زمان به سرعت میگذرد! نوشتههایی را به یاد پدرم، اسفندیار مرادیان و شهناز شهزادی مدتی پیش شروع کردم اما نتوانستم هنوز به پایان برسانم. درگذشت مادرم، دولتِ گوهر و بهرام دینیاریان باعث شد که با نوشتهایی کوتاه دربارهی اصطلاحی که او سالهای پیش بهکار میبرد از او یاد کنم.
بین سالهای 1365-1370 خورشید که پنج نفری در یزد در محلهمان نرسیآباد ساکن بودیم؛ مادرم اغلب برای پدرم و من وقتی که دیر به خانه میآمدیم میگفت: «کویو بی؟ دلم هزور راه و تریک شو» koyo bey? delome hzowr rah o trik show . اصطلاحی که میتواند معادل فارسی آن را «کجا بودی؟ دلم هزار راه و بیراه رفت» در نظر گرفت.
اغلب پدرم پس از تمامشدن ساعتهای کاری مدرسهاش بهخاطر کارهای اجتماعی که داشت سری به «پرورشگاه مارکار» میزد و یا در انجمن مرکزی یا انجمن دینی آن زمان یا انجمن نرسیآباد جلسه داشت که معمولا تا دیروقت طول میکشید. من هم اغلب در باشگاه رستمی نرسیآباد بعد از مدرسه سرگرم بازی بودم! آن زمانها، باشگاه نرسیآباد حدود چندین میز پینگپنگ و یک زمین بسکتبال/والیبال و میزهای فوتبالدستی و وسایل بازی دیگر داشت و پر بود از دختران و پسرانی که تا ساعتهای شب در حال بازی بودیم. تلفن موبایلی هم نبود که هر لحظه از یکدیگر خبر بگیریم.
در این میان مادرم در دلهره و اضطراب بیخبری بود و وقتی که دیر به خانه میرسیدیم، در بدو ورود این اصطلاح را میگفت. اصطلاحی که از نظر مفهوم، نگرانی و دلشورهاش را نشان میداد.
کوتاه از نظر واژهها هم میتوان این اصطلاح را به این صورت توضیح داد که «کویو» koyo «کجا»؛ «بی» bey «بودی»؛ «دلم» delome «دل من»؛ «هزور» hzor «هزار (بسیار)»؛ «راه و تریک» rah o trik «راه و بیراه»؛ «شو» show «رفت». «راه و تریک» را از نظر ساخت احتمالا باید اتباع در نظر گرفت که البته انواع مختلفی دارد و در نوعی از آن دو واژه که معنی نزدیکی به هم دارند با هم بهکار میروند. «تریک» trik معمولا برای راههای کوتاه و میانبُر بهکار میرود.
البته هرچند که هیچگاه از اضطراب و نگرانی همیشگی که مادرم برای پدرم و خواهرهایم و من داشت کاسته نشد، اما این اصطلاح را همیشه از آن دوران به یاد دارم. یاد همه رفتگان و درگذشتگان گرامی باد.
یادنوشته از بهمن مرادیان
اصطلاحی زرتشتی به یاد مادرم
- بهمن مرادیان
- 1402-08-25
- 11:13
- 405
- 4 نظر
به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter
تازهترین ها
4 پاسخ
سلام دوست عزیز
اصطلاحن همان راه و بیراه درست است. ولی معنی دقیق تریک در برابر راه(راه اصلی یا بزرگراه) آمده. تری(تالشی) = تیز. این از همان واژه های پهلوی و تالشی ست که یک ک هم در آخرش می آید که در معنی بی تأثیر است. مثل ک در آیینک، ک در یَک(پهلوی). یا ک در بابَک، ژِنَک، مِردَک(تالشی) – با زَنَک و مَردَک توهین آمیز اشتباه نشود. این ک در پهلوی و تالشی نشانه ی تصغیر نیست.
ای یا یی(تالشی) = 1. یَک(پهلوی) هم همان است. و این هر دو واژه که با ایزد و یزدان(دو نام خدا) آمده گویای این است که ایرانیان یکتا پرست بودند. ایزد و یزدان یعنی کسی که یگانگی به نامش زده شده. طبیعی ست که منظور من اکثریت ایرانیان است. وگرنه در هر سرزمینی افرادی دارای نظریات گوناگون نیز یافت می شود. خدا = خود آ = خود می آید، آورنده ای ندارد، نیز نشان می دهد که ایرانیان بوت پرست نبودند. زیرا بت = بوت(پهلوی) خودش نمی آید، بوت را می سازند و می آورند.
