لوگو امرداد
به فرخندگی 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت شاهنامه‌وفردوسی

نگاهی گذرا به سهم زرتشتیان در نگاهبانی از شاهنامه و گرامی‌داشت فردوسی‌

44909398 763122957369047 5947881111968741215 nپیش‌سخن: دلبستگی و نگاهبانی ایرانیان زرتشتی از شاهنامه‌ی فردوسی، دیرینگی‌ای به‌درازای خودِ شاهنامه دارد و بازه‌ی زمانی هزارساله را دربرمی‌گیرد. می‌دانیم که چهار تَن از موبدان دانشمند زرتشتی بودند که به خواستِ ابومنصور مَعمَری (وزیر ابومنصور عبدالرزاق توسی، سپهسالار سامانی و فرمانروای توس- از خاندان کنارنگیان)، از گوشه‌وکنار ایران به شهر توس آمدند و «خدای‌نامه»ی ساسانی را از زبان پهلوی به فارسی برگردان کردند و شاهنامه‌ی ابومنصوری را پدید آوردند. شاهنامه‌ی ابومنصوری همان کتابی است که مأخذ فردوسی در سرودن شاهنامه بوده است. آن چهار موبد زرتشتی، چنین نام داشتند: ماخ از شهر هرات، یزدان‌داد پسر شاپور از سیستان، ماهوی خورشید پسر بهرام از نیشابور، شادان پسر برزین از توس.
از آن نکته‌ی تاریخی که بگذریم، باید اشاره کرد که خویشکاری ایرانیان زرتشتی (و نیز پارسیان هند) در نگاهبانی از شاهنامه، تا به اکنون نیز ادامه داشته است. آنچه در این نوشتار به آن پرداخته می‌شود، سایه‌واری از آن کوشش‌هاست؛ کوشش‌هایی که از هر دید بنگریم، سزاوار سپاس‌ و آفرین‌ است و بر همگان است که از همت‌گماری‌های فرزانگان و دانشوران زرتشتی در پاسداشت شاهنامه و نام بلند فردوسی، به‌نیکی و مِهر یاد کنند. آنچه در این‌جا برشمرده شده است، تنها بازه‌ی زمانی میانه‌ی پادشاهی قاجار (از زمان آمدن مانکجی هاتریا به ایران) تا اکنون را دربرمی‌گیرد. بی‌گمان نمونه‌های دیگری می‌توان به این فهرست افزود که کارنامه‌ی ایرانیان زرتشتی و پارسیان هند را در نگاه‌داشت شاهنامه پُربارتر و افزون‌تر خواهد ساخت.

پارسیان هند و شاهنامه
پارسیان، ایرانیان زرتشتی‌ای هستند که در سده‌های نخست پس از ساسانیان، راهی سرزمین هندوستان شدند و تاکنون در آن‌جا زندگی می‌کنند. پارسیان در گذر یک‌هزاره، زبان فارسی و فرهنگ نیاکان ایرانی خود را از یاد نبرده‌اند و با آن که رفته‌رفته گجراتی زبان مادری‌شان شد، همواره در نگاه‌داشت زبان فارسی کوشا بوده‌اند. در این میان، نگرش همدلانه به شاهنامه، جایی ویژه در نزد آنان دارد؛ بدان اندازه که در خانه‌ی هر پارسی، یک جلد شاهنامه می‌توان یافت (آبادانی- رویه 58). در میان زرتشتیان بمبئی نیز آیین شاهنامه‌خوانی رایج بوده است و آن‌ها گاه در کنار هم انجمن می‌کردند و به شاهنامه‌خوانی و شنیدن داستان‌های پهلوانان باستانی ایران می‌پرداختند (خسروی‌نسب- رویه 94). پارسیان هند به شاهنامه‌خوانی و شاهنامه‌شناسی دل‌بسته‌اند و در این کوشش، برای خود خویشکاریی فرهنگی و نیاکانی می‌شناسند.
یک نمونه از نگاهبانی شاهنامه در نزد پارسیان هند، نگهداری از دستنویسی بسیار کهن از شاهنامه بود که تا چندی پیش در «موسسه‌ی خاورشناسی کاما» جای داشت. این دستنویس دربردارنده‌ی نگاره‌هایی بسیار دل‌انگیز است که در آغاز سده‌ی هفتم مهی و پیش از رسوخ نشانه‌های مغولی در نقاشی ایران، نوشته (:کتابت) و نگارگری شده است.
موسسه‌ی کاما در سال 1915 میلادی، با پیشکش کتابخانه‌ی شخصی خورشیدجی رستم‌جی کاما (1909- 1831م.) از سوی دخترش، در شهر بمبئی گشایش یافت. خورشیدجی کاما از پارسیان هند و دانشوری آگاه و دوستدار فرهنگ نیاکانی‌اش –ایران- و زبان فارسی بود. شاهنامه‌ی یادشده که به نام «شاهنامه‌ی فیروز پشوتن‌جی دستور بالسارا» نیز آوازه دارد، دارای 45 نقاشی کم‌مانند است. تنها شاهنامه‌ی کهن تصویردار جهان که بیشتر از شاهنامه‌ی موسسه‌ی کاما نگاره دارد، دستنویسی است که اکنون در موزه‌ی توپقاپوسرای استانبول (در ترکیه) نگهداری می‌شود (غروی- رویه 20). گویا شاهنامه‌ی کاما اکنون از دسترس پژوهندگان، بیرون است (شریف‌زاده- رویه16). با این همه، نگاهبانی از کهن‌ترین شاهنامه‌ی تصویری جهان و جلوگیری از نابودی آن، امتیازی است که باید آن را از آنِ دانشوران پارسی هند (ایرانیان زرتشتی هندوستان) دانست.
از سوی دیگر، در موزه‌ی بریتانیا «فرهنگ شاهنامه»ای نگهداری می‌شود که دانشوری به نام موبد عیدل، پورِ موبد داراب، از پارسیان هند، به همراه دو رساله‌ی کوچک دیگر، نوشته و در سال 1179 یزدگردی (1809م.) در بمبئی منتشر کرده است (خطیبی- 46). این نیز از کارهای دیگری است که زرتشتیان هندوستان برای گسترش فرهنگ ایرانی و فراهم‌آوردن کتابی درباره‌ی واژگان دشوار شاهنامه، انجام داده‌اند.

