این نوشتار به این مساله میپردازد كه آیا رویكرد ایرانیان در برخورد با طرف مقابل خود، با دیگر نژادها تفاوت دارد یا خیر. به عبارت دیگر ایرانیان و دیگر نژادها برای آغاز یك جنگ چگونه توجیه و دلیل میآورند. میخواهیم ببینیم كدام نژاد در جنگها بیشتر پیشقدم بوده است و كدامین بیشتر به دفاع از خود میپردازد و اگر هم جنگی میآغازد بیشتر به خاطر انتقام و كینخواهی است و كدامیك جنگ را به خاطر دستیازی به سرزمینهای دیگر آغاز كردهاند.
در شاهنامه آنچه مدام به چشم میآید این است كه ایرانیان بیشتر از سایر نژادها اگر جنگی آغاز میكنند به خاطر مسالهی كینخواهی است آنها با عملی غیر انسانی روبرو شدهاند و میخواهند با حمله به این عمل غیر انسانی درس عبرتی بدهند، نشان دهند در مقابله با ظلم، خاموش نمینشینند.
نخستین جنگی كه میان کشورها رخ میدهد پس از رخداد كشتن ایرج توسط سلم و تور، برادرانش است كه بهخاطر حسادت به ایرج از این نظر كه پدرشان فریدون سهم بیشتری از زمین را برای او در نظر گرفته رخ میدهد.
فریدون تحمل این ناروایی را در حق پسر نیكومنش خود از سوی دو پسر ناخلف ندارد از منوچهر میخواهد انتقام ایرج را از این دو ستمكار بگیرد. پس در اندیشهی ایرانی كشتن ایرج بهانه و انگیزهی جنگهای ایران و توران شد. وگرنه قبل از اینكه جهان بین سلم و تور و ایرج تقسیم شود و ایرج به همین سبك كشته شود جنگی بین ملل وجود نداشت. پس از اینكه سلم و تور توسط منوچهر كشته شدند كینخواهی ایرانیان به پایان میرسد كه این همان مسالهی داد است اما این دلیل نمیشود كه چنین حركت ستمگرانهای از سوی سلم و تور از یاد ایرانیان فراموش شود. زمانی كه پشنگ به ایران دستاندازی میكند و پس از مدتی بر اثر شكستِ سپاهیانش، در خواست آشتی دارد سعی میكند دستاندازی خود را ناچیز جلوه دهد و فكر ایرانیان را منحرف سازد. پس استدلال میكند كینهی شما با كشتن سلم و تور برخواسته شده و شما انتقام خود را گرفتهاید، پس دیگر ادامهی نبرد ضرورتی ندارد اما فكر كیقباد منحرف نمیشود و میگوید رسم دستیازی را در اصل تور نهاده است نه ما و شما این بار به رسم تور قصد دستیازی داشتید و باید ادب شوید.
و اما ببینیم برخورد تورانیان با ماجرا چیست. آنها مثل ایرانیان نیستند كه صرفاً بهخاطر كینخواهی و برقراری داد بجنگند. آنها از ماجرا با هوشیاری و مصلحتاندیشی سود میجویند. آنگاه كه قصد دستیازی به خاك ایران را دارند برای برانگیختن سپاه خود از كشته شدن سلم و تور داد سخن میدهند و نیت راستین خود (دستیازی به ایران) را در پوشش كینخواهی پنهان میدارند؛ وقتی نوذر كه مردی بیتدبیر و سستاراده است، جانشین منوچهر میشود، پشنگ شاه توران زمان را برای گرفتن خاك ایران مناسب میبیند و برای برانگیختن سرداران خود خون تور را بهانه میكند. و هر كس كه بخواهد جلوی او را بگیرد با این توجیه آرام میكند كه ما انتقام سلم و تور را میگیریم یادتان رفته ایرانیان با جد ما تور چه كردند؟! پس افراسیاب به ایران لشكر میكشد و بر نوذر پیروز میشود او را به بند میكشد اما سپاهیان او در زابل از زال شكست میخورند و او كه به خشم آمد قصد كشتن نوذر پادشاه ضعیف ایران را میكند و برای كشتن او بهانهای كه میآورد، حرص خوردن او از این شكست نیست بلكه باز هم كینخواهی سلم و تور را بهانه میكند.
تورانیان زمانی كه احساس میكنند در جنگ دیگر یارای مقاومت و مبارزه در برابر ایرانیان را ندارند میكوشند ماجرای كشتن ایرج را ناچیز جلوه دهند سعی میكنند اصلا صحبتی از كشتهشدن ایرج و ستمكاری تور نشود و فقط عنوان میكنند: «مگر فریدون خودش جهان را به سه قسمت تقسیم نكرد و برای ایران و توران مرز مشخص ننمود؟ پس بیایید مرز بین خودمان را به همان صورت كه فریدون خواست نگه داریم!!» مثلاً افراسیاب پس از شكست به پدرش پشنگ نامه مینویسد و به او میگوید با كیقباد آشتی كند و از نبرد با دشمن نیرومند بپرهیزد؛ خون تور را فراموش كند و مرزهای ایران و توران را به همان سان كه زمان فریدون بود نگهدارد ایرانیان هم به خواستهی فریدون احترام میگذارند!
