هفتهی پیش دو رویداد بزرگی در تهران جاری بود که کنشگران فرهنگی کوشش کردند تا با توان بالا آن دو رویداد را پررنگ در سراسر شهر به مردم بشناسانند.
برآیند برابری روز جهانی کودک و روز تهران در یک هفته برپایی جشنوارهها و نشستهای گوناگون بود تا شاید شهروندان با شناختن شهر و امکانات آن بتوانند آیندهی روشنی برای خود، کودکان و شهر رقم بزنند.
توسعهی ناگهانی تهران انگیزهای برای ناهنجاریهای بسیاری شد و شهر برای شهروندان به ویژه کودکان و زیستبومش ناامن گردید. کوشش کنشگران زیستبوم و فرهنگی برآیند چندانی نداشت زیرا شهروندان بایستی با آموزش و شناخت حقوق زندگی شهری در زیرساختار این سازندگی یاری رسانند.
کودکان قشر آسیبپذیر جامعه که آینده سرپرستی شهر را به گردن خواهند گرفت افزون بر آموزشهای کارآمد بایستی در شهری شاد و امن زندگی کنند تا فرهیختگان آینده شهر و کشور شوند.
لیلا کفاشزاده کارشناس بخش کودکان در پژوهشگاه میراث فرهنگی از بنیانگذاران کودک و موزه که سالیان درازی در جاهای گوناگون شهر تهران به آموزش در این زمینه پرداخته و بسیاری را همراه خود کردهاست درباره «شهر و کودک» با خبرنگار امرداد به گفتوگو پرداخت.
بهنظر میرسد در ایران روز جهانی کودک بیشتر بهگونه هفته کودک برگزار میشود؟
«چند سالی است نهادهای دولتی و غیردولتی با همدیگر هفته ملی کودک را برگزار میکنند که روز جهانی کودک نیز در آن جای داده شدهاست. شوربختانه نمیدانم به چهانگیزهای «روز جهانی کودک» از گاهشمار رسمی کشور برداشته شدهاست! کسانی که از نزدیک با موضوع کودک در پیوند نیستند، آگاهی ندارند که 16 مهر، روز جهانی کودک است.
پس از پرسوجو متوجه شدم شورای سیاستگذاری برآن است از روزهای جهانی کاسته و روزهای ملی را بیفزاید؛ بههمین انگیزه روز 18 تیر روز «ملی ادبیات کودک» برگزیده شد که روز درگذشت زندهیاد آذریزدی است و کنشگران کودک برای گزینش روز درگذشت وی بسیار خرده گرفتند.
با همهی اینها 18 تیر، روز ملی ادبیات کودک است و پیوندی با روز کودک ندارد. بنابراین روز ملی کودک و روز جهانی کودک در گاهشماری ایران وجود ندارد.»
چه نهادها و سازمانهایی در این زمینه کوشا هستند؟
«اگرچه 16 مهر در گاهشماری ثبت نشده ولی یادگار کودکی است و نزدیک 18 نهاد دولتی و غیردولتی برآن شدند یک هفته را برای کوکان جشن بگیرند البته پیشتر قرار بود بهگونه چرخشی هر سال سازمانی مسوولیت جشنها را بهگردن گیرد ولی چرخش از چرخ ایستاد و کانون پرورش و فکری کودکان و نوجوانان، کانون همهی نهادها شد.
سازمانهایی مانند سازمان پست، جمعیت جوانان هلال احمر، شورای کتاب کودکان، موسسه مادران، آموزش و پرورش و خود کانون در این کار کوشا هستند. امسال پژوهشگاه میراث فرهنگی بهانگیزه نداشتن بودجه جداگانه میدانی به مانند سالهای گذشته کنشهای میدانی و آموزشی نداشت.»
بهنظر میرسد دیرینکدهها امسال بیش از سالهای گذشته در این راستا گوی سبقت را از یکدیگر ربودهاند؟
«موضوع میراث فرهنگی نه تنها در دیرینکدههای تهران بلکه شهرهای بسیار به ویژه منطقههای تاریخی در زمینه کودکان جا افتادهاست و با هماندیشی نیکی که در سالیان دراز داشتیم بسیاری از دیرینکدهها حتا برنامههای ویژه کودکان در درازای سال دارند.
در تهران هم دیرینکدههای اسباببازی کاشان، عروسکهای ملل، عروسک و فرهنگ، سعدآباد، نیاوران، آبگینه و فرش برنامهها نیکی برای کودکان برگزار کردند. دیرینکده اسباب بازی کاشان برنامهای بهنام «الاکلنگ و تیشه» داشت که ابزار مهرازی (:معماری) با همیاری کودکان میساختند و با شناساندن یکی از کوهنوران برجسته کشور، بزرگداشتی برای وی برپا کردند. آشکار است هفته کودک به نیکی جا افتادهاست ولی نیاز به ادامه دارد.»