کوشش‌های دیگر پارسیان در زمینه‌ی شاهنامه‌پژوهی‌
دکتر مهدی غروی در نوشتاری بلند (در آغاز کتابِ «پژوهش در شاهنامه- مطالعه‌ی تطبیقی، بازشناسی و تحلیل مفاهیم عقلی و فلسفی شاهنامه از دید جهانگیر کویاجی، دانشمند پارسی هند»- 1356)، نمونه‌های فراوانی از کوشش پارسیان دانشمند هند را برای شناساندن شاهنامه، برشمرده است. او می‌نویسد: «تحقیق در شاهنامه به روش جدید علمی، در جامعه‌ی پارسیان هند، ریشه‌ای صدساله [اکنون یک‌صدوپنجاه‌ ساله] دارد و آنان در این راه بر همگامان ایرانی خود، تقدم دارند».
غروی کهن‌ترین کار مرتبط با شاهنامه را که به‌دست پارسیان انجام گرفت، فرهنگی واژگانی می‌داند که در سال 1826 میلادی به‌چاپ رسید. شوربختانه نام نویسنده و جای چاپ این اثر پیدا نیست. نخستین دانشوری هم که برخی داستان‌های شاهنامه را به زبان گجراتی (زبان پارسیان هند) برگرداند، فریدون‌جی مرزبان‌جی موبد، بود. او این خویشکاری را در سال 1850 میلادی انجام داد و کتاب خود را در بمبئی منتشر کرد. اما برگردان همه‌ی شاهنامه- آن‌گونه که دکتر غروی بررسیده است- در آغاز سده‌ی بیستم میلادی و به‌دستیاری برادران کوتا (از پارسیان) به‌انجام رسیده است. از آن پس چندین‌وچند برگردان دیگر از شاهنامه به زبان گجراتی به‌دستیاری پارسیان انجام گرفته است. دکتر غروی مهم‌ترین آن برگردان‌ها را در پیشگفتار خود بر کتاب یادشده، آورده است.
نخستین پژوهش علمی درباره‌ی شاهنامه نیز توسط دکتر جوان‌جی جمشیدجی مدی در سال 1892 میلادی انجام گرفت. او که به‌سخن غروی از پُرکارترین و شناخته‌شده‌ترین دانشمندان ایران‌شناس پارسی بود، در پژوهش‌اش به سنجش میان حماسه‌ی کوهولین ایرلندی با داستان رستم‌وسهراب شاهنامه پرداخته است.
برای شناخت دیگر کوشش‌های پارسیان دانشور در زمینه‌ی شاهنامه‌شناسی، باید نوشتار جامع دکتر غروی را در کتابی که نام بُردیم، خواند. تنها به این نکته اشاره کنیم که یکی دیگر از پارسیان دانشمند هند، جهانگیر کوروجی کویاجی (1875- 1943 م.) است که کتاب بسیار باارزش او به نام «بنیادهای اسطوره و حماسه‌ی ایران» را دکتر جلیل دوستخواه به فارسی برگردانده است. این برگردان چندبار در ایران بازچاپ شده است. ‌

مانکجی هاتریا و کهن‌ترین فرهنگ شاهنامه
شاید زمانی که مانُکجی لیمجی هاتریا (درگذشته‌ی 1269 خورشیدی) در سفر به ایران دستور داد تا از روی دستنویسی کهن به نام «مُعجم شاهنامه»، نسخه‌ای برای او بنویسند، نمی‌دانست که این خواست او سبب ماندگاری کهن‌ترین فرهنگ شاهنامه خواهد شد. خوشبختانه چنین شد و او بدین‌گونه خدمتی بزرگ به زبان فارسی و سرچشمه‌های شاهنامه‌شناسی انجام داد.
مُعجم شاهنامه به‌گمان بسیار در سال‌های پایانی سده‌ی نهم و آغاز سده‌ی دهم مهی نوشته شده است. این فرهنگِ واژگان شاهنامه، فراهم‌آمده‌ی کسی است که خود را «شریف دفترخان عاملی» نامیده و زاده‌ی شهر توس بوده است.
در سال 1285 مهی، در تهران، از روی یگانه دستنویس بازمانده از مُعجم شاهنامه، نسخه‌ای برای مانکجی نوشته شد و او آن را در کتابخانه‌ی خود نگهداری می‌کرد. نویسنده (:کاتب) دستنویس در پایان کتاب، چنین یادداشتی نوشته است: «حسب‌الخواهش عالی‌جاه… مانکجی‌صاحب، در دارالخلافه‌ی باهره [:تهران] سمت اتمام پذیرفت» (پیشگفتار خدیوجم بر معجم شاهنامه). مُهر وقف‌نامه‌ای که نشان انجمن زرتشتیان را دارد نیز بر پشت کتاب زده شده است.
دستنویس معجم شاهنامه، در گذر زمان از میان رفت، اما کتابی که به‌خواست مانکجی از روی آن دستنویس ِ یگانه نوشته شده بود، اکنون در کتابخانه‌ی دانشگاه لاهور پاکستان نگهداری می‌شود و همان است که شادروان حسین خدیوجم آن را ویرایش و با افزودن دیباچه‌ای خواندنی بر آن، در سال 1353 خورشیدی و به‌دستیاری انتشارات بنیاد فرهنگ ایران منتشر کرد. خدیوجم عکس‌برگردانی از دستنویس مانکجی را در اختیار داشته است.
بدین‌گونه است که باید خدمت گران‌بهای مانکجی هاتریا را در جلوگیری از نابودی کهن‌ترین واژه‌نامه‌ی شاهنامه به‌یاد داشت و آن را نشانه‌ای از دانش‌دوستی و دلبستگی او به فرهنگ نیاکانی و شاهنامه‌ی فردوسی تلقی کرد.
مانکجی از دلبستگان به شاهنامه و فردوسی بود و آن‌چنان از سرگذشت‌نامه‌ی او برمی‌آید، در روزگار جوانی و در شهر زادگاه‌اش بمبئی، همواره پای مجلس شاهنامه‌خوانی می‌نشسته و بدین کار علاقه‌ی بسیاری داشته است (پرخیده- گزارش سخنرانی؛ خبرگزاری ایبنا).

شیرمردِ آموزنده و چاپ شاهنامه
یکی از شاهنامه‌های چاپ سنگی‌ای که هنوز هم آوازه و ارزش خود را از دست نداده است، شاهنامه‌ای است که به نام «اولیاء‌سمیع» شناخته می‌شود. این شاهنامه در بمبئیِ هندوستان در سال 1272 مهی به خط خوش و زیبای اولیاء‌سمیع به‌شیوه‌ی چاپ سنگی، انتشار یافت. محمدابراهیم اولیاء‌سمیع، خوشنویس و شاعر بود و چندین کتاب ادبی کهن (و نیز شاهنامه) را به خط خود نوشت و انتشار داد. شادروان شیرمرد آموزنده، پورِ نوذر نوشیروان خداداد، در سال 1283 یزدگردی، شاهنامه‌ی اولیاء‌سمیع را در یزد چاپ کرد و در اختیار خواستاران شاهنامه گذاشت. افزون بر این که تصویری خیالی از فردوسی را نیز پیشکش کسانی کرد که شاهنامه‌ی چاپ او را پیش‌خرید کرده بودند (هیربد، شهریار- جلد سوم، رویه 94).
شاهنامه‌ی چاپ شیرمرد آزموده (به‌خط اولیاءسمیع) چند سال پیش به‌شیوه‌ی افست، در تهران بازچاپ شد. در رویه‌ی نخست چاپ شیرمرد آموزنده، او سبب چاپ شاهنامه و هم‌یاری دیگران با او را، چنین نوشته است: «شُکر و سپاس خداوند یکتا را که تمام شد کتاب شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی علیه‌الرحمه [ و] عکس به‌روی نامه، نگارش مرحوم مغفور آقای اولیاء‌سمیع شیرازی در چاپخانه گورنمنت‌ فتوزینکو دیپارتمنت (پونه) بدستیاری حضرت کیوان و به برکت نفس حضرت رانا صاحب و به یُمن و همت برادران ایرانی و پارسیان هندوستانی و به سعی و کوشش بنده‌ی یزدانی، آموزنده ابن بهشتی‌روان شیرمرد نوذر نوشیروان پارسی، لباسِ عکس و طبع دربرکشید. به تاریخ روز اورمزد و ماه خوردادماه قدیم 1283 یزدگردی مطابق ماه ذی‌قعده‌الحرام هزاروسیصدوسی‌ویک 1331 هجری، مصادف اکتوبر هزارونهصدوسیزده میلادی 1913)».
چاپ زیبا و چشم‌نواز روان‌شاد شیرمرد آموزنده از شاهنامه، در سالیانی که هنوز چاپی سربی از شاهنامه در دسترس نبود، کاری ارزنده و شایسته بود.

