توضیح: دوستی بزرگوار متنی زیبا را با شادباش روز نخست مهر برایم روانه کرد که بسیار خوشحال شدم. من هم بر آن شدم یادی از اول مهر نخستین سال دانشگاه خود داشته باشم و یادی هم هرچند کوتاه از دوره مدرسه همراه کنم.
*=*=*=*=
نخستین روز مهر ماه سال ۱۳۵۰ بود که کلاسهای درس دانشگاه ملی را در دوره لیسانس (کارشناسی) جغرافیا شروع کردم. برای من که از شهری دیگر به پایتخت پا نهاده بودم همه چیز هیجانانگیز و رویایی مینمود. فضای تازه، روابط تازه، دوستان تازه، حتا زمین فوتبال تازه برای من که از آبادان شهر فوتبال به تهران آمده بودم و زمین چمن را برای نخستین بار در دانشگاه ملی ایران (در اوین) میدیدم.
امروز در اول مهر ماه ۱۴۰۳ بیش از پنجاه سال از آن زمان گذشته است. بیش از نیم قرن. من در نیم قرن شاهد بسیاری فرودوفرازها بودهام که یک زمان فرازهایش بیش بود و امروزه روز فرودهایش. یک زمان حتا پیش از این، همه زندگی امید به آینده بود و مدرسهها همه دولتی بودند و از مدارس غیرانتفاعی و هزینههای کلان خبری نبود. ما زمانی که در دهههای سی و چهل مدرسه میرفتیم تنها شش ریال تا ده ریال پول مُهر ویژه گواهینامه هر سال را میپرداختیم و دیگر هیچ. کلاسهای درس هم به همه موضوعات گوناگون میپرداخت و هر کدام جای خود را داشت و ما بهویژه از دروس علمی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی بسیار میآموختیم. ارزش و احترام آموزگار و دبیران بسیار بالا بود و ما همه آرزو داشتیم که روزی دبیر بشویم.
از پنجاه سال پیش تا امروز چه روزگاری گذراندیم؟ چه امیدها داشتیم؟ چه قدر تلاش کردیم؟ چه روزها و شبها که مشغول کتاب و درس خواندن بودیم. من در کنارش فوتبال و کوهنوردی هم داشتم و یافتن دوستان نازنین که هنوز عدهای از آنان زندهاند!
نیم قرن از ماه مهر و شروع دانشگاه ما گذشت. البته همه آموزگاران و استادان قدیم ما دیگر نیستند ولی یاد و خاطره آنها و آن چه که در درازای سالها به ما آموختند هنوز مانده است. و چه بسیار از آن آموزگاران که دشواریها و بدبختیها دیدند و چه برخی که به پایان راه نرسیدند.
بعدها من خود در دانشگاه شروع به آموزش دادن جوانان کردم و خود آموزگاری شدم. همیشه تلاشم این بود که هر چه بیشتر یاد بگیرم و بیاموزانم. از این که عدهای از دانشجویان من تواناییهایی بهتر از من یافتند خوشحالم و هنوز هم همه آنها برایم عزیز و گرامیاند.
یک اول ماه مهر هم بود که برای دانش آموزان شهرم (آبادان) هرگز نیامد[1] و آن اول مهر ۱۳۵۹ بود که شوربختانه جنگ شروع شد و بسیاری از معلمان و دانشآموزان شهرم با کمال افسوس این سال تحصیلی را ندیدند.
ماه مهرهای قدیم برای ما پُر از هیجان بازگشت به مدرسه بود و پر از مهر و دوستی. به امید آن که ماه مهر و همه ماههای سال پر از صلح و دوستی و علم و دانش باشد. یک آرزوی ارزشمند دیگر هم این که، به امید آن که در مدرسهها راستی و دانش بیاموزیم.
داریوش مهرشاهی (یکم مهرماه ۱۴۰۳)
[1] نامواره یک کتاب به نام ” روز اول ماه مهر هرگز نیامد” اثر جمشید ملک پور، نشر افراز، تهران، 1399.
