لوگو امرداد
خاطره‌های پراکنده از سفر یزد (پاره دوم)

دیدار از مزرعه‌کلانتر و پیر سبز

داریوش مهرشاهی1خاطره‌های پراکنده از سفر یزد، پاره دوم؛ دیدار از مزرعه‌کلانتر و پیر سبز، این نوشته ۱۰ دی‌ماه ۱۴۰۳: اوایل دی‌ماه بود و با‌اینکه هوا سرد شده بود از برف و باران شدید یا یخبندان شبانه خبری نبود. یادم می‌آید که زمستان سال ۸۶ خورشیدی در استان یزد به مدت سی‌وسه روز یخبندان شبانه‌روزی داشتیم به‌طوری که بسیاری از درختان اکالیپتوس در خیابان‌ها و کوچه‌های شهر یزد را سرما زد[1].  حالا در هفته دوم دی ماه هوا برای مسافرت مناسب بود و هنوز از سرمای شدید و یخبندان اسفندماه (امسال) دور بودیم.

خلاصه این‌که، دو تن از دوستان، که همکلاسی‌های قدیم من بودند، مدتی پیشتر تماس گرفته بودند که برای دیدن سه باره یزد می‌آیند. دوستی ما با هم به دوران دبستان و دبیرستان در آبادان باز می‌گردد. یکی از این دوستان هر سال از کانادا به ایران می‌آید درحالی‌که دوست دیگر ساکن تهران است و هر سه اهل کتاب و کتابخوانی و دوستدار سفرهای کوتاه هستیم. علاوه‌بر این، این دوستان علاقه زیادی به شهر یزد و دیدنی‌ها و مردم آن دارند.  مشکلی که در سفر به یزد هست این است که پزشکان هر سه ما را از قند و شکر و شیرینی بر حذر داشته‌اند! من هنگامی که به تهران می‌روم بخشی از وقتم را با این دو دوست قدیمی، به گردش در بخش‌های مرکزی تهران می‌گذرانم. به‌ویژه در خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران تا حوالی میدان ولی‌عصر (ولیعهد قدیم) یا چهارراه ولی‌عصر (پهلوی سابق) می‌گردیم و سری به کتابفروشی‌ها می‌زنیم و چند کتابی می‌خریم و  بعد هم در یک چای‌خانه همراه با یک چای یا دمنوش چای سبز، از روزگار گذشته و حال می‌گوییم و می‌شنویم. البته در سال‌های اخیر از گرانی فراتر از حد، به‌ندرت بیش از یک کتاب می‌خریم و درگفت‌وگوهایمان هم زیاد به آینده نمی‌پردازیم چون با این اوضاع در هم پاشیده که هست، آینده برایمان اصلا قابل پیش‌بینی نیست.

دوستان که شب هنگام به یزد رسیدند و به هتل محل اقامت خویش رفتند، با هم تلفنی صحبتی کردیم و قرار شد که در روز اول سفر یعنی فردا صبح به دیدن مزرعه‌کلانتر و پیرسبز برویم. صبح ساعت هشت‌و‌نیم به هتل پارسیان صفاییه رفتم که محل اقامت این مهمانان بود (عکس یک).  این هتل در واقع دو بخش قدیم و جدید دارد که هر دو در گذشته جزو داشته‌ها و املاک روانشاد رضا صراف‌زاده بوده‌اند.

تا آنجا که پرسیدم و یافتم این هتل های تحت نام پارسیان، املاک مصادره شده ای هستند که توسط بنیاد مستضعفان به همراه بسیاری از زمین ها و املاک و صنایع و خدمات لژیستیک دریایی و زمینی (مثل راه‌آهن و هواپیمایی) اداره می‌شوند. این‌که حالا چگونه و با چه کیفیتی اداره می‌شوند خود داستانی است.

[1] البته اکالیپتوس ها را به یک اشتباه بزرگ محیط‌زیستی از زیستگاه اصلی‌اش استرالیا، که گستره بزرگی از آن هیچگاه یخبندان ندارد برداشته بودند و آورده بودند در ایران مرکزی کاشته و به همه جا گسترش داده بودند. الان مدت‌هاست که آن زمستان‌های همراه با برف و یخبندان زیاد در ماه‌های آذر و دی و بهمن کمتر یا به‌ندرت در یزد روی می‌دهد.