اردشیر خاضع و چاپ شاهنامه
اردشیر، پورِ خدارحم که در شعر «خاضع» تخلص می‌کرد و به اردشیر بنشاهی اله‌آبادی نامبردار بود (1280- 1366 خورشیدی)، زندگی پُرفراز و نشیبی داشت و رویدادهای بسیاری را پشت سر گذاشت. او که مردی خودساخته و سخت‌کوش بود، پس از فراز و نشیب‌های فراوان، سرانجام و هم‌زمان با جنگ جهانی دوم، کتابفروشی‌ای در بمبئی بنیاد نهاد. از نخستین کتاب‌هایی که خاضع انتشار داد، چاپ چند جلدی شاهنامه‌ی فردوسی بود. هر جلد از این شاهنامه، آن‌گونه که خاضع در خاطرات خواندنی‌اش می‌نویسد، به بهای بیست روپیه فروخته شد. او درباره‌ی چاپ شاهنامه‌اش نوشته است: «سال سوم جنگ جهانی دوم بود. در بمبئی به چاپ شاهنامه‌ی فردوسی اقدام [کردم] و هر جلدی به بهای بیست روپیه پیش‌فروش شد که با استقبال ایرانیان ساکن بمبئی روبه‌رو شد. قرار بر این شد که هرکس 10 جلد پیش‌خرید کند، عکس خانواده‌اش در کتاب چاپ شود… شعری هم در مورد فردوسی سروده بودم که در آخر شاهنامه به چاپ رسید» (خاطرات اردشیر خاضع- ویرایش بوذرجمهر پرخیده- رویه 63).
در سومین سال از جنگ جهانی دوم، خاضع شماری از جلدهای شاهنامه را به همراه کتاب‌های فارسی دیگری که چاپ کرده بود، از بمبئی برای کتابفروشی خیام در تهران (به مدیریت محمدعلی ترقی) فرستاد. میانجی این کار یکی از دوستان خاضع به نام کیخسرو مهررستمی بود. کتابفروش خیام نیز برخی از کتاب‌های چاپ خود را برای خاضع فرستاد (خاطرات اردشیر خاضع- رویه 123).
چاپ شاهنامه‌ی خاضع، در زمانی که هنوز ویرایش و چاپ شایسته‌ای از شاهنامه در ایران در اختیار نبود و شاهنامه‌شناسان ناگزیر بودند از چاپ‌های سنگی و پُرغلط بهره ببرند، خدمتی به‌سزا و شایسته‌ بود که او به نیک‌دلی و مِهر فراوان به شاهنامه، به ‌انجام رسید.

کتابی دیگر در شناخت نام‌های شاهنامه‌ای
در مهرماه 1350 خورشیدی کتابی به نام «گنجینه‌ی نام‌های ایرانی»، نوشته و گردآوری مهربان‌ گشتاسب پور پارسی، انتشار یافت که برای نام‌شناسی و ریشه‌یابی نام‌ چهره‌های شاهنامه‌ای، درخور توجه است. گفتنی است که این کتاب از سوی «بنیاد شاهنامه»، به سرپرستی استاد مجتبی مینوی، در فهرست کتاب‌های شاهنامه‌شناختی جای داده شده بود. از این‌رو، دبیرخانه‌ی «هیأت امنای کتابخانه‌های عمومی کشور» عهده‌دار پخش این کتاب (و چندین‌وچند کتاب شاهنامه‌شناسانه‌ی دیگر) در میان کتابخانه‌های سراسر کشور شده بود (ملائی‌توانی و دیگران- رویه 202).
مهربان‌ گشتاسب، افزون بر دانش‌وری، از دهشمندان هازمان زرتشتی بود. او در سال 1330 خورشیدی، در حسن‌آباد میبد (در استان یزد) بر روی زمینی به ساحت 3000 متر مربع دبستانی به نام پدرش بهرام‌گشتاسب ساخته و به آموزش‌وپرورش میبد پیشکش کرده بود (مرادیان- تارنمای امرداد، اردیبهشت 1397).
مهربان‌ گشتاسب (آن‌گونه که از پیش‌گفتارش بر کتاب «گنجینه‌ی نام‌های ایرانی» برمی‌آید)، از سال 1310 تا 1350 خورشیدی (به‌مدت چهل سال) سرگرم گردآوری نام‌های ایرانی بوده است و سرانجام کتاب پُربارَش را به‌شکلی پسندیده و چشم‌نواز چاپ کرده است. در زمان آغاز به نوشتن این کتاب و فراهم‌آوردن مواد آن، مهربان‌ گشتاسب دانشجوی جوانی بود که «گردآوردی نام‌های زنده و فراموش‌شده‌ی نیاکانی، از گوشه‌وکنار» را -که برخی از آن‌ها نام‌های شاهنامه‌ای هستند- کاری بایسته می‌دانست و با کوشش بسیار و پشتکاری درخور ستایش، به این کار پرداخته و به انجام رسانده بود (پیش‌گفتار کتاب). مهربان‌گشتاسب در کتاب خود، نزدیک به 3100 نام مردان و 1800 نام بانوان را با آوانوشت و گزارش چگونگی دگرگونی آوایی و نوشتاری نام‌ها، آورده است و هرجا به نامی شاهنامه‌ای پرداخته، بیت‌هایی از شاهنامه را هم برای استوارساختن سخن و برهان‌های خود، آورده است. سراسر کتاب با واژگانی فارسی و به‌دور از واژه‌های بیگانه، با نثری خوش‌آهنگ، نوشته شده است.
بی‌گمان کتاب دانشورانه‌ی «گنجینه‌ی نام‌های ایرانی» راهنمایی ارزنده برای نام‌شناسی چهره‌های شاهنامه است و هنوز اعتبار علمی خود را از دست نداده است.