این از زبردستی افراسیاب است كه هنگام قدرت و ضعف رنگ بهرنگ میشود. و این از سیاست اوست كه در توجیه رفتارهایش، تفكری پرانعطاف دارد، هنگامیكه سپاهیانش از سیاوش شكست میخورند و كار وی سخت میشود، ماجرای ایرج را پیش میكشد و به سیاوش میگوید مرزهای ایران و توران را همانطور كه خواستهی فریدون بوده باقی بگذارد و خواستهی فریدون را محترم شمارد! فقط افراسیاب نیست كه اصل ماجرای ایرج را مورد بازی قرار میدهد، گرسیوز، وزیر او نیز از گذشته استفاده میكند و برای مقاصد تنگنظرانهی خود از آن بهره میبرد. زمانیكه احساس میكند سیاوش میخواهد رقیبی برای او نزد افراسیاب شود و جای او را بگیرد برایاینكه افراسیاب را بر ضد سیاوش تحریك كند با بدجنسی میگوید:«یادت هست ایرانیان بهخاطر بلایی كه تور سر ایرج آورد چه احساسی به تورانیان دارند؟ آنها همیشه برای ما آتش زیر خاكستر هستند. و همیشه از ما كینه دارند سیاوش هم یك ایرانی است، مسلماً از ما كینه دارد و با قلبی پرآتش به سوی تو آمده است ابراز مهر و دوستی او فریبی بیش نیست او برای قدرت تو خطرناك است.»
به این صورت كاملاً خشم افراسیاب را برمیانگیزد، از طرفی بسیار دورویانه به نزد سیاوش میرود و با ظاهری دلسوز به سیاوش یادآوری میكند كه «تور بدذات چگونه ایرج مهربان را به كشتن داد و اكنون سپهدار توران هم با تو مثل تور است با ایرج! مراقب خودت باش.»
و این دسیسهچینی گرسیوز، سیاوش را به كشتن میدهد و جنگهای كینخواهانهی ایرانیان آغاز میشود.
سپاهیان كیخسرو به توران حمله میبرند و زمانیكه «پیران» سردار توران احساس میكند كه یارای نبرد ندارد درخواست آشتی میكند و شروع میكند به اینكه «سلم و تور بسیار بدنهاد بودند كه ایرج را كشتند، شما حق دارید كینخواهی كنید، آنها بسیار ستمكار بودهاند.»
و این حرف او برای چیست؟ سخنی زیركانه است برای اینكه خاطرات ایرج برای ایرانیها زنده شود و ماجرای سیاوش كه انگیزهی ایرانیان در جنگ است، رنگ ببازد.
اما ایرانیان حواسشان جمع بود كه این جنگ بهخاطر كینخواهی سیاوش است نه ایرج! پس به جنگ ادامه میدهند. افراسیاب به گنگ دژ پناه میبرد. به كیخسرو پیام میفرستد كه با او صلح كند. ولی كیخسرو به یادش میآورد كه این مرد چه بلایی سر پدرش آورده و ستمهای دیگر او را نیز از زمان منوچهر یادآوری میكند.
برای ایرانیان جنگ كینخواهانه نبردی است كه هر كه در آن شمشیر بزند، چون برای برقراری داد جنگیده به بهشت برین روان میشود.
در جنگ بین كیخسرو و افراسیاب كه به كینخواهی سیاوش شروع میشود، ایرانیان جز رستم كه داغ دل از درد سیاوش داشت به آشتی تن درمیدهند و ادامهی جنگ را به علت خونریزی و كشتوكشتار صلاح نمیبینند. برای همین كیخسرو میگوید «اگر افراسیاب بر تخت بماند، جهان از وی خراب میگردد به آشتی تن در ندهید!»
پس علاوهبر كینخواهی كیخسرو نگران بیدادگریهای افراسیاب نیز هست.
سرانجام كیخسرو به افراسیاب دست مییابد و وقتی قصد كشتن او را میكند، افراسیاب میگوید:«چرا میخواهی پدر بزرگت را بكشی؟» كیخسرو در پاسخ، ستمهای او را به پدرش عنوان می كند كه چگونه افراسیاب، پدربزگ مادریاش، پدر او را با بیرحمی سر بریده است. با كشتن افراسیاب كینخواهی كیخسرو پایان مییابد و دیگر دلیلی برای ادامهی جنگ نمیبیند. میتوان با مرور شاهنامه از این دست داستانها استفاده كرد و آنها را به دنیای امروز تعمیم داد.
خواهیم دید كه ایرانیان در عصر معاصر نیز از نظر دادخواهی و كینخواهی و انگیزه در جنگها شباهتی به ایرانیان شاهنامه دارند یا خیر. میتوان شباهت دشمنان امروزی را با دشمنان زمان شاهنامه بررسی كرد. پس شاید شاهنامه بتواند به مطالعات سیاسی عصر حاضر كمك كند.