اگر چو غنچه فرو بستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
اینکه بدانیم و بشناسیم و بفهمیم هم اینک و اکنون در کجای تاریخ و جامعه و جهانی که در آن به سر میبریم و با آن به اصطلاح معاصریم و ایستادهایم و بر چه تاریخ و فرهنگ و عقبه مدنی و معنوی و سنت و میراثی تکیه زدهایم و چه نسبتی با جامعه و جهانی که در آن زندگی میکنیم داریم؛ اهمیت حیاتی و ضروری و فوری برای ملت و میهن ما بویژه ملتی که در منطقه و جغرافیای تاریخی بغایت حساس و پیچیده تقدیر تاریخش رقم خورده است، دارد و نمیباید بیتوجه و تفاوت و نافهیده از کنارش گذشت. ما در آلاسکا و استرالیا زندگی نمیکنیم. ایران نه استرالیاست نه آلاسکا و نه امارات متحده عربی و نه داغستان و تاتارستان. ایران در همین جغرافیای سیاسی محدود و معاصرش همچنان یک جهان بغایت پیچیده و جغرافیای تاریخی و فرهنگی و انسانی و اقلیم و عالم مدنی و معنوی پرچین و شکن و زنده و غنیست.
ایران یک جغرافیای تاریخی متعارف و معمولی نیست. ایرانی بودن مسئولیت خطیر و سنگینیست که بر شانه همه ما بعنوان میراثدار و میراثخوار سنت و میراثی کهن و مواریث مدنی و معنوی پرمایه و غنی و جهانی نهاده شده است. شناخت این تاریخ کهن و جهان غنی و پرمایه از دستآوردهای فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما است و یک ضرورت حیاتیست و شناساندن آن یک تکلیف بزرگ و سنگین نهاده شده بر شانه همه ما. برایش میباید سرمایه ریخت و به پایش عمر و اندیشه هزینه کرد.
متأسفانه بسیار اندکند در میان دولتیان و قضائیان و مجلسیان و نظامیان و مدیران جامعه پسا انقلابی ما که شناخت تاریخی عمیقی از موقعیت مدنی و معنوی و تاریخی و فرهنگی ویژه و ممتاز ایران در عرصه تاریخی جهانی دارند. تاریخ ناخواندگی از جمله معضل بزرگیست که جامعه معاصر ما از آن رنج میبرد. درعصری که اندیشه و آگاهی و فهم تاریخی از واقعیتها و ردیابی رصد رویدادهای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و حرکات و سکنات و تصمیمگیریهای سیاسی نظامهای سیاسی قدرتهای جهانی ایستاده است در برزخ بیتاریخی چونان خوابگردها تصمیم گرفتن بسیار خطرخیز و پرهزینه است.
چهار دهه هرچند به مقیاس و در ترازو و تراز زمان تاریخی زمان کوتاهیست لیکن به مقیاس عمر کوتاه هر یک از ما زمان کوتاهی نیست و یک نسل را به طور کامل در بر گرفته است. فرصتهای مهم و بسیاری را در چهار دهه جامعه پسا انقلابی ملت و میهن ما بکف آورد و فرصتهای زیادی را نیز از کف داد. دولتیانی پی به پی بر صحنه آمدند و برخی بیشتر فرصت آفریدند و برخی نیز فرصتسوزی کردند و فرصتهای بسیاری را از کف ملت و مردم ما ربودند و گرفتند و با کارنامهای سیاه رفتند و اینک نیز رمل توهم میافکنند و به کسی پاسخگوی خسارتهای سنگینی که در کمتر از یک دهه به وسعت یکهزاره بر کشور وارد آوردند و تحمیل کردند نیستند!