همراهی زرتشتیان در ساخت آرامگاه فردوسی
در سال 1301 خورشیدی، شماری از سرشناسان و دانش‌آموختگان کشور، نهادی فرهنگی را شکل دادند که به «انجمن آثار ملی» نامبردار شد. ارباب کیخسرو شاهرخ، از برجستگان هازمان زرتشتی، در کنار کسانی مانند حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی، ابراهیم حکیمی، حسن مستوفی و یکی‌دو تَن دیگر، هموند این انجمن بود.
در یکم بهمن‌ماه 1304 خورشیدی، دولت لایحه‌ای را به مجلس داد که هزینه‌ی ساخت آرامگاه فردوسی  را برآورد (:تامین) کند. با تصویب این لایحه، انجمن آثار ملی کار خود را برای ساخت آرامگاه آغاز کرد و در اردیبهشت‌ماه 1305، ارباب کیخسرو شاهرخ را به نام نماینده‌ی انجمن به توس فرستاد. ارباب کیخسرو با کوشش بسیار توانست به‌یاری آگاهان، آرام‌جای فردوسی را شناسایی کند و انجمن و مجلس را در جریان کار خود بگذارد.
ساخت آرامگاه با پولی که دولت با هم‌یاری مردم فراهم آورده بود، در سال 1307 و با نظارت ارباب کیخسرو آغاز شد. انجمن زرتشتیان تهران نیز چهل‌چراغ برنز درون آرامگاه را پیشکش کرد و همراهی خود را در این کار ملی و فرهنگی نشان داد (هفته‌نامه‌ی امرداد- شماره‌ی 262- رویه 4).
ارباب کیخسرو در کتاب خاطرات خود، گزارشی را که به مجلس شورای ملی داده بود و آن‌ها را از بایستگی ساخت آرامگاه فردوسی آگاه کرده بود، آورده است. او در بخشی از سخنانش برای نمایندگان مجلس و برانگیختن (:ترغیب) آن‌ها به تصویب لایحه‌ی دولت برای ساخت آرامگاه، چنین گفته بود: «ملتی که به‌کلی نام‌ونشان‌اش از میان رفته بود و اساس ملیتش به‌کلی محو شده بود، فردوسی تا آن حدی که در قوه‌ی خودش بود، زحمت کشید و هیچ بهره‌ی مادی هم نبرد و بالاخره آن نام ابدی را برای خودش باقی گذاشت. فردوسی محتاج نیست که ما سعی کنیم برای او تجدید نام کنیم. پس چه می‌خواهیم بکنیم؟ می‌خواهیم نشان بدهیم که ما هم قدر و قیمت زحمات او را تا حد کوچکی می‌توانیم تقدیر کنیم. فقط این کار را می‌توانیم بکنیم، والا آن شخص با خدماتی که خودش کرده و زحماتی که کشیده است، هیچ محتاج به کوشش از طرف ما نخواهد بود» (خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ- رویه 164). در نتیجه‌ی پافشاری و کوشش ارباب کیخسرو بود که نمایندگان مجلس لایحه‌ی بودجه‌ی ساخت آرامگاه را تصویب کردند.
سخت‌کوشی و پایداری شادروان ارباب کیخسرو شاهرخ، خدمت نمایان و از یادنرفتنی‌ای است که او در ساخت آرامگاه فردوسی کرد و یادگاری است ماندگار از نماینده‌ی هازمان زرتشتیان در پایداری افزون‌تر نام فردوسی.

کنگره‌ی هزاره‌ی فردوسی و خویشکاری زرتشتیان
در سال 1313 خورشیدی، دولت ایران کنگره‌ی باشُکوهی برای هزارمین سال زادروز فردوسی برگزار کرد و صد تَن از برجستگان و دانشمندان ایران‌ و شاهنامه‌شناس جهان را به تهران فراخواند و همایشی برپا داشت که برای زمان خود، کاری بزرگ و بسیار چشمگیر بود. میزبانان این کنگره‌، محمدعلی فروغی، علی‌اصغر حکمت و ارباب کیخسرو شاهرخ بودند. پارسیان هند (زرتشتیان هند) نیز با این کنگره‌ی جهانی همراهی کردند و چند تَن از نامداران دانشور خود را به دعوت دولت ایران به تهران فرستادند تا در این گردهمایی فرهنگی، باشنده باشند؛ کسانی مانند: بهرام‌گور تهمورث انکلساریا (از دانشمندان نام‌آور ایران‌شناس و متخصص در زبان‌وادبیات ایران‌باستان)، جمشیدجی اونوالا (باستان‌شناس و استاد نامدار زبان پهلوی) و دستور نوشیروان (از دیگر پارسیان دانشمند و ایران‌شناس).
یک کار فرهنگی دیگر پارسیان هند در بزرگداشت فردوسی، ساخت تندیس او بود. این تندیس به ایران آورده شد و در روز 10 مهرماه 1325 خورشیدی در میدان فردوسی تهران نصب شد. تنها در روز 17 خرداد 1338 خورشیدی بود که تندیس ساخت استاد ابوالحسن صدیقی جایگزین تندیس فردوسی (پیشکش پارسیان) شد و تندیس پارسیان هند به دانشکده‌ی ادبیات‌وعلوم انسانی دانشگاه تهران بُرده شد و اکنون نیز در روبه‌روی سردرِ این دانشکده جای دارد.
چند نکته‌ی برشمردنی درباره‌ی تندیس پیشکشی پارسیان هند هست که باید به آن اشاره کرد. نخست این که ارباب کیخسرو پیشنهاد ساخته تندیس را به پارسیان هند داده بود و با فرستادن نمونه‌ای از نقاشی‌های خیالی فردوسی که هنرمندان ایرانی کشیده بودند، به هند، انجمن ایران‌لیگ بمبئی را در این کار یاری داد (صبوری‌فرد- رویه 257). دیگر آن که پارسیان (و نیز ارباب کیخسرو) تمایل داشتند که تندیس یادشده در برابر بهارستان (جایی که مجلس شورای ملی بود) گذاشته شود. ارباب کیخسرو در نامه‌ای به وزارت داخله (کشور) به تاریخ 25 امرداد 1325 خورشیدی می‌نویسد: «به نحوی که خاطر محترم آگاه است، از چندی قبل پارسیان هندوستان درنظر داشتند مجسمه‌ی فردوسی را از برنز درست و تقدیم نمایند، در جلو بهارستان نصب شود. چون دیر شده است، اکنون نمی‌دانم اجازه داده می‌شود در آن‌جا یا در یکی از فلکه‌ها یا خیابان‌های دیگر نصب شود. زیرا شرحی به بنده نوشته و کسب تکلیف نموده‌اند. لذا مستدعی است به هر نحو مقتضی است در این باب بذل توجه و تکلیف جواب را معین فرمایید. مورد نهایت تشکر است» (امینی- رویه‌ی 607). اما تندیس پیشکشی را دولت ایران با باشندگی نخست‌وزیر آن زمان کشور، در میدان فردوسی پرده‌برداری کرد.
با پایان کنگره‌ی هزاره‌ی فردوسی، پارسیان هند کتابچه‌ای به فارسی و انگلیسی انتشار دادند تا به یادگار برگزاری کنگره، خود نیز سهمی به‌دوش بگیرند. این کتابچه دربردارنده‌ی جُستاری از بهرام‌گور انکلساریا به نام «فردوسی جاودان» و برگردان فارسی آن بود (غروی- ص 11).

