«نایین» از شهرهای استان اصفهان است که در کویر مرکزی ایران، پهلو گرفته و آب و هوایی گرم و خشک دارد. نایین، در زبان عبری به معنی «زیبایی» است. تاریخ ساخت شهر به درستی روشن نیست اما آن گونه كه از کتابهای کهن برمیآید نایین از شهرهای باستانی ایران است و گواه این امر، زبان و گویش نایینی است که تاکنون برجامانده است. بر پایهی دستهبندی زبانهای ایرانی، این زبان جزو زبانهای جنوب خاوری(:شرقی) ایران است. واژههای این گویش، ریشه در زبانهای ایران باستان مانند اوستایی و فارسی باستان و فارسی میانه دارد.
کلوان، درب مسجد(باب المسجد)، نوگاباد، پنجاهه، سنگ(گودالو)، چهل دختران و سرای نو، هفت بخش از بافت سنتی و تاریخی نایین هستند که از برخی از آنها تنها یادی و یا از برخی اندک خانههایی با دیوارهای گلی برجا مانده است. این بافتهای تاریخی امروزه، كموبیش خالی از مردم بوده و بیشتر مردم در بافت نوین شهر زندگی میکنند. نایین با گستردگی اندکش یک بازار تاریخی زیبا را در خود جای داده است. به جز این بازار، تنها یک بازارچه در یکی از محلهها(کلوان) بوده و شش محلهی دیگر، بازارچه نداشتهاند. به این گونه، بازار نایین افزونبر دارا بودن کارکرد و نقش منطقهای، در پیوستگی با آبادیها و روستاهای پیرامون و نقش شهری از کارکردهای محلهای نیز برخوردار بوده است.
اقتصاد شهر نایین، پیش از این به صنایعدستی وابسته بوده و «عبابافی» آن، زبانزد شهرهای دور و نزدیک بوده است. اما این روزها، جز کارگاههای نیمهویران، در «محمدیه» که به حالت نیمهتعطیل درآمدهاند چیزی از آنها برجا نمانده است. این روزها بیشتر صنایعدستی مردم شهر، قالی است که آوازهی جهانی دارد.
افزونبر صنایعدستی، آنچه این شهر آرام گرفته در کویر را برای گردشگران داخلی و خارجی به نگین کویر نامور کرده، یادمانهای تاریخی زیبایی است که در گوشه و کنار آن چشم هر بینندهای را به خود میخواند. برجستهترین این یادمانها که شوربختانه بیمهری بسیار به آن شده و گرد فراموشی و ویرانی بر شانههایش سنگینی میکند؛ «نارین قلعه»(نارنج قلعه) است که زمان ساختش را گروهی به روزگار اشکانیان و گروهی به روزگار ساسانیان نسبت میدهند.
بازار تاریخی شهر که از هنگامهی ساخت آن آگاهی درستی در دست نیست و برپایهی یافتهها و شیوهی معماری، تاریخ ساخت آن را به روزگار ایلخانی نسبت میدهند از دیگر گیراییهای نایین است. بازار نایین که امروزه همچون بسیاری یادمانهای تاریخی دیگر این شهر نیمهتعطیل است معماری بسیار زیبایی دارد. بنای نخستین این بازار كه در سیاههی آثار ملی ایران به ثبت رسیده، به سدهی پنجم هجری بازمیگردد ولی بیشترین روند شكلگیری آن در روزگار صفویه بوده است. درازای بازار بیش از یك هزارمتر و پهنای آن بین 3 تا 5 متر است.170 دکان این بازار، پیش از این، میوهفروشی، لحافدوزی، نقلپزی، پارچهفروشی، رنگرزی، سفیدگری و… بوده است. کوچکی بازار نایین و اندكی پیشرفت اقتصادی و کالبدی شهر، در چند سدهی كنونی، سدی در برابر گسترش بازار و پیدایش راستههای تخصصی و صنفهای گوناگون است.
بازار از سوی جنوب، دروازهای دارد که پیشتر، شبها برای برقراری امنیت آن را میبستند و به فاصلهی 10 متر از در نخست، در دیگری بود. کهنسالان شهر بر این باورند که در فاصلهی میان در نخست و در دوم، مامور مالیات میایستاد و از کاروانهایی که میخواستند از بازار گذر کنند و یا کالای خود را در بازار بفروشند و کالایی بخرند مالیات میگرفت و تا هنگامی که مالیات پرداخت نشده بود، در دوم باز نمیشد. بالای در نخست، جایی برای نگهداری آتش بوده كه از آن در هنگام یورش ناگهانی به شهر، به عنوان وسیلهی دفاعی بهره میبردهاند.
این بازار که در گذشته در شمار زیباترین و کهنترین بازارهای سرپوشیدهی ایران بود، امید است سكوت 50 سالهاش، شکسته شده و دوباره قلب تپندهی شهر شود. با توجه با این که بیشتر اهالی شهر، باور دارند که بازسازی بازار از بایستههاست اما به گمان میرسد كه صنعت و فناوری نوین سد بزرگی در راستای بهسازی این بازار بوده است. با آمدن خودرو و آسانی جابهجایی بار، دکانداران بازار که تا پیش از آن از قاطر و شتر برای جابهجا کردن بار بهره میبردند، نیاز به فضای بیشتری دارند. اما پهنای باریک بازار، سدی در برابر این کار است. شاید یکی از شوندهایی(:دلایلی) که دکانداران دكانها را خالی كردهاند همین موضوع باشد. از دیگر شوندها، خالی شدن بافت سنتی شهر است. به همراه خشک شدن پایابها و نبود آب، اندکاندک هستهی سنتی شهر از مردم خالی شد و بازار شهر که در دل این بافت بود با ناامنی روبهرو شد. از شمار 170 دکان بازار، رفتهرفته میرود تا شمار دکانهای باز از شمار انگشتان یک دست هم كمتر شود. از میان صاحبان این دکانها که در فاصلهی دروازهی «چهل دختران» تا «سقاخانه» است همچنان همان سفیدگر صبور و فرتوت مانند پاسداری دلاور، بامدادان بر در دکان خود مینشیند و هنگام نیمروز بدون نیاز به ساعت از شعاع نور آفتاب که از نورگیرهای دکانش به درون تابیده زمان را تشخیص میدهد و دکان را میبندد. باور خود شاید این واپسین باری است كه در دكان را میبندد چرا که میداند او تنها بازماندهی واقعی دکاندارانی است که روزگاری همهی اعتبار و غرورشان دکانهایی بود که امروزه ویرانهای بیش نیست. در گذر از بازار یا با درهای بسته روبهرو میشویم، یا به ویرانههایی برمیخوریم که روزگاری یکی از مراکز تهیهی نیازمندیهای مردم این گستره و گسترههای دیگر بوده است .
این در حالی است که برای مردم محلی و پیرمردانی که عمری را برای کار و یا تهیهی نیازمندیهای روزمره در رفتوآمد در بازار بودهاند معنایی فراتر از مکانی مادی دارد. این مطلب را زمانی بهتر درمییابیم که میبینیم پیرمردان خمیده پیش از آمدن به بازار بر تختهی پل(دو ستون کنار در ورودی بازار) بوسه میزنند و با نگاهی از سر حسرت به بازماندههای این شاهکار معماری سنتی و بومی، یکبار دیگر و شاید به گمان خود برای واپسینبار، برای رسیدن به مسجد خواجه تا انتهای بازار راه را میپیمایند.