Picture1
عکس یک. نمای بیرونی هتل پارسیان صفاییه یزد (بخش جدید). مجسمه فردوسی در عکس دیده می شود. (عکس: داریوش مهرشاهی)

باید یادآور شوم که اصل هتل و بخش بزرگی از فضای باغ‌ها را روانشاد رضا صراف‌زاده، سرمایه‌دار و کارآفرین بزرگ یزدی در سال ۱۳۳۵ خورشیدی بنیاد نهاد. او مالک بخش بزرگی از زمین‌های صفاییه بود و پروژه شهرک‌سازی در صفاییه را در دهه سی خورشیدی پایه‌گذاری کرد. او پیش از این کارخانه پارچه‌بافی جنوب (روبه‌روی پارک هفت تیر کنونی) را نیز در یزد برپا کرده بود که صدها کارگر در آن مشغول به کار بودند. در حدی که به یادم مانده در حوالی این هتل و جایی که امروز پارک آزادگان است، یک قطعه باغ را به شکل درایوینگ سینما (driving cinema) یا سینمای در فضای باز و خودرو پذیر ساخته بود. یادم هست یک بار با شوهر خاله خویش به این محل رفتیم که اتومبیل‌ها به ردیف‌های مناسب و در چند صف پارک کرده و در حالی که در کنار هر اتومبیل میز و صندلی‌هایی وجود داشت که مردم در حال خوردن انواع ساندویچ و نوشیدنی‌ها می‌نشستند و فیلمی که در فضای روباز پخش می‌شد تماشا می‌کردند.  بعد از سال ۱۳۵۷ شوربختانه بیشتر دارایی‌های این مرد کارآفرین بزرگ مصادره شد و خود ایشان هم بعد از چند سالی تبعید و سپس بازگشت به تهران در سال ۱۳۶۷ از دنیا رفت.

درفضای روبه‌روی پذیرش هتل صفاییه یک خودروی بنز قدیمی، که برای من یادآور عهد گنگسترهای معروف دهه سی میلادی آمریکا بود، دیده می‌شد (عکس دو) که بسیار جلب توجه میکرد.  بر تابلوی کنار این خودرو نوشته بنز مدل ۱۹۵۲ یعنی حدود هفتادوسه سال پیش. فضاهای داخلی هتل هم بسیار دیدنی و زیبا با ترکیبی از فرم‌های معماری سنتی و مدرن ساخته شده است (عکس سه).  بردر و دیوار داخلی هتل نیز تصاویر هنری بسیار زیبا از نبردهای اساتیری شاهنامه‌ای یا سایر رویدادهای تاریخی دیده می‌شوند. در مجموع شکل نماسازی داخلی چنان است که آرامش ویژه‌ای در انسان ایجاد می‌کند. البته که اینجا یک هتل پنج ستاره بسیار سطح بالا است و برای این که آرامش شما محفوظ بماند باید جیب و کیف پول مناسب هم داشته باشی!

Picture2
عکس دو. نمای داخلی هتل و یک خودروی دهه پنجاه میلادی نمره یا شماره تهران الف. عکس از د.مهرشاهی

در این روز، راننده گرامی همکیشی قبول زحمت کردند که ما را در این سفر یک‌روزه همراهی کنند. ایشان که خود اهل آبادی مزرعه‌کلانتر بودند به خوبی راه و جاده‌های داخل استان را می‌شناختند و خیال ما از این نظر راحت بود. سرانجام ساعت از نه گذشته بود که به‌خوبی و خوشی به راه افتادیم.

