لوگو امرداد

فردوسی از نگاه عطار در چهار مثنوی وی

فردوسی از نگاه عطار در چهار مثنوی ویدر روزگاری که جایگاه ارزشی انسان به فراموشی سپرده شده بود و فرق بین جانیان تیغ به دست و مردمان سر به زیر وجود نداشت، در زمانه‌ای که اندیشه‌های ملی در دربارها به پشیزی نمی‌ارزید و بر سرهر کوی و برزن دارهای فردی و جمعی از اغتشاشات فرقه‌ای بیداد می‌کرد و سنگفرش‌ها آغشته به خون بی‌گناهانی بود که به جرم هم فکر نبودن با حکومت وقت باید قربانی افکار تعصبگرایانه می‌شد و بدعت‌ها بیداد می‌کرد، در دوره‌ای که تیغ زبان بر خرد و خردورزی کشیده شده بود و اندیشه‌های ملی و افرادی چون فردوسی به انبار فراموشی یا بد زبانی مبلغان ادبی دربارها سپرده شده بود، در روزگاری که روزگار حماسه نبود، عطار با رویکرد به کتاب شاهنامه حماسه‌ای عرفانی خلق کرد تا یک بار دیگر نفسی بدمد در روح مرده‌ی جامعه‌ای که در ابتذال تعصب‌ها و دین به دنیا فروشی‌ها و فرقه کشی‌ها غرق شده بودند.

حماسه وعرفان دو دنیای به ظاهرمتفاوت است، اما در واقع بسیار شبیه به هم. اگر در حماسه، قهرمان در نبردی ابدی با ضد قهرمان است و اهریمن صفتی را برمی‌چیند، در عرفان نیز قهرمان روح در نبردی دائمی با آز و برتری طلبی‌های نفس است. بنیاد ساختار آثار حماسی و عرفانی در هر دو بر اصالت نقش قهرمان استوار است روش و آرمان هر دو یکی است. روش تصفیه و تهذیب درون از دیو نفس و آرمان رسیدن به سالک با مدد راهنمایی الهی به عالی‌ترین مقام (امین دهقان ، ۱۳۸۳: ۱۶۹).

تشابه عموم مضامین حماسی و غالب مفاهیم عرفانی سبب شده تا آثار بسیاری در صورت‌های روایی جدال‌آمیز از زبان ادبیات و شاعران در طول تاریخ عرضه شود.

در هر حماسه دو ناساز رویاروی یکدیگرند؛ اگر یکی از آن دو در کار نباشد هرگز رخدادی حماسی روی نخواهد داد. از این رو می‌توان حماسه‌ی عرفانی را بیان داشت چرا که بارزترین ناسازهای دنیای بشری با یکدیگر در ستیزند و یکی بدون دیگری مفهومی ندارد. انسان در برابر شیطان، روح در برابر جسم، نفس در برابر پاکی و چندین ساز و ناساز دیگر که تا عارف بر آنان غلبه نکند امکان رسیدن به تعالی و خدا که هدف وی است امکان‌پذیر نیست. حماسه‌ی عرفانی، معلول سیالیت و نامیرایی استوره‌های ایرانی است که با عبور از گذرگاه ادب حماسی در ادب عرفانی جای گرفته «سروده‌های صوفیانه گونه‌ای از حماسه‌ی درونی را در خود نهفته‌اند. ستیز با خویشتن و تلاش تب‌آلود در گسستن چنبر تن و رستن از چیرگی من در آیین‌های درویشی و ادب صوفیانه حماسه‌ی درون آدمی است این حماسه، حماسه‌ی برونی را فرایاد می‌آورد» (کزازی، ۱۳۷۲: ۱۹۵).

شاهنامه بزرگترین حماسه‌ی ملی مجموعه‌ی بی‌نظیری از همه‌ی وجوه زندگی ایرانی است و به همین دلیل می‌توان رگه‌هایی از تمایلات عرفانی در این کتاب را دید به عبارت دیگر می‌توان گفت: پیش از آنکه عرفان به صورت رسمی، در شعر سنایی خودنمایی کنند و پیش از آنکه شیخ عطار، حماسه‌های بلند عرفانی خویش را بسراید و پیش از آنکه مثنوی پر رمز و راز مولانا، پدید آید، رگه‌هایی لطیف و ناپیدا که ذهن جستجوگر و کنجکاو شاعری چون فریدالدین عطار، بی شک به آن توجه داشته است. مباحثی در شاهنامه است که شبیه یک منظومه‌ی تمثیلی عرفانی می‌شود. همانطور که در آثار عرفانی برجسته چون سهروردی، سنایی قبل از عطار کاملاً مشهود است.

