سدههاست كه نوروز راه پوییده تا به روزگار ما رسیده است. در همهی سدههایی كه بر او گذشته، گاه خندان و غزلخوان بوده و گاه نالان و گریان. اما هیچگاه دست مهربان و شادیبخش خود را از سر مردم برنداشته است. نوروز به آدمی امید میدهد و هر سالی كه از او میگذرد پویاتر و جوانتر میشود. پس نوروز از آغاز تاریخ تا به امروز، همانند مبارزی پیروز بوده است. از همین رو است كه ما در هر نوروز، آنگاه كه هممیهنانمان را میبینیم، میگوییم: نوروز پیروز
این نوروز پیروز كه سراپا راز شادی و رامش است با آیینهایی همراه است كه شماری از آن پیشواز نوروز و شماری دیگر شكوهِ روزهای نو شدن سال است. آیینهای بر جای مانده برگزاری نوروز در ایران بزرگ، بسیار است و همراه با راز و رمزهای ویژه خود. هر چه زمان میگذرد مردم به این آیینها و مراسم دلبستگی بیشتری پیدا میکنند. چرا كه به اندیشه نهفته در آن پی میبرند و میبینند که از ژرفای تاریخ چه گوهر گرانبهایی، پابر جا و استوار، برایشان به یادگار مانده است.
خانه تكانی ، نوشدن
نخستین واژهای كه با نوروز در یاد میآید خانه تكانی است كه یكی از آیینهای بزرگ ایرانیان در آستانهی نوروز و نو شدن است. زدودن غبار یكساله و نوشدن اسبابِ خانه و رخت و جامه. باور ایرانیان بر بازگشت فروهر نیاكان درگذشته به خانومان خویش آنان را وامیداشته است، آنچنان كه غبارِ كینه و دشمنی از دل برمیگرفتند، غبار و خاك از خانه و كاشانه نیز برگیرند. همهچیز تازه و نو، همهجا پاكیزه و ناب. نوروز تازگی روان آفرینش است و جوانه زدن جان و جهانِ این سرزمین. همان كه در اوستا، «فرشكرد» یاد شده است. پس نوروز بهترین هنگامه برای نو شدن و پاك شدن است. نو شدن همهچیز و پاك شدن دل و جان و خانه و كاشانه از غبار و پلیدی.
چهارشنبه سوری
پیش درآمد نوروز پس از خانهتكانی، آیین «چهارشنبهسوری» است كه میتوان آیین به پیشواز رفتن نوروز هم دانست.
واژهی «چهارشنبهسوری» از دو بخش «چهارشنبه» و «سوری» ساخته شده و چم(:معنی) آن چهارشنبهی بزم و شادی است. بخش جداییناپذیر این جشن آتش است كه مردم از دیرباز تا كنون به هنگام فروشد خورشید، هیمههای گرد آورده شده را در سه یا هفت كپه جاسازی كرده و بر آنها آتش میزدند. سپس از روی آن میپریدند و زمزمه میكردند: «زردی من از تو سرخی تو از من». یعنی زردی، بیماری و ناتوانی را از من بستان و سرخی و شادابی و تندرستی را که در خود داری به من ببخش. در گذشته پس از سوخته شدن هیزم، خاکستری را که از آن میماند را در خاکاندازی جا میکردند و از خانه بیرون میبردند ودر آب روان میریختند و آنکس که خاکستر را بیرون برده در بازگشت در خانه را میزند، از درون خانه از او می پرسند: «کیست؟» و او هم جواب می دهد; «منم» میگویند: «از کجاآمده ای؟» جواب میدهد که : «از عروسی». میپرسند: «چه آوردهای؟» میگوید: «تندرستی».
این آیین ریشه در باور ایرانیان دارد نشان به اینكه غم و رنج و گرفتاری را باید به جریانهای طبیعی سپرد. «چهارشنبهسوری» در گذشتهای نهچندان دور آیینهای بسیاری را با خود همراه داشت. آیینهایی كه هریك به بهانهای امید و شادی را به دلها میآورد تا بار غصههای مردم در آستانهی نوروز كم شده و مردم با شادی به پیشواز نوروز بروند. آیینهای آش چهارشنبهسوری، آش بیمار، آجیل چهارشنبهسوری، توپ مروارید، كوزه شكستن، فالگوش، قلیاسودن، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، كفچه (قاشق) زنی، گرهگشایی، فال گرفتن و … كه در كاربرد همهی آنها حاجتگیری یا رفع گرفتاری دیده میشود. این آیینها حتا اگر در نگاه نخست خرافی بهچشم آیند، دلها را خالی از رنج غصه كرده و نوروزی شاد و پرامید را نوید میدادند. شوربختانه اكنون جای این آیینهای زیبا را بالن آرزوها و ترقههای چینی گرفته است كه هیچ پیوندی با چهارشنبهسوری و نوروز ندارند.