بر گردیم به تریک – معنی دقیق تریک یعنی تیز = کوره راه، راهِ باریک، کم پهنا. این واژه ی باریک نیز از همان واژه های پهلوی است که ک آخرش تأثیری در معنی ندارد.
کوتاه: پس معنی اصلی تریک = تری = تیز، است. تیز یا تیج در واژه ی تالشی تیجَرَه = تیزَه رَه = راه تیز، که به راه های ییلاقی بهاری گفته می شود، نیز همان تریک است.
چرا راه های بهاری؟
زیرا در اوایل بهار که هنوز گاو و گله به ییلاق نرفته اند، راه ها را علف می گیرد چنان، که فقط بخش کوچکی از راه دیده می شود. به همین خاطر به آن راهِ تری = تیر، کم پهنا، گفته شده. این اصطلاح بسیار کهن ایرانی(تیجَر = تیجَرَه = راهِ تیز) در جنوب ایران نیز بکار می رود.
به باریک، تریک و تیجَرَه، در وبگاه خود باز بر می گردم.
انسان های پاکیزه خو مایه ی خیر می شوند. گشودن تریک = تری = تیز، را نیز ما مدیون شما و پدر و مادر گرامی تان گشتیم.
زنده یادشان جاوید!
درود به همکیش اندیشمند جناب بهمن مرادیان.
نوشته ی شما بسیار جالب و خواندنی بود.
از این نوشته که آکنده از مهر مادرانه بود، بهره بردم و به روان درگذشتگان به ویژه تازه درگذشته، درود فرستادم.
روان همه ی درگذشتگان پارسا در سرای نور و سرود در آرامش باشد.
ایدون باد!
درگذشت بانو دینیاریان همسر روانشاد اسفندیار مرادیان رابه فرزندان شان آرامش باد گفته. در مدتی که در امرداد بودم از خدابیامرز آقای اسفندیار مرادیان گفته ها و اصطلاحاتی را یادگرفتم که شاید تاکنون نمیدانستم. هرچند زمان به سرعت نور در جریان است و فقط یادها و خاطرات در اندیشه ها برجای خواهد ماند. وقت به آقای لیثی حبیبی خوش باشد.مدتی هست که از معانی و ریشه های کلماتی که شما بیان میکنید بی خبر بودیم. بسیار خوشحال شدم مجدد کلمات و معانی نگاشته شد. و سپاس از همه ی الطاف شما و دوستان قدر شناس آیین و زبان پارسی. امیدوارم همیشه و همه جا زبان پارسی مستدام و برقرار باشد و از خاطره ها جدا نشود. و این زبان شیرین پابرجا باشد. شاد و تندرست باشید. روح درگذشتگان هم شادباشد و به نیکی یاد شوند. 🙏🏼🍀
سلام دوستان
گاهی در باب زندگی وحشتناک خود به ناچار اینجا و آنجا نکاتی می نویسیم.
از جمله در جواب بانو قبادی منگفتی نوشتم که هنوز منتشر نشده.
پرسش: آیا امیدی به دادرسی دارم؟
خیر. زیرا می دانم که انسانیت دیگر مرده است و قانون و حقوق بشر دروغی هایی کلان است. چنانکه جنایتکاران جهان هر نابکاری که می خواهند بی هیچ هراسی انجام می دهند. حرف هوایی نمی زنم؛ زندگی وحشتناک من، گواه من است. اینک بیست و یکمین سال است که در کشور آلمان در شهری کوچک در خانه ای نیمه ویران زیر شکنجه های شبانه روزی به سر می برم، و آب از آب تکان نخورده! گویی عدالت خواهان و آزادی خواهان برای همیشه مرده اند.
پس برای چه می نویسم؟
می نویسم زیرا این یک امر حقوقی است. هم وظیفه ی من است؛ چنانکه در باب حقوق دیگران نیز سال ها شبانه روز نوشته ام. و هم فردا مدعیان دروغین عدالت و آزادی نمی توانند بگویند، عجب جنایات بی سابقه ای! ما که خبر نداشتیم.
در ضمن بعد از نوشتن و ارسال آن منگفت، به کامپیوتر من حمله ور شدند. اِشکال فعلن رفع شده. ولی هر لحظه می توانند دوباره یورش آورند. هرگز در باب چنین خشونتی، خشونت باور نکردنی بلند مدت، حتی در کتب نخوانده ام – خشونت مطلق و سکوت مطلق!