حماسه عرفانی در واقع، بازآفرینی حماسه‌های اساتیری، ملی، فلسفی و مذهبی است که «رزم آفاقی در آن به درون و انفس مبدل شده است و نحوه‌ی پردازش مواجهه‌ی قهرمان یعنی روح با مهالک و جدال‌های او با موانع در این آثار کاملاً با جدال و جنگ‌های حماسه های طبیعت بیرون همتایی دارد و گاه شکوه و هیمنه‌ی آن پرکشش ترنیز می‌شود» ( پورنامداریان، ۱۳۶۷)

اما حماسه‌ی‌ عرفانی نیاز به نمونه‌ای والا از حماسه ملی دارد که با نگرش به آن روح خود را در آن متجلّی سازد این کاریست که عطار کرده است وی با توجه به روح زمانه‌ی خود دست به آفرینش حماسه‌های درونی می‌زند، تا اگر یکی هماورد اهریمنی برونی را نابود کرده، دیگری هماورد شیطانی درونی را به قربانگاه بفرستند.

عطارفرزند سرزمینی اساتیری با دانشی گسترده و خوکرده به سپیده دمان دل‌انگیز شهری فرهنگی، مملو اندیشه و دانش و اسرارهای نهفته‌ای است که افسوس می‌خورد آنها را با خود به گور برد، پس انتخاب می‌کند دین اصیل و بی‌تعصب را بر مبنای انبوه دانش عرفانی و اندیشه‌های کشف و شهود به یادگار مانده‌ی اصیل و همچنین پیش متنهای چون شاهنامه برای ساختن حماسه‌ی عرفانی خود.

عطاردر دوره‌ی مرگ بسیاری از باورها و اندیشه‌های سترگ می‌زیست. دوره‌ای که رنگ و لعاب‌های عقیدتی و اندیشگانی برهرچه زیرساخت و باورهای ملی داشت خط بطلان می‌کشید و مضامین اساتیری تا حد اضافه‌های اساتیری تشبیهی و استعاری آن هم در وصف ممدوحانی خرد و حقیر پایین کشیده شده بود. ملاک‌های شاعری و مضامینشان بیانگر ذوق و سلیقه‌ی ممدوحانی بود که بابت مبلغان شاعرشان بسیار هزینه می‌کردند. نان به نرخ روز خورانی که با کمترین ناملایمات قلم را به ستایش هر نابخردی به کار می‌بردند و چون نان نمی یافتند نام‌ها را به لجن هجو وهزل خود آلوده می‌ساختند.

عطار می‌داند چیزی که در زمان اولگد کوب جاه و مقام گشته و به فراموشی سپرده شده انسان و انسانیت است. او انسان را به عنوان اولین آفریده و شهریار به انتخاب می‌کشاند تا بدینسان بتواند با به خود آوردن این من، به فرامن درونی خود یادآور شود که روزگار او به چگونه استوره‌ای نیازمند است. این دوره دوره‌ی مرگ هویت‌های تاریخی و اساتیری است و او با زنده کردن این انسان به نوعی در پی زنده کردن همه‌ی هویت‌های از دست رفته و گم شده نیز هست. عطار از روی علاقه‌ی مذهبی و ملی خود هویت انسانی را که به فراموشی سپرده شده بود تبدیل به حماسه‌‌ای عارفانه کرد و در این راستا یکی از الگوهایش شاهنامه بود. عطار عرفان اسلامی را با هویت ملی ایران پیوند داده است.

عطار نمونه‌ای از تأویل و تفسیر نسبتاً گسترده از داستان‌های شاهنامه به دست می‌دهد و با دست زدن به چنین تأویل گسترده‌ای است که مثلاً از داستان بیژن و منیژه، برداشتی کاملا متفاوت با ظاهر عاشقانه‌ی آن پیش روی ما می‌گذارد.