متاثرانه و متأسفانه در حوزه تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و باستانی کشور فرصتهایی در زمان مدیریت دولتهای نامحمود و نامسعود و ناحمید نهم و دهم سوخت و دود شد و از کف رفت که هیچ جبرانی بر آن متصور و مترتب نیست. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از جمله سازمانها و نهادها و تشکیلات فرهنگی بوده است که بیشترین آسیبها را در چهار دهه اخیر متحمل شده است. اثرات و تبعات منفی و پرهزینه و خسارتبار آن را شما محسوس و ملموستر از هر جای دیگر در تجاوز و تخریب و غارت گسترده و یله و بیمهار محوطههای باستانی و اماکن و ابنیه و مآثرتاریخی و مواریث مدنی و معنوی کشور میتوانید ببینید. به جرئت و بیاغراق آنچه اتفاق افتاده و بر سر مواریث فرهنگی و مآثرتاریخی کشور طی دهههای اخیر خاصه در زمان دولتیان نامحمود نهم و دهم آمده است به وسعت و مقیاس یک فاجعه ملی بوده است. تخریب و تجاوز به ریشهها و بنیانهای مدنی و معنوی و مواریث تاریخی و فرهنگی یک ملت یک فاجعه ملی ست. چنانکه تحقیر و تحریف تاریخ یک ملت یک فاجعه ملی ست.
باری و به هر روی آن دولت نامحمود و نامسعود با آن کارنامه سیاه، دور باطل و روزگارش به سرآمد و دورهاش پایان گرفت و اینک دولتیانی دیگر بر صحنهاند و کلید بر کف و تدبیر امید در دل و شور و شعور اعتدال در سر. میپذیریم که یک سرزمین سوخته و هولوکاست سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و مدنی و معنوی را به شما نو دولتیان آن دولتیان تیرهبخت در کمتر از یک دهه وانهادند و رفتند. تردید نداریم که عناصر و عوامل نفوذی آنها با شعارهای تند و غلیظ انقلابی و سپرگرفتن دیانت و اخلاق و معنویت و با صورتک و ماسک صیانت از شریعت در همان روزگار تیره دولتیان نامحمود چنان فعال شدند که هر نفس مخالفی را در سینه قبض و حبس میکردند و هر صدای حقی و فکر درست و راستی را نیز در نطفه خفه میکردند اینک نیز خاموش ننشستهاند. میپذیریم که کابوس سنگین و بختک شوم و آشوب و آنارشیزم و قهقرای فرهنگی و مدنی و معنوی آن سالهای غمانگیز همچنان بر روان و رفتار و فرهنگ و زندگی مردم ما سنگین میآید و سنگین حس میشود. و بیهیچ تردید و بیهیچ اغراق سازمان میراث فرهنگی و جامعه میراثیان و باستانشناسان میهن ما و مواریث فرهنگی کشور بیشترین زخمها و تحقیرها و آسیبها را در آن روزگار تیره و نامحمود و نامسعود مدیریت دولتیان نهم و دهم سخت تحمل و سنگین تجربه کرد و دشوار از سرگذراند.
اینک که دولتیان دوازدهم در راهند و آمدهاند که قامت خمیده و ستون فقرات اقتصاد و معیشت و سیاست و فرهنگ و زندگی جامعهای زخم خورده و آسیب دیده را راست و ترمیم کنند میباید بدانند و بشناسند و بفهمند و بپذیرند اینجا ایران است و کشوری تاریخی و جهانی بغایت فرهنگی با مواریث فرهنگی و مدنی و معنوی و مآثرتاریخی بسیارغنی. حکم حکمت و خرد و منطق تدبیر و امید و اعتدال ایجاب میکند بر کرسی رفیع میراث و میراثیان کشور کسی را بگزینیم و بنشانیم که هم تاریخ خوانده است و تاریخدان هم فرهنگشناس و چهرهای موجه و فرهنگی و فرهنگ دوست هم ایرانشناس است و آشنا با دانش باستانشناسی و اندیشه و دانایی باستانشناسانه که در جامعه و جهان ما در خط مقدم اندیشه و آگاهی تاریخی انسان روزگار ما ایستاده است.