2 پاسخ
روزخوش جناب مهرشاهی.شما من را یاد زمان ورودیه های دانشگاه ملی (شهیدبهشتی )در سال ۱۳۵۸ انداختید. سال ۱۳۵۷زمانی که هیچ انتظاری برای دریافت دیپلم نبود. با این وجود امیدها همیشه همه چیز را به جلو میبرد و پس از آن کنکور سراسری که ادامه ی دیپلم گرفتن و روزنه ای برای آینده ای بهتر بود. چمن فوتبال دانشگاه ملی همیشه من را یاد روزهایی از واحد ورزش دانشگاه انداخت. یادمه باید دو واحد ورزش پاس میکردیم. وقتی ترم اول واحد ورزش را انتخاب کردم دیدم بچه های خانم دانشگاه همگی والیبال را ثبت نام کرده اند. من هم چاره ای جز انتخاب ژیمناستیک نداشتم چون اکثر ورزشها پر بود. چه روزهای سختی طی شد. صبح ساعت ۸ صبح پس از پوشیدن گرمکن ورزشی باید ۵ بار دور زمین چمن فوتبال میدویدیم و با چند نرمش به سالن میرفتیم و تمرینهای ژیمناستیک مانند پرش از روی خرک و عبور از چوب موازنه می نمودیم و عمل فرشته را انجام میدادیم. تا آن زمان اصلا نمیدانستم ژیمناستیک چه قابلیتهایی را به ما میدهد. یعنی زمان فرشته اینقدر لرزش پا داشتیم که رو پای خود بند نبودیم. تازه بعد از این واحد کلاس اصلی درس عمومی دیگری را باید میگذراندیم. یاد اون روزها بخیر که دانشگاه. تازه متوجه شدم واحد ورزش چیست و چقدر سخت است. بالاخره به هر زور و زحمت و لرزش پا واحد را پاس نمودیم. و ترم بعد سریع واحد والیبال را ثبت نام کردم. چون توان و قدرت ژیمناستیک را اصلا در خود نمیدیدم . بالاخره واحد والیبال نرمش ها اسانتر انجام پدیرفت و ۲ واحد ورزش طی شد و انقلاب فرهنگی تا سال ۱۳۶۲ ادامه پیدا کرد و ازتابستان ۱۳۵۸ تعطیلات شروع شد. اصلا امیدی به ادامه ی تحصیل نبود. جوانها بعد از انقلاب فرهنگی نصف شدند. خیلیها زندانی و اعدامی و اخراج و از ایران رفتند. سال ۱۳۶۲ روزهای باور نکردنی و سختی ادامه داشت. فقط خواستم بگویم ورزش را در مدارس باید جدی گرفت چون وقتی نوجوانی عشق به ورزش دارد با تمرین و حرکات درست به مراحل خوبی خواهد رسید. امیدوارم اموزش و پرورش به این نکات توجه خوبی بکند و این درس ورزش الکی از سر باز نشود. چون اماده سازی بدن از اساسی ترین نوع امکانات ساده ی هر نوجوان سالمی میتواند باشد. یاد روزهای درس و مدرسه و دانشگاه بخیر باشد. روز اول مهر ماه بر همه خجسته باشد.
با درود بانو قبادی گرامی. تجربه های جالبی را بیان کردید. بله در مدرسه ها توجه و دلسوزی برای فعالیت های ورزشی به گونه ای نبود که مفید باشد. در مدرسه ای که اوایل دهه هفتاد فرزندان من می رفتند معلم ورزش در ضمن راننده مینی بوس مدرسه هم بود! از سویی برخی از پدر و مادر های بچه ها می گفتند ورزش خطرناک است و بچه ها را از فوتبال یا بسکتبال یا…دور می داشتند که دست و پایشان نشکند اما نمیدانستند که ورزش هایی مثل فوتبال و بسکتبال و والیبال هدفش دست و پا شکستن نیست و بلکه اصل آن تکاپوی جسمانی و به ویژه رقابتی برای افزایش همبهرگی اجتماعی و یادگیری همفکری و همکاری جمعی بوده است. از بقیه مطالبی هم که از اوضاع گذشته در باره واحد ورزش و کلاس های ورزش دانشگاه ملی ایران گفتید لذت بردم. در دهه پنجاه سرپرست امور ورزشی دانشگاه ملی آقای جعفر نامدار، داور مشهور فوتبال ایران بود. یکی از مربیان تیم فوتبال برای مدتی رضا وطن خواه بازیکن تیم ملی بود. همچنین یکی دیگر از مربیان تیم فوتبال دانشگاه ملی ایران هم روانشاد حسین فکری بود که به نظرم مدتها مربی برخی از تیم های باشگاهی معروف هم بود. حسین فکری به غیر از فوتبال درس هایی از انسان بودن هم به ما می آموخت. یادشان گرامی باد