«و پس از ابراز مقام بهشتی حکیم توس و خط بطلان بر تلاش قشریون و پوسته گرایان بهشت فروش در منطق‌الطیر از سیمرغ نماد دیگری در معنویت وسیر و سلوک می‌آفریند و در اسرارنامه و الهی‌نامه و مصیبت‌نامه شخصیت‌های استوره‌ای و پهلوانی شاهنامه را نمود بارز فرهنگ عرفان ایرانی می‌داند» ( سلطانی، ۱۳۹۴).

علاوه بر تأثیر اندیشه و روح حماسی فردوسی و بازتاب دادن برخی شخصیت‌های شاهنامه در آثار عطار پارتی زبان این دو سراینده مثال زدنی است. از شباهت‌های زبانی و کلامی عطار و فردوسی کاربرد واژگان بر مدار اخلاق وعفاف است. در کل شاهنامه واژه‌ای زشت و ناپسند و دور از اخلاق و ادب ایرانی به کار نرفته است و عطار جز دو سه واژه که آن هم نه چندان نامناسب جز از زبان دیوانگان، هیچ کلام ناپسند در هیچ یک از حکایات عطار یافت نمی‌شود.

از طرف دیگر توحید نیز یکی از مهمترین مایه‌های اصلی شاهنامه است که عطار به آن بسیار توجه دارد و به همین دلیل هم، جایگاه فردوسی را بهشت عدن می‌داند:

سخن هر چه باهست توحید نیست

به نا گفتن و گفتن او یکیست

نخست از جهان آفرین یاد کن

 پرستش برین یاد بنیاد کن

 کزویست گردون گردان به پای

 هم اویست بر نیک و بد رهنمای

(شاهنامه، ج۳ ، ۲۸۸)

علاوه بر این ارزش انسان و پرورش قهرمانانی که از دو بعد مادی و معنوی یگانه باشند از مشترکات دو اثراست، با تفاوت‌های ادبی و توجه با بافت زمانی و سیاسی و اجتماعی هر یک. از نظر فردوسی انسان اصل آفرینش خلقت وثمره‌ی دو عالم و علت آفرینش است.

 کزین بگذری مردم آمد پدید

 شد این بندها را سراسر کلید

سرش راست بر شد چو سرو بلند

 به گفتار خوب و خرد کاربند

 پذیرنده‌ی هوش و رای و خرد

 مراو را دد و دام فرمان برد

 تو را ازدو گیتی برآورده‌اند

 به چندین میانجی بپرورده اند

 نخستینت فکرت پسینت شمار

تو مر خویشتن را به بازی مدار

(شاهنامه، ج۱ ، ۷)

فردوسی معتقد است که انسان باید خود را بشناسد و بداند که در این دنیا هر چه بکاری بدروی و رنج در راه دانش و فهم بهترین است.

 شنیدم ز دانا دگرگونه زین

 چه دانیم راز جهان آفرین

 نگه کن سرانجام خود را ببین

چوکاری بیابی از این به گزین

 به رنج اندرآری تنت را رواست

 که خود رنج بردن به دانش سزاست

(شاهنامه، ج۱ ، ۸)

ازدید عطار نیز انسان ارزش وجودی بسیار والایی دارد .

توگنجی نه سپهرت در میانه

برآی از چار دیوار زمانه

 تو گنجی لیگ دربند طلسمی

 تو جانی لیک در زندان جسمی

(اسرار نامه، ۱۰۷)

از طرف دیگر راهیابی به این فضای رازناک به مدد تخیل و تصویر پردازی نمادین و تأویلی از شخصیت‌های شاهنامه امکان‌پذیر می‌شود.

عطار رستم دستان را که جهان پهلوان حماسه‌ی ایران است در کنار مولای مؤمنان که سالار و خدای مردان است می‌نشاند.