Picture3
عکس سه: نمای داخلی بخش جدید، زیبا و دیدنی هتل صفاییه با معماری ترکیبی مدرن و سنتی. (عکس از نگارنده)

مقصد اصلی سفر ما دیدن پیرسبز یا زیارتگاه چک‌چک در نزدیکی اردکان بود اما به پیشنهاد راننده قرار شد که نخست از روستای مزرعه‌کلانتر بازدیدی داشته باشیم. گمان من این بود که در این روز (دوشنبه دهم دی ماه) دست‌کم چند نفری در آبادی هستند که با آنها در باره شرایط کنونی و تاریخچه روستا حرف بزنیم. هنگامی که نزدیک ساعت ده صبح به این آبادی رسیدیم در بدو ورود پرنده هم پر نمی‌زد. تصمیم گرفتم با دوست گرامی خود آقای خداداد منوچهری که در واقع سرپرست آتشکده و کدخدای آبادی به شمار می‌روند تماس بگیرم. ایشان را هفته پیش در مطب دکتر قلب دیده بودم و به من گفته بودند که بیشتر روزهای هفته در آبادی به سر می‌برند. هنگامی که با آقای منوچهری تماس گرفتیم معلوم شد برای مراسمی ویژه به یزد رفته بودند. بقیه مردم هم چند تنی که در ده بودند همه در آن وقت روز در صحرا (مزرعه) بودند.

روستای مزرعه‌کلانتر از سکونت‌گاه‌های قدیمی میبد به شمار می‌رود که دیرینگی آن به گفته ساکنان آن به عهد ساسانی می‌رسد و از ابتدا ساکنان اصلی آن زرتشتیان بوده‌اند که به تدریج چندین خانوار مسلمان هم افزوده شده‌اند. روستای مزرعه‌کلانتر در فاصله حدود ۴۶ کیلومتری شمال‌باختری شهر یزد و حدود ده کیلومتری خاور شهر میبد واقع شده است. نکته جالب این است که ارتفاع این روستا در بخش ورودی (سمت باختری) بنا بر گوگل اِرت بیش از ۱۱۱۴ متر و در بخش خروجی (سمت خاوری) به حدود ۱۱۰۳ متر (از سطح دریا) می‌رسد. تابستان‌های بسیار گرم و خشک با شب‌های به نسبت معتدل و زمستان‌های معتدل با شب‌های سرد، گاه همراه با یخبندان، دارد.

در ورودی روستای مزرعه‌کلانتر، افزون‌بر عکس‌ها و سازه یادبود شهیدان این روستا، در میدان آن ساختمانی دیده می‌شد که جالب توجه بود. در این میدان بر سر یک ستون آجری، سازه‌ای مشابه یک سکه بزرگ نقره‌ای رنگ دوره یزدگرد ساسانی، به چشم می‌خورد (عکس چهار). در لحظه دیدن این کاردستی سکه بزرگ شده ساسانی به یاد خودروی سیاه رنگ بنزاز دهه سی خورشیدی در هتل صفاییه و ساختمان های مدرن قرن بیست و یکمی محله یا برزن صفاییه افتادم و حس می‌کردم در مسافتی کوتاه، فاصله تاریخی پیش از قرن نخست هجری خورشیدی تا ابتدای قرن چهاردهم (خودروی قدیمی) و سپس ابتدای قرن پانزدهم خورشیدی (ساختمان‌های بلند مدرن) جهش می‌کنیم! به نگاهی دیگر، در این سفر، در مسیری کوتاه در حد چهل کیلومتر، از یک عنصر نشانه تاریخ باستانی ما (سکه عهد ساسانی) به عناصری از تاریخ عصر جدید ناگهان پرتاب می‌شویم.

در این روستای مزرعه‌کلانتر هم از نظر زمین‌شناسی در یک سو، بخشی از سازند [1] زمین‌شناسی دوران سوم (شصت میلیون سال تا حدود سه میلیون سال پیش) به سمت خاور و شمال بیرون زده‌اند و در بخشی که در سمت باختر به سوی رکن‌آباد و میبد است سازند دوره‌های جدیدتر و حتا آبرفت‌های دوره کواترنر (کمتر از دو میلیون تا چند هزار سال و زمان حاضر) دیده می‌شوند.  خلاصه اینکه دراین ناحیه از یزد، همانند برخی گستره‌های دیگر استان یزد، مجموع عناصر و یادبودهای دور و نزدیک زمانی (بسیار دیرینه تا بسیار مدرن) چه از منظر تاریخی و چه از دیدگاه زمین‌شناسی خودنمایی می‌کنند.