برج گاه‌نمای فردوسی
زمان کوتاهی از برگزاری جشن هزاره‌ی فردوسی (تهران- 1311 خورشیدی) سپری شده بود که پارسیان هند برآن شدند تا به یادگار این جشن، میدان و برج ساعتی در شهر یزد به نامگانه‌ی فردوسی، برپا کنند. بانی این کار پشوتن مارکار بود. او هزینه‌ی ساخت این گاه‌نما را پذیرفت و در به سرانجام رساندن آن همراهی تام‌وتمام کرد.
پشوتن‌جی دوسابایی مارکار (1871- 1965 م.) از ناموران پارسی (زرتشتیان هند) بود که به نیکوکاری و دهشمندی آوازه داشت؛ افزون بر این که دلبستگی او به سرزمین نیاکانی‌اش –ایران- زبانزد بود.
برای نصب گاه‌نما، در آغاز ارباب کیخسرو شاهرخ نامه‌ای به تاریخ اردیبهشت 1315 خورشیدی به هیات وزیران آن زمان می‌نویسد و در آن چنین می‌آورَد که پشوتن مارکار برجی در یزد به نامگانه‌ی فردوسی برپا کرده و می‎خواهد ساعت بزرگی بر بالای آن نصب کند. ساعت یادشده 200 لیره‌ی انگلیسی ارزش دارد و اکنون از دولت تقاضا می‌شود که اجازه‌ی ورود ساعت و معافیت از پرداخت مالیات را صادر کند (امینی- رویه‌ 269). دولت با درخواست ارباب کیخسرو موافقت می‌کند.
اما کار به آسانی پیش نمی‌رود و در پی برکناری فرماندار یزد و آمدن جانشین او، وقفه‌ای در انجام کار پیش می‌آید. از این‌رو انجمن زرتشتیان بمبئی نامه‌ای به تاریخ اول خرداد 1318 خورشیدی به نخست‌وزیر ایران می‌نویسد و در آن نامه یادآور می‌شود که: «[ آمدن پشوتن مارکار به ایران ] مقارن بود با جشن هزار ساله فردوسی، که نه‌تنها ایرانی‌ها، بلکه تمام عالم در آن شرکت داشته… آقای مارکار پس از رسیدن به ایران، چون خود را در چنین جشن باشُکوهی دید، به خیال افتاد که نقشه‌ای که از برای آبادی شهر یزد، از زمان پیش، تهیه نموده و منتظر فرصت می‌بود، در چنین گاه خجسته و هنگامی نیکو، موقع را غنیمت شمرده و از برای اجرای خیال خود با فرماندار یزد در آن زمان، از برای بنای گاه‌نمای برجی که هم زینت و زیوری برای شهری چون یزد و هم یادگاری به اسم شاعر معروف ایران (فردوسی) است، داخل مذاکره شد…» (امینی- رویه 170).
با این همه، سنگ‌اندازی‌‌ و ایرادگیری‌های فرماندار و مسوولان آن زمان شهر یزد، دشواری‌هایی پدید می‌آورَد تا آن که انجمن زرتشتیان بمبئی نامه‌ای گِله‌آمیز به دفتر ریاست وزرا می‌نویسد و می‌پرسد: «در چنین موقعی که جشن هزارساله‌ی فردوسی چنین باشُکوه عالم‌گیر انعقاد فرموده بودند، چطور است که حالا بنایی که به یادگار همان شاعر معروف است، کمک و مددی از طرف فرمانداری و شهرداری نمی‌شود؟». دفتر نخست‌وزیری پس از دریافت این نامه، اخطاریه‌ای به وزارت کشور می‌نویسد و انجام کار و کمک به برپایی برج گاه‌نمای فردوسی را خواستار می‌شود. در نامه‌ی دفتر نخست‌وزیری آمده است: «… از این هرج‌ومرج فکری جلوگیری شود. یک مردی به عنوان خیرات و به‌ منظور استفاده‌ی عمومی، ساعتی تهیه کرده و می‌خواهد محلی هم جهت نصب آن بسازد، چرا مانع می‌شوند؟» (امینی- رویه 277).
با فرستاده‌شدن نامه‌ی نخست‌وزیری، کار رونمایی از برج گاه‌نمای فردوسی در سال 1318 خورشیدی انجام می‌گیرد. در تاریخچه‌ی آن نیز که درون محفظه‌ای شیشه‌ای گذاشته شده و لاک‌ومُهر می‌شود، چنین می‌آورند: «به نام ایزد دانا… این ساختمان برج ساعت، بخشش پشوتن دوسابایی مارکار به شهرداری یزد، به نامگانه چکامه‌سرای نامی فردوسی طوسی، در آبان‌ماه یک‌هزاروسیصدوهیجده خورشیدی، در این شیشه به یادگار سپرده شد».
بدین‌گونه، پارسیان با همراهی زرتشتیان یزد، سازه‌ای زیبا به‌یادبود هزارمین سال زادروز فردوسی، پیشکش شهر یزد می‌کنند و سپاسداری خود را از سراینده‌ی شاهنامه، بار دیگر، نشان می‌دهند.