 سوار دین پسر عم پیمبر

 شجاع صدر، صاحب حوض کوثر

به تن رستم، سوار رخش دلدل

به دل غواص دریای توکل

(اسرار نامه، ۱۰۴)

حرف اصلی این است که عطار یکی از پایه‌های ساختاری افکارو ساختن نظریه‌ی خود را از استوره – متنی قوی به نام شاهنامه گرفته است و البته این تنها مرجع وی نیست ولی یکی از منابع عمده‌ای است که مبنای فکری و اندیشگانی‌اش را سیراب کرده است.

دکتر اشرف‌زاده معتقد است که: «آشنایی عطار با استوره‌های ایرانی از طریق شاهنامه‌ی فردوسی یا مأخذی در همان است، چون عطار شاهنامه را به خوبی می‌شناخته و از رنجی که فردوسی برای سرودن این کتاب برده آگاه بوده است. اشارات گوناگونی راجع به فردوسی و محمود در کتاب خویش دارد که دال بر آشنایی او با واقعه و زندگی فردوسی است» (اشرف زاده ، ۱۳۷۳:۳۲).

و این هدف دار بوده است چرا که به حماسه‌ای عرفانی نیاز داشته و حماسه‌ها از گذر اساتیر گذاشته‌اند و عطار بنیانی اساطیری از انسان الستی خود دارد که باید با ورود به این دنیا حماسه ساز گردد و نبردی جانانه را رقم زند و چه کتابی بهتر از شاهنامه که در تجلی گاه کامل استوره و حماسه است و در نوع خود ناب ترین بیان ادب حماسی گشته و شهره‌ی عام و خاص.

 

 فردوسی در شعر عطار

 عطار در چند جا مستقیم به خود فردوسی یا وقایع زندگی و اشاره می‌کند. از جمله در الهی‌نامه اشاراتی به داستان محمود و فردوسی دارد:

 اگر محمود اخبار عجم را

به شاعر داد چندانی درم را

اگر تو شعرآری پیلواری

نیابی یک درم در روزگاری

چه ، گرآن پیلوارش کم نیرزید

بر شاعر فقاعی هم نیرزید

تو همت بین که شاعر داشت ، آن گاه

کنون بنگرکه چون برخاست از راه

( الهی نامه ۳۹۹)

عطار از فردوسی با تجلیل و تکریم یاد می‌کنند و برای مفاخره از نام او مدد می‌گیرد:

 باز کن وز شعر چون شکر

از بهشت عدن فردوسی نگر

(مصیبت نامه، ۱۵۰)

گاه خود را بر او برتری می‌دهد زیرا خود را در شعر و شاعری ماهر می‌داند و می‌گوید:

 بر سر آب ای عجب عرش مجید

 شد بلند از شعر چون آب آفرید

می‌نباید شد به حمدالله بزور

همچون فردوسی زبیتی در تنور

 از تنورم چون رسد طوفان بزور

هیچ حاجت نیست رفتن در تنور

 همچون فردوسی فقع خواهم گشاد

 چون سنایی بی طمع خواهم گشاد

( مصیبت نامه ، ۴۴۹)

اما زیباترین تعبیرات و دیدگاه‌های عطار و تجلی ارادت او به فردوسی در خوابی که بعد از مرگ فردوسی او را در بهشت می‌بیند در حالی که عالم وفت بر جنازه‌‌ی او حاضر نمی‌شود و اجازه نمی‌دهد او را در گورستان مسلمانان دفع کنند.