میتوان امید داشت که سازمانهای فرهنگی جایگاه خود را به نیکی شناختهاند؛ به دید شما سازمانهای وابسته به شهر و شهرسازی، شهری شایسته برای پرورش کودکان پدید آوردهاند؟
«من دانش شهرسازی ندارم ولی اگر بهعنوان یک مادر، شهروند و همچنین کارشناس فرهنگی کودکان این موضوع را بررسی کنیم، نه! اصلا شهر شایسته کودکان نیست. در شهر بزرگی چون تهران بهعنوان پایتخت کشور، چند تندیس اسباببازی مانند فرفره بهعنوان نمادین کار گذاشتهاند که هیچ شایسته کودکان نیست و بیش از این چیزی دیده نمیشود.
شهر بههیچروی پل ندارد، جلو پلها همیشه ماشینی پارک شدهاست هرگز یک مادر کالسکهران نمیتواند به آسودگی کالسکه فرزندش را براند. نه فرهنگ مادر کالسکهران و نه پیادهرو و خیابان شایسته آنها وجود دارد. فضای بسیار اندکی برای دوچرخهسواری کودکان مانند پارک چیتگر، بلوار کشاورز و یا چند پارک حفاظت شده وجود دارد.
رنگ شهر، رنگ شایستهای برای کودک نیست بسیار دیدگاه بزرگسالانه است و آشکار است اندیشهای در پشت این کار وجود ندارد. تازه تهران یکی از شادترین، رنگیترین، پرسینماترین و باغکتابترین شهرهای ما است. شوربختانه در شهرهای دیگر گاهی میبینیم که واپسین سینمایِ بسیار کهنه با صندلیهای پاره پاره بسته شد سینمایی که بههیچروی نمیشد گفت سینمای کودک است. سالهاست سینمای ویژه کودک در شهر نداریم، در درازای سال چند فیلم سینمایی ویژه کودکان به یاد دارید؟ البته تا اندازه کوچکی تیاتر عروسکی هست.»
این کارشناس کودک در ادامه افزود که تنها در مکانهای ویژهای که بسیار دور از دسترس همگان است امکاناتی برای کودکان در نظر گرفته شده ولی نه شهر و نه کوچه برای کودک امن نیست: « تنها کار نیکی که یک سال اخیر روییده همان باغ کتاب است ولی بسیار دور از دسترس است. امروز مفهوم محله از بین رفتهاست در گذشته محله یک پارک، مسجد و کتابخانه داشت و بهاندازهای نزدیک خانه بود که کودک با دوتا دوست میتوانست رفتوآمد داشته باشد.
امروز محلهها از بین رفتهاند، کسی نمیداند محلهاش کجاست مرز محله شناخته شده نیست. تهران مانند بیابان بزرگی است که در آن رها شدهایم و بههمان اندازه هم نمیتوان کودک را رها کرد. پیشتر محله جای همگانی داشت، امنیت داشت، داروخانه و بقال محله کموبیش آدمی را میشناختند و امنیتی را بیش از بناها برای آدمی فراهم میکردند.»
وی گفت که پیشتر پدیدههایی چون خانه فرهنگ و فرهنگسراها ایجاد میشد ولی امروز کنشهایشان در خودشان فرو رفته و آدمی نمیشنود یک رویداد ویژه در آنها رخ داده باشد. امروز بهانگیزه کمبود بودجه کارگاههای کودکان کمرنگ شدهاست و بنا جمعیت بالا رشد نمیکنند.
با همه این مشکلات زندگی باید ادامه داشته باشد؛ به دید شما خویشکاری پدرومادرها چیست؟
«ما در حال گذر هستیم و آشکار نیست این پل سترگ چهزمانی به پایان رسد. کودکان در تابستان بمباران کلاسهای گوناگونی میشوند در حالیکه برآیند چندانی ندارد. تابستان سه ماه برای تنفس است. به نظر میرسد پدرومادرهای دهه شصتی که در کودکی دچار بحران و کمبود بودهاند، اکنون احساس میکنند زمان طلاست و باید از نقطه به نقطه آن بهره گرفت و کودکان بهجای بمباران شادی، بمباران آموزشی میشوند و نظام سختگیرانه آموزش کودک را بدون امید و سرگشتی به 18 سال میرساند.
کودکان پیوند اجتماعی نیکی ندارند و نمیتوانند به آسودگی با بزرگتر یا کوچکتر از خود پیوند داشته باشند چون تک و تنها بزرگ شدهاند. برادر و خواهری ندارند، بازیهای محلهای وجود ندارد، بیشتر به مهدکودک گونهیدیگری از کلاس آموزشی برده میشوند و در نهایت تبلت و گوشی همراه دستشان است.
امید تنها برای خوردن و خوابیدن شناسانده نشدهاست امید در جامعه مفهوم دارد که شما بتوانید آرمانی داشته باشید و برای رسیدن به آن تلاش بکنید در این میان امید هم جوونه میزند ولی شوربختانه امروز با نگاه منفردی که وجود دارد امید هم غنچههایش خشک شدهاست.»
فرتور از مارال آریایی است.
1986