فرزانگان دانشور زرتشتی و شاهنامه‌ی فردوسی
شماری از دانشمندان و آگاهان هازمان معاصر زرتشتی، در پاس‌داشت جایگاه بلند فردوسی و پیشبرد پژوهش‌های شاهنامه‌شناسی، از سرآمدان و کوشندگان دانسته می‌شوند. پیشگام آنان را باید شادروان جمشید سروش سروشیان (1293- 1377 خ) دانست. او شاهنامه را به جان دوست داشت و به گواه هم‌نشیانش، بارها از بیت‌ها و داستان‌های شاهنامه برای استوار ساختن سخن‌اش بهره می‌بُرد (سروش پیر مغان- جستار فرخ وجیف‌دار- رویه‌ی 12). کتاب «شاهنامه- هخامنشیان» او نیز در سال 1376 خورشیدی، نشان دیگری است که تا چه پایه شناخت شاهنامه و کندوکاو در درون‌مایه‌ی آن را بایسته می‌دانسته است. سروشیان، پایداری فرهنگ، زبان، تاریخ و آیین‌های ما را وابسته به شاهنامه می‌دانست (دیباچه‌ی کتاب «شاهنامه- هخامنشیان»). او در چرایی و سبب نوشتن کتابش نیز این‌گونه آورده است: «چون عده‌ای از دانشجویان و پژوهندگان از من پرسش نمودند که چرا در شاهنامه‌ی فردوسی… نام سلسله‌ شاهان مادی و هخامنشی و اشکانی نیامده و جهت آن چه بوده که فقط نام پادشاهان و نام‌آوران سلسله‌ی پیشدادی و کیانیان و ساسانیان آمده، اقدام به تالیف این کتاب نمودم».
شادروان اردشیر جهانیان (1295- 1377 خ)، سردبیر مجله‌ی «هوخت» و از نامداران هازمان زرتشتی نیز از دوستداران شاهنامه بود. او در هر شماره‌ی مجله‌ی هوخت بیت‌های پندآموز و راهگشای شاهنامه را چاپ می‌کرد. سرانجام در سال 1369 خورشیدی همه‌ی آن بیت‌ها را در کتابی به نام «پندنامه‌ی فردوسی» انتشار داد (این کتاب در سال 1369 منتشر شد) و پیشگفتاری کوتاه در سبب و انگیزه‌ی انتشار کتابش بدان افزود.
از دیگر کوشندگان شاهنامه‌پژوه، شادروان دکتر فرهاد آبادانی، زبان‌شناس و استاد پُرآوازه‌ی دانشگاه (1300- 1359 خ) است. او نیز در کنار کوشش‌های علمی‌ در زمینه‌ی دین‌شناسی و زبان‌های باستانی، نگاهی ویژه به شاهنامه داشت. آبادانی از باشندگان دومین و سومین «جلسات سخنرانی و بحث درباره‌ی شاهنامه‌ی فردوسی» بود که به‌ترتیب در سال‌های 1348 و 1350 خورشیدی، با باشندگی برجستگان ادب‌شناس کشور در تهران برگزار شد. آبادانی دو جُستار علمی در آن دو نشست ارایه کرد؛ نخست جستاری با عنوان «شاهنامه‌ی فردوسی و اندرزنامه‌های پهلوی» و دیگری «داستان اردشیر بابکان در شاهنامه و سنجش آن با متن پهلوی کارنامه‌ی اردشیر بابکان». هر دو جستار نشان از گستره‌ی ژرف آگاهی‌های علمی و دانشی او دارد.
شادروان دکتر سهراب خدابخشی نیز از دوستداران شاهنامه و آگاهان به این اثر بود که گاه در مجله‌ی «هوخت» نوشتارهایی درباره‌ی شاهنامه منتشر می‌کرد. دو نوشته‌ی او بسیار درخور توجه است: یکی با عنوان «شاهنامه افسانه نیست»(هوخت- دوره‌ی سیزدهم، سال 1341- شماره 10) که در آن با استناد به سخن ایران‌شناسی اتریشی، بر تاریخی‌بودن همه‌ی شاهنامه پافشاری می‌کند و می‌نویسد که «شاهان پیشدادی و کیان وجود داشته‌اند». اگر دقت کنیم که آن جُستار در آغاز دهه‌ی چهل خورشیدی نوشته شده است، یعنی زمانی که شاهنامه‌شناسی علمی هنوز در آغاز راه خود بود، آن‌گاه بهتر به ارزش چنان داوریی پی خواهیم بُرد.
نوشته‌‌ی دیگر خدابخشی با عنوان «به افتخار فردوسی» چاپ شده است (هوخت- دوره‌ی ششم، سال 1334 خورشیدی- شماره دوم). او در آن جستار، نوشتارهایی از ادیبان فرانسوی در ستایش شاهنامه و فردوسی، برگردان (:ترجمه) و چاپ کرده است.
از دیگر استادان نامدار زبان‌های باستانی ایران که در شناخت شاهنامه و استوره‌های ایران جستارها و کتاب‌های پژوهشی ارج‌دار و روشنگری نوشته‌ است، دکتر کتایون مزداپور درخور یادکرد بسیار است. او از دانشوران بسیاردانِ زبان‌شناس است و نوشته‌هایش در شمار مهم‌ترین منابع برای پژوهش در زبان‌های باستانی ایران ارزیابی می‌شود. مزداپور جُستارهای فراوانی که همگی دانش‌افزا هستند و نشان از آگاهی‌های ژرف او از پیشینه‌ی فرهنگی ایران دارند، درباره‌ی شاهنامه نوشته و منتشر کرده است.
بخشی از پهنه‌ی پژوهش‌های دانشورانه و علمی دکتر فرزانه‌ گشتاسب، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نیز در ربط و پیوند با شاهنامه است. نوشته‌های روش‌مند او، برخوردار از ارج و بهای علمی بسیار است. از نوشته‌های شاهنامه‌شناسی دانشورانی مانند دکتر کتایون نمیرانیان، دکتر میترا خسروی، گلچهره فلفلی، پریا ماوندی، استاد خدابخش یزدانی، کیخسرو ماوندادی، آرش غیبی و بابک سلامتی نیز باید یاد کرد.
در میان چکامه‌سرایان زرتشتی به‌ویژه باید از بانو توران شهریاری (بهرامی)- زاده‌ی 1310 خورشیدی- نام بُرد. بخشی از سروده‌های او در ستایش شاهنامه و فردوسی است؛ چکامه‌هایی مانند: «تندیس فردوسی»، «فردوسی‌وشاهنامه»، «رستاخیز کاوه» و «رستم» که همگی در نشریه‌های فرهنگی و سپس در دیوان او چاپ شده‌اند. سروده‌های شهریاری، دل‌نشین و اثرگذار است. او در سروده‌هایش با زبانی شورانگیز از شاهنامه و فردوسی یاد کرده است.
از سوی دیگر، شاهنامه‌خوانی به زبان دَری (گویش بهدینان)، یکی دیگر از کوشش‌هایی است که در هازمان زرتشتی پیشینه دارد. رستم‌خسرو آتشبند، یکی از چیره‌دستان شاهنامه‌خوان (به زبان دری زرتشتی) است.

کوشش‌های دیگر هازمان زرتشتی در نگاهبانی از شاهنامه
بخشی دیگر از کوشش‌های ماندگار و پیوسته‌ی هازمان زرتشتی در شناخت و نگاهبانی از شاهنامه، انتشار جُستارهای علمی درباره‌ی شاهنامه در مجله‌ها و نشریه‌هایی است که منتشر کرده‌اند.
در سال 1331 خورشیدی، ماهنامه‌ی «پندارها» به مدیریت گشتاسب کرمانی و سردبیری کیخسرو گُبل، در یزد و تهران آغاز به انتشار کرد. این نشریه که ناشر اندیشه‌های سازمان جوانان زرتشتی یزد بود، نخستین نشریه‌ی زرتشتی در شهرهای ایران پس از تهران بود (مسرت- رویه 37). بخشی از هر شماره‌ی نشریه‌ی پندارها ویژه‌ی «داستان‌های شاهنامه» بود و بدین‌گونه زمینه‌ی آشنایی خوانندگان را با شاهنامه و درون‌مایه‌ی آن فراهم می‌کرد.
مجله‌های «هوخت» (با پیشینه‌ی 35 سال انتشار پیوسته)، مجله‌ی «فروهر» (آغاز به انتشار از سال 1344 تاکنون)، «مهنامه زرتشتیان» (آغاز انتشار از 1351 خ)، مجله‌ی «چیستا» (از 1360 تا 1391 خ)، مجله‌ی «وهومن» (از سال 1370 تا 1382خ) و تارنما و هفته‌نامه‌ی «امرداد» (از 1378 تاکنون)، جُستارهای پُرشماری درباره‌ی شاهنامه انتشار داده‌اند. گردآوری آن جستارها، خود چندین‌وچند کتاب پُربرگ‌وبار در کاروبار شاهنامه‌پژوهی خواهد بود.
ناشران زرتشتی نیز بخشی از کوشش‌های فرهنگی خود را ویژه‌ی چاپ کتاب‌هایی درباره‌ی شاهنامه کرده‌اند. انتشارات «فروهر» (نخستین ناشر زرتشتی) در این زمینه پیشگام است. انتشارات بَرسَم و هیرمبا نیز در زمینه‌ی چاپ کتاب‌هایی هم‌پیوند با شاهنامه‌شناسی، کوشش‌های ارزنده‌ای داشته‌اند و اکنون نیز به کار فرهنگی خود ادامه می‌دهند.
افزون بر نشریه‌ها، تارنماهای هازمان زرتشتی نیز در بازتاب خبرهای هم‌پیوند (:مرتبط) با نشست‌ها، معرفی کتاب‌ها و بازتاب سخنرانی‌ها درباره‌ی شاهنامه‌، کوشنده و پیگیر بوده‌اند. انجمن زرتشتیان تهران و شهرهای زرتشتی‌نشین و کانون دانشجویان زرتشتی نیز هر سال در روز بزرگداشت فردوسی‌وشاهنامه، بانی برگزاری نشست‌ها و یادبودهایی بوده‌اند.