زرتشتیان هنوز هم در شب پیش از نوروز، در واپسین شب پنجه(٢٥ تا ٢٩ اسفند)، زمانی که تاریکی واپسین شب سال رنگ میبازد، بر بام خانههایشان آتش میافروزند تا روشنایی امید در دل هایشان فروزان شود و فردای آن روز با گستردن سفرهی هفت سین، جشن نوروز را آغاز میکنند.
هنگامهی نو شدن سال
در روزگار باستان و تا به همین امروز، مردم گردش سال را رویداد خجسته و بزرگی میدانستند و بامداد نوروزی را فرخندهترین ساعت میپنداشتند و با نگریستن به روشنایی روز، در كنار سفرهی هفتسین برای خود و خانواده فرخندگی آرزو میکردند.
در گذشتهها، یعنی زمانی که هنوز رادیو و تلویزیونی نبود، مردم گوش میخواباندند تا زمان نو شدن سال را از غرش توپهایی بشنوند که در میدان اصلی شهر کار گذاشته بودند. در تهران غرش توپها از میدان توپخانه برمیخواست و میگفتند به شمار سالهای زندگی شاه توپ میاندازند. از همان لحظهی نوشدن سال، آتشافروزها در کوی و برزن راه میافتادند و بانگ دُهل و کرنا و سُرنایشان به هوا برمیخاست و تا هنگامی كه مردم بیدار بودند دُهل میزدند و شادی میکردند. اگر زمان نوشدن سال در شب بود، مردم تا بامداد و سر زدن سپیدهی بامدادی، پای سفرهی هفتسین بیدار مینشستند. دید و بازدیدها هم از همان روز نخست سال آغاز میشد و تا 13 فروردین ادامه داشت. اما دیدن بزرگترها و سالخوردهها، میبایست زودتر انجام شود.
اما هیچ شنیدهاید هنگامی که کسی میخواهد جایی برود میگویند «شال و کلاه کرده»؟ این زبانزد، معنایی دارد که به یکی از آیینهای نوروزی درباری بازمیگردد. زمانی که در روز نخست سال، شاه بر تخت مینشست و بزرگان و درباریان به دیدن او میرفتند، آنهایی که در ردهی نظامیها نبودند، شال کشمیری گرانبهایی را گرداگرد کلاه بلندی به شکل استوانهای میپیچیدند و جبه و لبادهای ترمهای دربرمیکردند و راهی آیین نوروزی دربار میشدند. به این کار «شال و کلاه کردن» گفته میشد.
یکی از آیینهای کهنی که هنوز هم در میان مردم هست، چنین است که پس از سالگشت و آغاز سال نو، کسی که فرخندهروی و نیکزبان است، به خانه درمیآمد و نوروز را شادباش میگفت و تندرستی و شادی و روزی فرخ را برای خانواده آرزو میکرد.
به هر روی، مردم چنین باور دارند که هنگام سالگشت، هرکس هر نیاز و خواستهای داشته باشد و از خداوند بخواهد، برآورده میشود. این هم از باورهای مردم است که در زمان نو شدن سال هرکس به هرکاری سرگرم باشد، تا پایان سال با آن کار سرگرم و گرفتار خواهد بود. برای همین بود که برخی از مردم چند لحظه پیش از نو شدن سال، سکهای در مشت میگرفتند تا سال پُر برکت و پولآوری داشته باشند!
اما همهی آیینها و شادیهای نوروزی یک سو و عیدی گرفتن هم سوی دیگر! رسم بود و باور مردم چنین بود که پول عیدی باید نو و براق باشد. برای همین بود که هر سال، نوروز که میشد، سکهی نو میزدند و اسکناسهای تا نخورده به دست مردم میدادند. بامزهتر از همه این که گفتهاند آنهایی که سکهی نو نداشتند، سکههای کهنه را با لیف و صابون میشستند و برق میانداختند، تا سکهی نو، عیدی داده باشند!