فرهنگ امری کیفیست و کیفیت زندگی و نحوه بودن ما در چونان هستندگانی فرهنگی و تاریخمند. هر آسیبی به فرهنگ یک جامعه و یک ملت آسیب به تمامیت تاریخ و حیات مدنی و معنوی اوست. سازمان میراث فرهنگی سازمان سود و سودا نیست که هر ناباستانشناس فرهنگناشناس و سوداگر و سودازده و بیخبر از تاریخ و اندیشه و دانش و دانایی تاریخی را بر کرسی رفیع آن بگذاریم و بنشانیم. از کارنامه سیاه مدیریتهای تیرهبخت دولتیان نامحمود نهم و دهم در سازمان میراث فرهنگی درس عبرت بیاموزیم و گام بر گام آنها ننهیم و راهشان را نرویم و تکرار آزمون نکنیم که هم پرهزینه و خسارت بار است برای ملت و میهن هم گناهی نابخشودنی.
دو دهه پیش سازمان گردشگری را چونان وصلهای ناموزون و پینهای نامیمون بر قامت سازمان میراث فرهنگی دوختند تا دستهای متجاوز و طرحها و برنامهها و نیات باطل سوداگرانهشان را بتوانند روانتر و آسانتر به اجرا درآورند و چنین نیز کردند و اینک نیز عناصر و عوامل پشت پرده و صحنه همچنان طرح و برنامه شوم میچینند تا با سلاخی کردن سازمان میراث فرهنگی و مواریث فرهنگی کشور غنیمت بیشتر بیاندوزند و زر فراونتر در انبان بریزند و سود سرشارتر در انبار ذخیره کنند!
از جامعه میراثیان و باستانشناسان کشور انتظارمیرود همت کنند و مشفقانه و مجدانه از دولتیان جدید بخواهند از انتصاب و گماردن و نشاندن مدیران فرهنگناشناس و ناباستانشناس کاسبپیشه و سوداگر بر مسند رفیع سازمان میراث فرهنگی بپرهیزند که نه به مصلحت کشور است و نه به منفعت میهن و منزلت ملت ما.
توسعه شتابزده و فلهای و نامتوازن موجود ناقصالخلقهای را در رحم جامعه خواهد پروراند و پس خواهد انداخت که برای نگهداریش صد چندان میباید هزینه کرد. یک جامعه بیمار ناهنجاریهای فرهنگی را با اعجاز اقتصادی نمیتوان بهبود بخشید چنانکه در جامعه گرسنگان از مراعات اخلاق و معنویت و رستگاری ابدی سخن گفتن دور از عدالت است و بصیرت و واقع بینی و حکمت و همت و خرد. سازمان میراث فرهنگی سازمان حج و زیارت و اوقاف نیست. نهادیست بغایت فرهنگی و تشکیلاتی با مسئولیتی خطیر و سنگین در تراز و ترازوی قد و همطراز قامت یک وزارتخانه البته اگر درست فهمیده شود. سازمانی که سهم و نقش و تکلیفش در انسجام و اقتدار و اعتبار و عزّت و منزلت و جایگاه ملی و مدنی و معنوی ما در سطح جامعه جهانی، علی الخصوص در عصری بغایت پیچیده و دشوار و در معرض چالشها و تنشهای نامتعارف و در نوع خود بیسابقه میتواند بسیار موثر و تعیین کننده باشد. مرجعیت فرهنگی و مدنی و معنوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را در ارتقاء حیات فرهنگی و مدنی و معنوی جامعه معاصر ما کوچک و حقیر نشماریم که بسختی زیان میبینیم چنانکه دیدهایم. مخاطبان این مرجع عظیم فرهنگی در حوزه تاریخ و فرهنگ از حوزههای علمیه بمراتب بیشترند و بمراتب نیز فرهنگیتر. اینها را رویاروی هم و در تزاحم و تعارض هم نبینیم. هر کدام در سنگر و جایگاه خود بماند و در همان سنگر و جایگاهی که در حیطه و حد مسئولیتش است تلاش و مجاهدت کند. آنکه سنگرخود را رها کرده و در جایگاه و سنگری که مناسب و حق و در تخصص و حیطه مسئولیت او نیست قرار میگیرد دست به ارتکاب خطایی زده است که هم به سنگر خود هم به سنگر دیگری آسیب رسانده است. تسخیر و تسلط بر سنگرهای دیگر جامعه بسیار خطرخیز و اثرات و تبعاتش بر حیات مدنی و معنوی جامعه منفی و پرهزینه و پرخسارت است و اساسا «حرکت وعملی نابخردانه. هرج ومرج و آشوبها و آشفتگیهای اجتماعی را دامن خواهد.