زرتشتیان و چند رویداد شاهنامه‌شناسی ویژه
در میان بزرگداشت‌ها و نشست‌های شاهنامه‌شناسی (یا بزرگداشت شاهنامه‌وفردوسی) که هازمان زرتشتی و انجمن‌های زرتشتیان شهرهای ایران برگزار کرده‌اند (و شمار آن‌ها بسیار است)، چند رویداد درخور یادکرد و ستایش افزون‌تر است. نخست، «بزرگداشت رستم دستان» در شهریور 1388 خورشیدی به دستیاری و کوشش بنیاد جمشید جاماسیان است که در مجتمع فرهنگی تهرانپارس برگزار شد و برخی از استادان شاهنامه‌شناس از سخنران آن نشست بودند. دیگری «بزرگداشت دقیقی» حماسه‌سرای زرتشتی، باز به دستیاری و کوشش بنیاد جمشید جاماسیان است که در مهرماه 1389 خورشیدی برگزار شد.
بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان، به مدیریت نخستین‌دخت فرهادی، در گذر سال‌ها کوشش فرهنگی، افزون بر برگزاری نشست‌های شاهنامه‌خوانی، پذیرای سخنرانان دانشوری نیز بوده است که آگاهی‌های خود را درباره‌ی حماسه‌ی ملی ایران با باشندگان نشست‌ها درمیان گذاشته‌اند. نشست‌های شاهنامه‌شناسی بنیاد که گزارشی از آن‌ها در تارنما و دوهفته‌نامه امرداد بازتاب می‌یافت، بی‌گمان در آگاهی‌بخشی درباره‌ی شاهنامه و حماسه‌ی ملی ایران، اثرگذار بوده است. از این‌رو کار بنیاد جمشید جاماسیان در زمینه‌ی شاهنامه‌شناسی شایان ستایش است.
یک رویداد بسیار درخور توجه دیگر در هازمان زرتشتی، برگزاری آیین گهنبار به مناسبت به پایان رسیدن شاهنامه است که زرتشتیان قاسم‌آباد (از محله‌های زرتشتی‌نشین یزد) هر سال آن را در روز اَرد ایزد و اسفندماهِ گاهشمار زرتشتی که برابر با نوزدهم اسفندماه خورشیدی است، برگزار می‌کنند (به‌نقل از: تارنمای برساد- 27 فروردین 1403). در سال گذشته (1402 خورشیدی) نیز این آیین یک‌روز زودتر و در شامگاه 18 اسفندماه برگزار شد.

سنت شاهنامه‌خوانی در جشن‌ها
نخست باید به این نکته اشاره کرد که پیش از آمدن مانکجی‌هاتریا به ایران (1270 یا 1272 مهی) و بهبود شرایط زندگی ایرانیان زرتشتی، موبدان به خواندن شاهنامه برای نوآموزان زرتشتی (در کنار آموزش‌های دینی) می‌پرداختند و آن‌هایی را که خواستار دانش‌اندوزی بودند، در این راه یاری می‌کردند (خسروی‌نسب- پانوشت رویه 87).  
این یادآوری نیز بایسته است که در شب چله (یلدا)، یکی از آیین‌هایی که زرتشتیان با توجهی ویژه بدان می‌پرداختند، رسم شاهنامه‌خوانی بود. شهریار هیربد در کتاب ارزنده‌اش «خاطرات رستم شاپورمهر» اشاره می‌کند که در نزد خانواده‌های زرتشتی، بلندای شب چله با نقالی شاهنامه و حافظ‌خوانی و بازی چک‌ودوله (گونه‌ای مُهره) و آوازخوانی می‌گذشت. باشندگان، هنگام خواندن شاهنامه، چنین سخن آرزومندانه‌ای را بر زبان می‌راندند: «شب چله، شب مِهر و شب نزدیکی دل‌ها، شب پیروزی نور و شب مرگ سیاهی‌ها، تو ای فرزند فردوسی، که در هر کجای گیتی کنار سفره‌ی رنگین خوراکی‌ها، کنار فامیل و یا تنها، به‌پاس زایش نور و سپیدی، جشن می‌گیری، کتاب حافظ و فردوسی فرزانه می‌جویی، مبارک بادت این جشن و نوید روز پیروزی» (هیربد- جلد 2- رویه 172).

نوجویی در یک نمونه‌ی کمیاب
هرچند ورزش باستانی ایران (که به آن ورزش زورخانه‌ای نیز می‌گویند) پیوستگی دیرینه‌ای با آیین شاهنامه‌خوانی دارد، اما اشاره به نمونه‌ای کمیاب (که خود نوآوریی در شهر کرمان دانسته می‌شود)، بایسته است.
پروین خسروی‌نسب در کتاب «تاریخ زرتشتیان؛ تأثیر پارسیان بر زرتشتیان کرمان» اشاره‌وار به این نکته‌ پرداخته است که شادروان «جهانگیر رستم فروهر» بازرگانی (تاجری) بود که در کاروانسرای چهارسوق کرمان به دادوستد سرگرم بود و به نیکوکاری شناخته می‌شد. او، افزون بر ساخت و دهش چند مدرسه و سازه، زورخانه‌ای روبه‌روی کوچه‌ی آتشکده در شهر کرمان ساخته بود. آن محل، نخستین زورخانه‌ای در کرمان بود که در کنار انجام ورزش‌های باستانی و نیروبخشی، خواندن پیوسته‌ی شاهنامه نیز انجام می‌شد (خسروی‌نسب- رویه 266). کوشش نگارنده برای یافتن شرح حالی از شادروان جهانگیر رستم فروهر به‌جایی نرسید و امید است که آگاهان و بستگان او درباره‌ی جایی که آن شادروان برای شاهنامه‌خوانی فراهم آورده بود (و نیز دیگر دهش‌ها و کارهای نیکویش) آگاهی‌رسانی کنند تا این بخش از تاریخ زرتشتیان کرمان ناگفته نماند.

سخن پایانی
آن‌چه در این‌جا از کوشش‌های هازمان زرتشتی و دانشوران آن در پاس‌داشت شاهنامه آورده شد، تنها بخشی کوچک از کار بزرگی است که به‌دستیاری ایرانیان زرتشتی و پارسیان هند انجام گرفته است. برشمردن همه‌ی کوشش‌ها (تا آن‌جا که از اسناد به‌جا مانده برمی‌آید) خود پژوهش دامنه‌دار و جداگانه‌ای خواهد بود و امید است پژوهنده‌ای آگاه از هازمان زرتشتی بدین کار بپردازد.

