لوگو امرداد

معماهای شاهنامه

معماهای شاهنامه

همه‌ی ما هنگامی كه شاهنامه را كه مایه‌ی افتخارمان است، می‌خوانیم به پرسش‌هایی می‌رسیم یا چراهایی به ذهنمان می‌رسد كه انگار اگر خودمان دوباره شاهنامه را می‌سرودیم به گونه‌ای دیگر آن را روایت می‌كردیم.

تاکنون شده است پیش خود بیندیشید با این همه کاری که بر روی ادبیات کلاسیک انجام شده، پرسش دیگری باقی نمانده است و هر چه که خواسته‌ایم به دست آورده‌ایم!

اما من همواره با پرسش‌هایی برخورده‌ام كه ذهن مرا به چالش كشانده‌اند. پرسش‌هایی كه به روشنی با خواندن شاهنامه خود را می‌نمایانند:

 

پرسش1: در داستان فریدون و ضحاک ما با دو دختر جمشید آشنا می‌شویم به نام‌های شهرناز و ارنواز. هنگامی که ضحاک خواب فریدون را می‌بیند این ارنواز است که به او می‌گوید که خوابش را به موبدان و معبران بگوید. سپس زمانی‌که ضحاک در هند است و فریدون پایتخت ضحاک را فتح می‌کند باز این ارنواز است که به فریدون می‌گوید که ایشان از ضحاک بیزار هستند و از او می‌خواهند که ضحاک را نابود کند. پس از شکست ضحاک و ازدواج فریدون با شهرناز و ازنواز فریدون از ارنواز یک پسر کوچکتر از بقیه و از شهرناز دو پسر بزرگتر می‌آورد. آن پسر کوچکتر ایرج است و دو پسر دیگر سلم و تور، و ما شاهد هستیم که ایرج پادشاه ایران می‌شود. حال پرسش ما اینست که چرا ارنواز این‌چنین نقش پررنگ و تعیین کننده‌ای دارد؟ او چه برتری خاصی نسبت به شهرناز دارد؟     

 

پرسش2: فریدون هنگامی که صاحب سه پسر می‌شود تا سن بلوغ آنها یعنی تا زمان ازدواج آن‌ها و هنگامی با دختران شاه یمن ازدواج می‌کنند، برای آن‌ها نامی انتخاب نکرده است. هم‌چنین دختران شاه یمن هم نامی ندارند. دلیلی هم که در شاهنامه آمده “ناز” است!

پدر نام ناکرده از نازشان/بدان تا نخوانند به آوازشان              (پسران فریدون)

مر آن هرسه را نیزناکرده نام/چوبشنیدم این شد دلم شادکام      (دختران شاه یمن) 

دلیل این عدم نام‌گذاری تا این سنین بالا چه بوده است؟          

 

پرسش 3: در این‌که مردم ایران و توران دارای زبان‌های متفاوتی هستند شکی نیست. ولی ما در شاهنامه می‌بینیم که ایرانیان و تورانیان به راحتی با هم صحبت می‌کنند. این هم‌زبانی ادامه دارد تا جنگ دوازده رخ. در این جنگ ما شاهد حضور افرادی هستیم به نام  “ترجمان”  که وظیفه ترجمه صحبت‌های دو طرف را بر عهده دارند و به نوعی از مصونیت سیاسی برخوردارند. چون در جنگ بیژن و هومان که به جای خالی و بازی دور از دو لشکر می‌روند تا کسی به آن‌ها کمک نکند با هم هم‌پیمان می‌شوند که هر کدام كه پیروز شد به “ترجمان” حریف آزاری نرساند و بیژن هم پس از پیروزی بر هومان، ترجمان تورانی را رها می‌کند. حال این پرسش پیش می‌آید که چرا تا چندی پیش از این جنگ یعنی در زمان زندگی سیاوش در توران او بسیار با افراسیاب صمیمی است و باهم نشست‌وبرخاست بسیار دارند و اگر بدون مترجم چگونه این روابط زیاد و نزدیک است؟(1) حال پرسش اینست که اگر بقیه نوشتارها و پیام‌های بین دو کشور توسط “دبیر” ترجمه می‌شده، پس چرا پیش از جنگ دوازده رخ پهلوانان دو کشور به راحتی با هم صحبت می‌کنند و تنها در این جنگ است که هومان از مترجم برای ترجمه سخنانش استفاده می‌کند؟  

 

پرسش4: اینکه در زندگی علمی و ادبی یک شاعر دگرگونی‌هایی به وجود می‌آید، شکی نیست. به‌ویژه اگر زمان سرایش یک اثر ادبی، طولانی باشد. اما این‌که به ناگهان یک صورت ویژه‌ی شعری به ظهور برسد و دوباره کم‌حضور شود کمی تامل برانگیز است.

در داستان بیژن ناگهان نوع خاصی از قافیه‌بندی و تنظیم وزن دیده می‌شود و پس از چندی کم‌رنگ می‌شود. این تنظیم وزن و قافیه‌بندی که چندان هم جذاب نیست، اینگونه است:

ز هر نیکویی بهره ور بادیا            چنان کز دلم زنگ بزدودیا

ببر نامه من بر رستما             مزن داستان را به ره بر دما

همی می‌گساران به پیش اندرا          همه بر سران افسر از گوهرا

اگر متوجه شده باشید، این روش ویژه، حضور حرف “الف” در انتهای مصرع‌هاست. این حضور ناگهانی از کجا نشات گرفت و چگونه به پایان رسید؟     

 

1. گروه شاهنامه ـ البته در همان داستان سیاوش در بخشی از داستان، در جایی كه سیاوش و سپاهش با افراسیاب و یارانش به شكار رفته و چوگان بازی می‌كنند، سیاوش می‌خواهد بدون آن‌كه توارانی‌ها بفهمند به ایرانیان بگوید كه بگذارند تورانی‌ها بازی را ببرند تا آن‌ها ناراحت نشوند. در آن‌جا به زبان پهلوی می گوید و تورانی‌ها متوجه نمی‌شوند.

 

 

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1402-12-29