آسیب رساندن و تخریب کردن و تحقیر سازمان میراث فرهنگی آسیب و تحقیر و تخریب تاریخ و فرهنگ یک ملت است. خاصه ملتی که بر تاریخ و فرهنگ و سنت و میراثی تکیه زده است که همچنان زنده است و بر صحنه تاریخ جهانی حضور فعال دارد. ملتی که هنوز میراثش به موزههای تاریخ سپرده نشده است و زیرسقف موزههای عالم مدرن بدنبالش نمیباید رفت. ملتی که هویت و ملیتش نه موزه ایست و نه ساخته و پرداخته ذهن و فکر و اندیشه تاریخی نظامهای سلطه. هویت ما ملیت و مدنیت و معنویت ما اینجاست که هستیم. در همین جا و همین لحظه اکنون تاریخی. فعال و زنده بر صحنه تاریخ و فرهنگ جهانی. هویتی که ریشههایش کهن است و همچنان به ریشههایش زنده است و جان و توان و نیرو میگیرد.
سازمان میراث فرهنگی را فعال کنید آنگاه ثمرات و برکات آن را در ارتقاء سطح فرهنگ جامعه و روان و رفتار فرهنگی و کیفیت زندگی و کیفیترشدن هر چه عمیقتر و اصیلتر حیات مدنی مردم و ملت ما ببینید و بچشید. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری صرفا» یک سازمان و نهاد و تشکیلات در میان دیگر نهادها و تشکیلات و سازمان ما نیست. جلوهای زنده از تاریخ و فرهنگ یک ملت است. ملتی تاریخی. این سازمان و نهاد و تشکیلات فرهنگی مهم و تاثیرگذار میتوانست کانون زنده و فعال جامعه معاصر ما در افکندن طرحها و ریختن برنامهها و تصمیمگیریهای کلان فرهنگی و مدنی و معنوی کشور هم به مقیاس ملی هم در سطح و به مقیاس کلان جهانی باشد امّا و افسوس و دریغا که نه تنها چنین شد که ویرانش نیز کردند و رفتند!
دربند کردن و به محاکمه فراخواندن متجاوزان به مواریث فرهنگی کشور نیز حق ملت است و چنانکه صیانت از مواریث مدنی و معنوی و مآثر تاریخی کشور حق مسلم او. آزاد کردن سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از بند حیاط خلوت سیاسی و جناحی این یا آن دولت و ارتقاء آن به وزارتخانه و تاسیس وزارتی مستقل نیز حق ملت و کشور است و در تشکیل و تاسیس آن هم اراده و انگیزه و عزمی ملی میباید در سر داشت هم احساس مسئولیت در پیشگاه تاریخ و فرهنگ ملتی تاریخی و با عقبهای پرمایه و غنی از مواریث مدنی و معنوی.
*استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و هموند(:عضو) هیاتامنای بنیاد ایرانشناسی
13/5/1396 هجری خورشیدی ـ دانشگاه تهران