***

یاری‌نامه‌ها:
– آبادانی، فرهاد- [جستار] سهم پارسیان هند در نگهداری فرهنگ ایران– مجله‌ی هنرومردم، شماره 181، سال 1356؛
– امینی، تورج- اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران– انتشارات مرکز اسناد ملی ایران، 1380؛
– شریف‌زاده، عبدالمجید- [جستار] هنر سلجوقی و شاهنامه کاما– فصل‌نامه دانش هنرهای تجسمی، زمستان 1392، شماره یک؛
– پرخیده، بوذرجمهر (به‌کوشش)- خاطرات اردشیر خاضع– نشر هیرمبا، 1400؛
– پرخیده، بوذرجمهر –پارسیان هند به شاهنامه‌ی فردوسی عشق می‌ورزند [گزارش سخنرانی] – خبرگزاری ایبنا، 30 تیرماه 1389؛
– خدیوجم، حسین- معجم شاهنامه– بنیاد فرهنگ ایران، 1353؛
– خسروی‌نسب، پروین- تاریخ زرتشتیان (تأثیر پارسیان بر زرتشتیان کرمان)– انتشارات هیرمبا، 1402؛
– خطیبی، ابوالفضل- نگاهی به فرهنگ‌های شاهنامه (از آغاز تا امروز)– ضمیمه‌ی نامه‌ی فرهنگستان، شماره 15، 1379؛
– سروشیان، جمشید- شاهنامه، هخامنشیان– نشر فانوس، 1376؛
– شاهرخ، ارباب کیخسرو- خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ– به‌کوشش غلامحسین میرزا صالح- نشر مازیار، 1382؛
– صبوری‌فرد، فرهاد- تاریخ روابط پارسیان هند و زرتشتیان ایران– انتشارات فروهر، 1395؛
– غروی، مهدی- [جستار] «قدیمی‌ترین شاهنامه‌ی مصور جهان (شاهنامه فیروز پشوتن‌جی دستور بالسارا)»– مجله‌ی هنرومردم- شماره 135، سال 1352؛
– مرادیان، اسفندیار- [جستار] «آموزشگاه‌های زرتشتیان یزد»– تارنمای امرداد، 12 اردیبهشت 1397؛
– مسرت، حسین- [جستار] پندارها– ماهنامه فروهر؛ سال 1396، شماره 479؛
– ملائی‌توانی (و دیگران)- «اسنادی از بنیاد شاهنامه‌ی فردوسی»– پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1396؛
– وجیف‌دار، فرخ- [جستار] جمشید سروش سروشیان– «سروش پیر مغان»- نشر ثریا، 1381؛
– هیربد، شهریار- خاطرات رستم شاپورمهر– جلد دوم (جشن در وادی کهن)، انتشارات پاپلی، 1393.

*یادآوری: بازنشر و برداشت از این نوشته، تنها با آوردن نام «امرداد» امکان‌پذیر است.

این پست به روزرسانی می‌شود. از کسانی که آگاهی‌های افزون‌تری در این زمینه دارند درخواست داریم دانسته‌های خود را با امرداد درمیان بگذارند (نشانی رایان‌نامه‌ی [email protected])

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

6 پاسخ

  1. جناب شهداد حیدری
    پژوهش بی‌نظیری بود. از خواندنش لذت بردم و بسیار آموختم.
    امیدوارم نوشته‌تان را آن‌گونه که دلخواه‌تان هست تکمیل کنید و در جایی چاپ کنید تا به عنوان یک پژوهش تاریخی ماندگار شود.

    1. از مِهر و لطف جناب پرخیده بی‌نهایت سپاسگزارم و قدرشناس بزرگواری‌شان هستم.

  2. به فرخندگیِ ۲۵ اردیبهشت‌ماه، روز بزرگداشتِ فردوسیِ فرزانه

    سروده‌ی استاد شهریار در ستایشِ فردوسی و کارِ سترگش:
    فلک یک‌چند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد
    در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترک‌تازی کرد

    وطن‌خواهی در ایران خانمان بر دوش شد چندی
    به جز در سینه‌ها آتشکده خاموش شد چندی

    چو از شهنامه‌، فردوسی چو رعدی در خروش‌ آمد
    به‌ تن‌ ایرانیان‌ را خونِ ملیت به‌ جوش‌ آمد

    زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش‌ آمد
    زِ کنج‌ِ خلوتِ‌ دل،‌ اهرمن‌ رفت‌ و سروش‌ آمد
    **************************************
    به خشنودی اهورمزدا
    با درود بر موبدان خردمند گرامی…. دربحث بازیابی هویت ملی ایران و جمع آوری داستانهای ملی ایران ، روشنگریها وکوشش های موبدان گرامی بنام دیگران ثبت شده ،اما در پشت پرده این رستاخیز ملی ، رهنمودهای موبدان گرامی و دانشمندان دلسوز و پدر معنوی ایران در همیشه تاریخ این ملت قابل اثبات می باشد.
    1-در این مقاله نام چهار یا 5 موبد گرامی که در جمع آوری شاهنامه ابومنصوری خویشکاری دینی و ملی داشته اند، اثبات همین موضوع می باشد.
    2-فردوسی بزرگ در راستای تدوین نهایی شاهنامه مدت دو ماه تا یکسال به سیستان سفر می کند و میهمان موبد یزدان داد سیستانی پور شاپور موبد آتشکده کرکوشاه بوده است تا در تدوین نهایی شاهنامه از نقطه نظرات این موبد گرامی استفاده کند که خود گواه این موضوع می باشد که موبدان گرامی نقطه اتکاء تمام ایراندوستان و ایرانیان بوده است.
    یک پیشنهاد به سایت امرداد و نخبگان جامعه زردتشتی دارم تا یک روز را در راستای پاسداشت مقام موبد و موبدیاران گرامی در تقوم ایران و جهان ثبت نمایند. من چنین روزی را در جهت مقام پدران معنوی ملت ایران در تقویم ندیده ام،امیدوارم که چنین روزی در تقویم ملی ایران وجود داشته باشد.
    پاینده ایران اهورایی و آرزوی توفیق روز افزون برای موبدان گرامی میهن

  3. جناب حیدری از پژوهش شما و استادان گرامی به نوبه ی خود سپاس میگویم. امیداست که همه چیز بر وفق مراد همه ی ایرانیان میهن دوست سرشار از مهرورزی و پند آموزی باشد.خیلی چیزها از نوشتار گرد اوری شده ی شما آموختم. شاد و تندرست باشید.

    1. از توجه و محبت شما و از این که صرف وقت کرده‌اید و نوشته را خوانده‌اید، فراوان سپاسگزارم.

  4. به خشنودی اهورمزدا
    در بحث زایش شاهنامه ابومنصوری نام یک نفر موبد سیستانی دیده می شود، اما اینجا می خواهم یادی کنم از یک نفر بهدین نیکوکار که کمتر، از ریشه و تبار سیستانی او شنیده ایم ، او بود که مدفن حکیم ابوالقاسم فردوسی را در توس پیدا نمود و در ساخت آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی خویشکاری نمود، او کسی نیست جزء ارباب کیخسرو شاهرخ(کرمانی یا سیستانی)……

    ✍️شجره ارباب کیخسرو شاهرخ :
    کیخسرو پسر شاهرخ پسر اسکندر پسر ملا گشتاسپ پسر بهمن پسر فرامرز پسر اسفندیار پسر رستم پسر اردشیر پسر ملاکریم داد سیستانی(کیخا)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-01-28