[1]   سازند برابر فارسی واژه formation در علم زمین شناسی به لایه های سنگی با ویژگی های یکسان ومشخص گفته می شود که به یک دوره زمانی شناخته شده (مشخص) و کرانمند(محدود) پیوند داشته باشد.  به نمونه سازند کنگلومرای بختیاری با ستبراهای گوناگون یک دوره پسروی دریایی و بالا آمدن زمین ها را درایران در زمانی مابین انتهای دوران سوم و ابتدای کواترنر (از چهار میلیون تا یک و نیم میلیون سال پیشتر) نشان میدهد. کنگلومرا در فارسی جوش سنگ نام دارد.

Picture4
عکس چهار: نمایی از سازه میان میدان ورودی آبادی مزرعه کلانتر میبد. دهم دی ماه 1403

با اینکه آقای ایزدی راننده گرامی ما بسیار تلاش کرد شاید کسی را بیابد که کلید ساختمان آتشکده را داشته باشد این شانس را نداشتیم و در نهایت با کمی قدم زدن در فضای روستا (عکس پنج) و بازدید از  یک خانه قدیمی، سرانجام در حال بیرون رفتن از یک خیابان به سوی مقصد بعدی بودیم که به آقای شاهرخ رفیعی برخوردیم که در بیرون منزلشان مشغول کار بودند. ایشان ما را به مهربانی به درون خانه دعوت کردند و این شانس را داشتیم که از موزه کوچک اما بسیار ارزشمندی که در فضای خانه خویش فراهم آورده بودند دیدن کنیم. این موزه می‌تواند بخشی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی یزد (و ایران) از دوره قاجاری تا زمان حاضر را به ما نشان دهد که برای آموزش علاقمندان، به‌ویژه جوانان، می‌تواند بسیار مفید باشد. به گفته آقای ایزدی، مزرعه‌کلانتر در فهرست مکان‌های تاریخی قابل ثبت در میراث فرهنگی یونسکو قرار داده شده است که زمانی پیشتر هم خبر آن را در تارنماهای امرداد و همازور دیده بودیم. در درازای این ده پانزده سال گذشته هم مردم مرزعه‌کلانتر با همیاری یک دیگر و به کمک فرمانداری میبد شروع به بازسازی و بهسازی محوطه‌های آمدوشد درون روستا و بازسازی برخی از ساختمان‌ها مانند ساختمان انجمن زرتشتیان و آتشکده مزرعه کلانتر نموده‌اند که به زیباسازی فضاهای قابل دسترس کمک زیادی کرده است (عکس شش نمایی از دیوار انجمن و آتشکده).

باید یادآور شوم که آبادی مزرعه‌کلانتر دیرینگی تاریخی در نگهبانی و نگهداری از پیرسبز دارد و نام فامیل خادمی و کادمی که در میان مردم مزرعه‌کلانتر دیده می‌شود از همین‌جا سرچشمه می‌گیرد. جالب است که مزراعی‌ها، یعنی مردم اهل مزرعه‌کلانتر که در آنجا زاده و بزرگ شده‌اند حرف “خ” را “ک” واگویش (تلفظ)  می‌کنند نام فامیل “خادمی” به گونه “کادمی” واگو و ثبت شده است. این تلاش و دلسوزی و فداکاری از سوی بخشی از باشندگان این روستا در نگهداری زیارتگاه‌های زرتشتی مانند پیرسبز، شایان پژوهش و بررسی است تا بتوان آن تاریخچه را هم جهت آگاهی عمومی و هم برای یادآوری و پاسداشت آن خادمان زحمتکش و فداکار ثبت کرد. موضوع ارزشمند دیگر اینکه در این مزرعه‌کلانتر امروزی سه خانه بومگردی یا جهانگردی به همت تنی چند از باشندگان آماده‌سازی شده است که یکی از آنها به نام “شیرین و فرهاد” نامیده می‌شد که به همت شاهرخ رفیعی و همسرشان نرگس خانم گرامی به بهره‌برداری رسیده بود.