شنودم من که فردوسی طوسی

 که کرد او در حکایت بی فسوسی

 به بیست و پنج سال از نوک خامه

 به سر می برد نقش شاهنامه

 به آخر چون شد آن عمرش به آخر

ابوالقاسم که بد شیخ اکابر

اگر چه بود پیری پر نیاز او

 نکرد از راه دین بروی نماز او

چنین گفت او که فردوسی بسی گفت

 همه در مدح گبری ناکسی گفت

به مدح گبرکان عمری به سر برد

چو وقت رفتن آمد بی خبر مرد

مرا در کار او برگ ریا نیست

 نمازم بر چنین شاعر روا نیست

چو فردوسی مسکین راببردند

 به زیر خاک تاریکش سپردند

در آن شب شیخ او را دید در خواب

 که پیش شیخ آمد دیده پر آب

 زمرد رنگ تاجی سبز بر سر

 لباس سبزتر از سبزه در بر

 به پیش شیخ بنشست و چنین گفت

که ای جان تو با نور یقین جفت

 نکردی آن نماز از بی نیازی

 که می نگرد ننگ آمدت زین بی نمازی

 خدای تو جهانی پر فرشته

همه از فیض روحانی سرشته

فرستاد اینت لطف کار سازی

که تا کردند بر خاکم نمازی

 خطم دادند بر فردوس اعلا

که فردوسی بفردوس است اولی

خطاب آمد که ای فردوسی پیر

 اگر راندت ز پیش آن طوسی پیر

پذیرفتم منت تا خوش بخفتی

 بدان یک بیت توحیدم که گفتی

 مشو نومید از فضل الهی

مده بر فضل ما بخل گواهی

یقین میدان چو هستی مرد اسرار

که عاصی اندکست و فضل بسیار

گرآمرزم به یک ره خلق را پاک

نیامرزیده باشم جز کفی خاک

 خداوندا تو میدانی که عطار

 همه توحید گوید در اشعار

 ز نور تو شعاعی می‌نماید

چو فردوسی فقاعی می گشاید

چو فردوسی ببخشش رایگان تو

بفضل خود به فردوسش رسان تو

( بفردوسی که علیینش خوانند

مقام صدق و قصر دینش خوانند

( اسرارنامه:۱۳)

این ابیات نشان می‌دهد که عطار نه تنها با فردوسی آشنا بوده است که  به او ارادت هم داشته و در بیان واقعه‌ی مرگش جایگاه او را در بهترین مکان بهشت می‌داند. نکته‌ی قابل ذکر این است که در کلیه‌ی اشعارش که به استوره‌ها و حماسه‌های ملی اشاراتی کرده است تنها به اشاره‌‌ای بسنده کرده گویا چنین فکر می‌کرده که این استوره‌ها را لااقل ایرانیان می‌دانند و اشاراتی به آنها  کافی است تا همه‌ی مطلب را درک کنند اما این استوره‌ها در ذهن وی به سمبل و رمز بدل شده است.

 

 چگونگی روابط  بینامتنی مثنوی‌های عطار و شاهنامه :

به طور کلی روابط بین بینامتنی شاهنامه با اشعار عطار به گونه‌های زیر شکل گرفته است:

۱-  به کارگیری اندیشه‌ی فردوسی (آنچه که در بینامتنی اندیشگانی عطار از فردوسی در بخش اندیشه‌های زروانی خودنمایی می‌کند). این بخش شامل اندیشه آفرینش، خیر و شر و نبرد همیشگی آن، دنیا و تعبیرات مربوط به آن بخصوص بخشی که دنیا را اقطاع شیطان می‌داند، پیمان که دستاویز بزرگترین اندیشه‌ی در میثاق اول و بازی با زمان اساتیری الست، آز، مرگ، تأثیر سپهر و نمود برخی اندیشه‌های تقدیرگرایی.

۲- در بعد دیگر از شخصیت‌های برجسته‌ای که می‌تواند در خدمت حماسه‌ای وی قرار گیرد کمک می‌گیرد و آنها را به شکل تمثیل، نماد یا رمز مورد استفاده قرار می‌دهد که بیشترین بار استفاده‌های وی در قالب تمثیل و نماد تأویل‌های عارفانه است. رستم و رخش، کیخسرو و جام وی، برخی موجودات اساتیری چون اژدها و دیو و پری صحنه‌های آثار عطار را در پیوند به شاهنامه به استوره‌های این سرزمین پیوند داده است و بدین سان ثابت کرده است که استوره هرگز نمی‌میرد، اما در طول زمان لابه‌لای متون و اندیشه‌ها با تأملات و افکار نو لباس دیگری می‌پوشد. استوره‌ها شاید به روزترین افکاری هستند که ریشه‌هایشان به قدمت بشر است.

۳- به کارگیری واژه‌ها و اصطلاحات حماسی. با توجه به حماسه‌ی عرفانی که در اندیشه‌ی عطار شکل گرفته است بخصوص در منطق الطیر کاربرد روح حماسی و ابزار نبرد و جنگ در این اثر بازتابی از حماسه‌ی فردوسی را نشان می‌دهد.

