنده گزافه‌گویی نیست و هم متوجه خواهد شد که جز نیروی ابتکار، قوه‌ی اجتهاد استاد هم در این مسایل تا چه اندازه بوده است.

     اما این چند کتاب و جستار نماینده علم و فضل مردی گریزان از نوشتن و مشتاق آموختن نیست. ابوالقاسمی از آنِ نسلی است که آموختن را مهمتر از جلوه‎فروشی و نوشته‎سازی می‎دانسته. سال‌ها اندوخته و اندکی از آن اندوخته خود را در کتاب‌هایش گذاشته، نه از برای فروختن. آن‌ها را سرمایه کار معلمی خود کرده است. با این همه معلومات که او داشته و با آن قوه استدلال و تیزهوشی که در او بوده، اگر می‎خواست، امروز آثار بسیار و گوناگون از او در دست بود. ولی او خود را وقف معلمی کرده و از دید بعضی مدعیان خود را در معلمی حرام کرده است. اما برای مردی ملامتی چون او شاید مطلوبتر همین بوده که به قول این مدعیان در این معلمی حرام شود.»

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-30