Picture5
عکس پنج: نمایی از خیابان یا کوچه فردوسی مزرعه کلانتر میبد(دهم دی ماه ۱۴۰۳)
Picture6
عکس شش: نمای بیرونی از ساختمان آتشکده و انجمن زرتشتیان مزرعه‌کلانتر (مزرا). (عکس: ح.حمیدی)

دیدار پیر سبز

برای من که از کودکی خاطره شکوهمند، دل‌انگیز و رازآمیز دیدار پیرسبز را در دل‌وجان خویش داشته‌ام، بازدید دوباره آن با یاران دبستانی ام انگار که یک دیدار تازه بود (!) چرا که میتوانستم از همه آن چه که در درازای سال ها رفت و آمد به این پیرانگاه سپندینه به یاد داشتم بازگو کنم.   همه آن چه که از سفر به این دیدارگاه کهن، از کودکی تا عهد نوجوانی و دوران شباب تا ایام میانسالی و پیری، با همه فرازوفرودهایش، هنوز برایم پرسش برانگیز بود را حالا می‌توانستم با یاران دبستانی خویش شریک شوم. به گفته یک جامعه‌شناس حتا هنگامی که ما به تنهایی به مکانی می‌رویم که از دوره کودکی از آنجا یاد و خاطره داریم در آنجا تنها نیستیم به‌طوری که در هر گوشه‌وکنار یاد بازی‌ها یا فعالیت‌ها و کنش و واکنش‌هایی می‌افتیم که با آدم‌های حاضر در آن زمان و مکان داشته‌ایم.

دیدارگاه سپندینه پیر سبز (چک چک) به فاصله نزدیک به یک‌صد کیلومتر (از ۶۸ تا ۹۶ کیلومتر نوشته شده) از شمال باختری شهر یزد جای دارد. ما از یک راه ماشین رو خاکی به سمت خاور مزرعه‌کلانتر پیش رفتیم تا به یک جاده اصلی دو سویه (دو طرفه) رسیدیم که از یک سو به سمت چوپانان و از سمت دیگر به سوی اردکان می‌رفت و از این جاده راهی پیر سبز شدیم. به تابلوی چک‌چک که رسیدیم پیچیدیم و بعداز حدود نیم ساعت به پیر سبز رسیدیم. باز هم هنگامی که از سر پیچ آخری می‌گذری و نمای پیرسبز آشکار می‌شود (عکس هفت) یاد فریاد شادی‌بخش “هابیرو هابیرو، های شاباش[1]” می‌افتی و من و آقای ایزدی راننده گرامی، هابیروی خودمان را سر دادیم!  پیرسبز امروز که جاده اسفالته از خود یزد یا اردکان تا کمرکش کوه رفته و در و دروازه و نگهبانی و پله‌های به سامان و مرمت شده و آبریزگاه‌های به نسبت خوب و مناسب دارد اصلا با گذشته نمی‌شود مقایسه کرد. کسی که اینجا را برای نخستین بار می‌بیند نمی‌تواند به سادگی تصور کند که پنجاه شصت سال پیش (تا اوایل دهه پنجاه خورشیدی) فقط یک جاده خاکی از جاده طبس جدا می‌شد و تا پای پله‌ها فقط راه شنی خاکی بود. در آن زمان بیشتر اتوبوس یا مینی‌بوس و خودروهای پیکان‌ها و آریا و شاهین باید همان نزدیک پل رودخانه می‌ایستادند و بقیه راه زیارت‌کنندگان باید آستین همت (همت قدیم!) را بالا می‌زدند و باروبنه را بر سر دوش و یا به کمک قاطر و الاغ به پای پله می‌بردند. البته یک راه چهارپارو (مال رو) هم بود که راهی خاکی ولی بدون پله با شیب نسبتا کم بود که چهارپاهای با بار بیشتر را از آن سو تا مسافت بیشتری بالا می‌بردند.