سیزده بدر
این که چرا مردم دوازده روز نخست سال را جشن میگیرند و روز سیزدهم به دشت و صحرا و باغ میروند در کنار طبیعت و سبزه و گل و گیاه و چشمهها، روز را به شادی میگذرانند، بیگمان ریشه در استورهها و رفتارهای کهن ایرانیان دارد. در استورههای ایرانی، عمر جهان ١٢ هزار سال است. پس از این ١٢ هزار سال، دورهی جهان هستی به پایان میرسد و خویشکاری انسان، که همانا نبرد با تیرگی و اهریمن است، به سر میرسد. از آن پس جهان استومند (جهان مادی) دیگر وجود ندارد و انسانها به جایگاه همیشگی خود که جهان مینو باشد، بازمیگردند. پس روز سیزدهم، روز رهایی انسان از جهان استومند و روز بازگشت روانها به مینو و روز بزرگ رامش کیهانی است. از همینروست که مردم ١٢ روز نخست سال را تمثیلی از عمر ١٢ هزار سالهی جهان میگیرند و روز سیزدهم، به نشانهی رهایی، به دامن طبیعت و آبهای روان میروند و روز را با شادمانی و سرخوشی میگذرانند.
سبزه به آب افکندن هم از آیینهای روز سیزدهم فروردین است و پیشینهی بسیار کهنی دارد. استورهشناسان میگویند که افکندن سبزههای تازه سربرآوردهی نوروزی به آب روان جویبارها، دادن پیشکش به ایزد آب «آناهیتا» و ایزد باران و جویبارها «تیر» است. بدینگونه گیاهی را که خود این ایزدان پروراندهاند به خود آنها بازمیگردد و برکت و باروری را در سال نو پدید میآورد. این را هم از یاد نبریم که در گاهشمار زرتشتی روز سیزدهم هر ماه ویژهی ایزد باران «تیر» است. در این روز نیایشهایی انجام میشود و مردم آرزو میکنند که باران ببارد و سبزه و گیاه بروید و زندگی تازگی و شادابی از سر بگیرد.
از روزگاران کهن، ایرانیان، یک هفته مانده به نوروز، گندم یا جو یا عدس در آب سبز میکردند و چون سر برمیآورد، سبزه را در ظرفی میگذاشتند و تا روز 13 فروردین نگه میداشتند و روز سیزهبدر دور میانداختند. برخیها هم که خوش ذوقتر بودند، تخم شاهی یا ترهتیزک را که خیلی زود رشد میکرد، روی پارچهای سبز میکردند و پارچه را دور کوزه یا هر ظرف دیگری میکشیدند. البته گل نرگس و سنبل هم جز جداییناپذیری از آیین نوروزی است و در هر خانهای پای سفرهی هفتسین گذاشته میشود.
رویدادنگارها مینویسند که تا همین صد، صد و چند سال پیش که مردم بار و بندیل میبستند و روز سیزه فروردین با سماورهای کوچک و بقچه بستههایی که پُر از خوراکی بود به دشت و صحرا میرفتند و کنار جویبارها و سبزهزارها مینشستند، دستههای آوازخوان و تارزن با گرفتن ده شاهی پنج شاهی مردم را سرگرم میکردند و داشمشدیها و میمونبازها و خرسبازها و حاجیفیروزها و گروههای دیگر مردم را به پای بساط معرکهگیری خود میکشاندند. هم آنها را سرگرم میکردند و هم خود به نان و نوایی میرسیدند. کار خیمهشببازها هم سکه بود. برای همین بود که مردم روز پیش از سیزدهبدر آرزو میکردند که هوا آفتابی و گرم باشد. حتا در برخی از جاها برای برآورده شدن این آرزو، دست به کارهای شگفتآور و خرافی هم میزدند. همانند سرمه کشیدن چشم خروس خانه! تا فردا آسمانی آفتابی داشته باشند. «گرگم به هوا» و «الاکلنگ» و «تاببازی» و بازیهای دیگر هم که جای خود دارد و بازی کردن آنها در روز سیزدهبدر، از یاد کسی نمیرود.
ای ایرانی! سال نو را با شادی و مهربانی آغاز کن و پایدار کن آفرینندگی و پویندگی را در خودت و در سرزمین اهوراییات ایران، تا دگر باره درنوردد فرهنگ پر بار ایرانی هفت کشور زمین را.