لوگو امرداد

رازی در شاهنامه

رازی در شاهنامهچندی به این چند برداشت بیندیشید.

1- پس ازآنكه ضحاك در خواب می‌بیند، نوزادی به دنیا می‌آید كه درآینده موجب انقراض حكومتش می‌شود، دستور می‌دهد تمام نوزادان سرزمین زیر سلطه‌اش را به قتل برسانند. تنها نوزادی كه جان سالم به درمی‌برد فریدون است كه مادرش اورا به كوه می‌برد تا درآنجا پنهانش كند. فریدون درمیان كوه به سرپرستی گاوی با نام بر‌مایه بزرگ می‌شود تا به مقابله با ضحاك برخیزد. زمانی كه جوان و قوی می‌شود ضحاك وحكومت ستم او را نابود می‌‌كند.

2- فرزند سام به دنیا می‌‌آید؛ كودكی است با صورت سرخ وموهایی سفید سمگون. سام بسیار اندوهگین می‌شود زیرا این چهره را نشانه‌ای بدیمن می‌پندارد. به‌همین‌خاطر دستور می‌دهد او را دركوه رها كنند تا درطبیعت وحشی كوه كشته شود. دردل كوه، سیمرغ، لانه دارد ومشغول یافتن غذا برای جوجه‌های خودش است. درهمین هنگام چشمش به زال می‌افتد، ومی‌خواهد اورا به‌عنوان غذا به لانه ببرد، اما مهر زال به دلش می‌نشیند وتصمیم می‌‌گیرد از او مراقبت كند. با سرپرستی وتعلیمات سیمرغ، زال به جوانی برومند وجذاب تبدیل می‌شود، و پس ازچند سال به‌خاطر پشیمانی پدرش به سرزمین نیاكانش بر‌می‌گردد وبه عنوان پهلوان توانمند وشایسته با دشمنان هموطنانش می‌جنگد وپیروز می‌شود.

3- وقتی فرزند كی‌كاووس به دنیا می‌آید، رستم به یاد فرزند ازدست‌رفته‌اش سهراب می‌افتد. به عشق سهراب و به یاد او از كیكاووس می‌خواهد، این نوزاد شیرین را با خودش ببرد تا تربیتش كند. با موافقت پدر، رستم سیاوش را به كوه می‌برد واو را چنان تربیت می‌كند كه همیشه درمورد فرزندش آرزو داشت. سرانجام با تربیت رستم، سیاوش جوانی می‌شود كه هركس او را می‌بیند ناخود آگاه شیفته اخلاق وكردارش می‌گردد. جوانی كه ویژگی‌های پاك انسانی دراودرخشان است.

4- این یكی دیگرداستان‌ نیست، سرگذشت واقعی پیامبران است. اگریادتان باشد بیش‌تر پیامبران نوجوانی وجوانی خود را دركوه گذرانده‌اند. معمولا چوپان بوده‌اند. پس ازآنكه به زمین خود بازگشته‌اند، ‌با قدرتی ورای انسان به نبرد با ستمگران و زورگویان زمان پرداخته‌اند و در برقراری دادگری كوشیده‌اند. درتمامی این داستان‌ها یك راز نهفته باشد: شاید كوه وطبیعت می‌تواند معجزه كند. مگرنه اینكه ریشه انسان درطبیعت است، پس برای رسیدن به كنه وجود خود، ناگزیر به پناه بردن به دل دشت وكوه است. روح انسان با طبیعت آرامش می‌گیرد چون روح و جسمش هماهنگ می‌شود و هماهنگی جسم وروح، راه حل بسیاری از سردرگمی‌های بشراست و دارویی است برای رهایی از كلافگی و به‌هم ریختگی ذهنی كه بسیاری ازفیلسوفان در پی آن بوده‌اند. همه‌ی انسان‌های بزرگ به این راز پی برده بودند. به‌این‌صورت كه برای شكوفایی خلاقیت خود پیوسته به كوه وطبیعت می‌رفته‌اند. بسیاری ازهنرمندان شاهكار‌های بزرگ خود را در طبیعت آفریده‌اند، مثل ونسان ونگوگ درعرصه‌ی نقاشی و كیتارو درعرصه‌ی موسیقی.

باید توجه داشت كه دنیای ماشینی امروزما، یك دنیای شلوغ وپیچیده است كه باعث می‌شود روح انسان هرچه بیش‌تر ازجسمش فاصله بگیرد، واین شروع هرز رفتن استعداد‌های آدمیزاد است.

دنیای مادی چه درادوار گذشته وچه درحال هم مسكن انسان‌های نیكوكار بوده‌ است و هم بدكردار. اگربه بحث امواج انسانی اعتقاد داشته باشیم، زمین مادی پراست ازامواج منفی ومثبت وهیچ‌كس نمی‌تواند ازشرامواج منفی انسان‌های بدكردار درامان باشد. این امواج،‌ انرژی مثبت شخص را پیوسته كاهش می‌دهند. همان انرژی‌هایی كه می‌تواند خلاق وشادی‌بخش باشد.

هرچقدر شخصی ضمیردرون خود راتقویت كند، بازهم دربرابر انرژی‌های منفی آسیب‌پذیراست.

پس گاهی لازم است انسان به كوه وطبیعت رفته،‌ انرژی‌های خالص طبیعت رادرخود فرو برد و بتواند دست به كارهایی بزند كه همیشه در زندگی روزمره از انجام آن‌ها فروگذار است. امروزه دانشمندانی كه درعرصه‌ی امواج تحقیق می‌كنند، معتقدند برای اینكه انسان‌ها بتوانند دست به كارهای خیلی بزرگ بزنند باید زمانی طولانی دركوه وطبیعت به مراقبه بپردازند، تا بتوانند امواج قوی وقوی‌تری ازخود بگسترانند. آن‌چنان‌كه قادرخواهند بود با نگاه اشیاء راجابه‌جا كنند. با تمركز مغزیك نفر، ذهن وفكرش را بخوانند ویا عقیده‌ای را به ذهن كسی القا كنند، ویا بتوانند آهن گداخته‌‌ای را به حلق فرو كنند.

همه پیامبران ویا انسان‌های بزرگی كه اسطوره‌های ما از آن‌ها الهام گرفته‌اند برای انجام كارهای بسیار بزرگ به كوه وطبیعت می‌رفته، به مراقبه می‌پرداختند؛ تا بتوانند بر جور وستم ستمگران زمان بایستند وانسان‌های محروم وستمدیده را نجات دهند وعدل و داد را برقرار كنند. این‌كار بسیار سخت‌‌تراز حركت دادن اشیاء با نگاه است. فداكاری و دگرخواهی كه انسان‌ها با مراقبه وخلوت درونی، به آن میل پیدا می‌كنند، بسیارسخت‌تر ازفروبردن آتش درحلق است. تحمل سختی‌ها وگذشتن ازخوشی‌های زود‌گذر برای این‌كه اثری نیكو از خود دردنیا به‌جا بگذاریم، بسیارمشقت‌بار است كه انسان با نزدیك شدن به حال وهوای كوه وطبیعت آن‌را می‌آموزد. می‌توان با نزدیك شدن به طبیعت بخشش را اززمین سرسبز، مهربانی و لطافت را از گل‌ها آزادگی را از درخت سرو وپایداری را از كوه آموخت. همان‌طور كه می‌توان پیچیدگی شخصیت انسانی رادرشاهنامه دید وازداستان‌های پر رمزوراز آن، اندیشیدن را آموخت.

 

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1402-12-28