۴- به کار گیری داستان اما نه کل آن. مانند داستان اردشیر و خیانت همسرش و دستور مرگ همسر را دادن از بخش تاریخی شاهنامه.

۵- به کار گیری اجزایی از یک داستان و تغییرات در بافت محتوایی آن، مانند داستان کیخسرو و جام جم و برداشت عرفانی عطار از آن.

 

نتیجه

فردوسی در تاریخ و ادبیات ما نه یک تن که یک ملت است و این را به خاطر علاقه‌ی خالصانه‌ی خود به او می‌دانم که کاری که او کرد دمیدن روح انسانیت و اخلاق و باور به داشته‌هایی بود که با عمل به آنها می‌توان به همان اقتدار انسانی گذشته رسید.

شاهنامه سرشار از نمادهای که به دلیل اشتراک با زمینه‌های نمادین در ادب عرفانی جای خود را در این آثار باز کرده است و از دیرباز قهرمانان این میدان حماسی چون رستم برجسته‌ترین الگوهای قهرمان درونی آثار عرفانی نیز قرار گرفته‌اند. همین زمینه‌های مشترک سبب شده تا شاعری چون عطار که ارادتی بی‌نظیر هم به این شاعر طوسی دارد آثار خود را به حماسه‌ای عرفانی بدل سازد و جلوه‌های از زمینه‌های اساتیری حماسه‌ را به عرفان پیوند زند.

این کتاب حاوی بخشی از حماسه‌ها و اساتیر قوم ایرانی است، که استوره – متنی برای آثار بعد از خود شده است و تأثیر شگرف آن در متون بعد از خود غیرقابل انکار است. با توجه به نظر مثبت عطار به فردوسی و بیان نام و حکایت‌هایی از وی در چند مورد و نوع نگرش عطار به هستی و انسان و ساختن یک ابرقهرمان و حماسه‌ی عرفانی نو تأثیرپذیری وی از فردوسی قطعی است.

عطار روح عرفانی و اخلاقی را در شعر حماسی شاهنامه درک کرده است و همین است که این کتاب و روح ویژه در آثارش به خصوص روح حماسی آن در منطق‌الطیر بیشتر خودنمایی می‌کند.

عطار با پیوند این اساتیر در آثار خود، خود را به ذهن و زبان جامعه پیوند زد و به همین دلیل جاودانه ماند. تنها راه دریافت عطار پیوند دادن روح و ذهن خود با اوست تا بتوان با ره یافت به رموز نهفته‌ی «این عروس خانگی درخدر ناز» وجود خود را سرشار ساخت.

عطار با توجه به تلمیحات و نشانه‌های درون متنی و ارادت شاعر به فردوسی از شاهنامه بهره برده اما این بهره بردن تقلید نبود بلکه با استفاده از شاهنامه و آثار دیگر به تأویلات عرفانی خود دست زده است، و یا به استوره‌سازی از شخصیت‌های تاریخی و مذهبی پرداخته و یا خود به استوره‌سازی دست زده است همانطور که بسیاری از پیامبران کارکرد استوره‌‌ای می‌گیرند و دیوانه از واژگان استوره‌ای عطار می‌شود.

در منطق‌الطیر کم‌ترین واژگان و شخصیت‌های حماسی شاهنامه استفاده شده اما حماسی‌ترین اثر او همین کتاب است. الهی‌نامه و اسرارنامه و مصیبت‌نامه تقریبا به شکل برابر از این واژگان بهره برده‌اند. رستم پهلوان حماسی اوست و در همه جا از او به نیکی یاد می‌کند و رخش نیز برای او موجود برجسته‌ای است.

پادشاه آرمانی‌اش چون فردوسی کیخسرو است که لقب روح می‌گیرد و در سفر آرمانی خود گویی چون طوطیان هند عمل می‌کند تا به دیگران نشان دهد که مال و مکنت و ثروت به وی نخوت‌های جمشیدی و کاووسی می‌دهد و بهتر است که دست به انتخاب بهتر زد و به قول خود عطار که از سهراب و مرگش استفاده می‌کنند و بیان می‌دارد که تنها نوشداروی الهی، درمان سازماست.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-03