در آن زمان (هفتاد هشتاد سال پیش، در دهه های بیست‌وسی خورشیدی) فراهم کردن مایحتاج مورد نیاز برای چند شبانه‌روز ماندن در زیارتگاه‌ها کار آسانی نبود و همیاری و کار گروهی چندروزه نیاز داشت. افزون‌بر آن راه دورودراز به سوی پیر  را هم اگر با چهارپا یا پای پیاده می‌آمدند بیش از شانزده ساعت در راه بودند. در آن زمان در این مسیر همه ناهمواری راه با گام زدن بر روی شن و خاک و سنگ و عرق‌ریزان به مقصد رسیدن جزیی از بایستگی‌های راه بود. جابه‌جا ایستادن و نیرو گرفتن دوباره و روشن هیزم آتشی و نوشیدن چای آتشی با مزه دود، خود پر از خاطره بود. در سال‌های ترسالی دشت‌های سرسبز از بوته‌ها و علف‌ها در اواخر خورداد خودنمایی می‌کرد و خوراک کافی برای چهارپایان فراهم بود به‌ویژه آن زمانی که گله گوسفند برای قربانی کردن می‌بردند. به هنگام قدم زدن میان بوته‌های دِرمَنه و خارشتری هم بز و گوسفند و شتران بهره‌مند می‌شدند و اگر دستی به درمنه‌ها می‌کشیدی بوی خوشایندی به مشامت می‌رسید که گویی تسکین‌بخش خستگی بود! تمام این ره سپردن در این راه دراز به عشق دیدار پیر مرا یاد همان شعر زیبای حافظ می‌انداخت و می‌اندازد که “سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور”[2] و در اصل همه این زحمات و تلاش‌ها و طی طریق‌ها از یک نگاه، جزیی از مرام عاشقی است. البته امروز دیگر خوشبختانه رسم قربانی کردن گوسفند در زیارتگاه‌ها دیده نمی‌شود یا به‌ندرت دیده می‌شود. در یک سخن این که تمام این سختی‌ها و زحمات رسیدن به پای پیر، جزیی مهم از خود زیارت بود و نوعی عشق‌بازی. امروزه روشن است که با گذشت زمان و دگرگونی اوضاع و تغییر سطح آگاهی و علم و نیازهای روزمره زندگی، همه چیز از جمله نگاه و احساس نسبت به زیارتگاه‌ها و پیرها هم دگرگون شده است. این ویژگی آخری را با نگاهی فشرده به سرگذشت و تاریخچه پیر سبز می‌توان بیشتر دریافت.

در مورد چگونگی پیدایش زیارتگاه‌های زرتشتیان در ایران مطالب زیادی نوشته شده است که بسیاری از آنها بیشتر از آنکه جنبه پژوهشی و علمی داشته باشد متکی به گفته و داستان‌های مردم گذشته است که به مرور هم در هر دوره تاروپودی تازه بر آنها تنیده شده است.

پیر سبز که به نامواره پیر سبز چک‌چکو هم نامیده می‌شود زیارتگاهی است دیرینه و تاریخی که مانند بسیاری از زیارتگاه‌های سپندینه زرتشتیان تاریخش ممکن است در گردوغبار دوره بعد از اسلام ناپدید شده باشد. نخستین بار در یکی از متون دوره صفوی در چند خط از رفتن زرتشتیان (گبران) یزد و روستاهای آن در فصلی ویژه به دیدارگاه پیر سبز و دست‌افشانی و به خوشی گذراندن روزگار توسط بهدینان در آنجا یاد شده است.

چند نکته در اینجا بهتر است یادآوری شود. یکی این‌که این دیدارگاه یا پیرانگاه (و پیرانگاه‌های دیگر زرتشتیان) بر خلاف اشتباه برخی از تارنماهای خبری و شخصی، نه آتشکده است و نه جای دفن شدن تنی. تنها یادگاری است از انبوهه (مجموعه)‌ای از رویدادها یا کارکردهای تاریخی که شاید حتا ریشه در پیش از دوره ساسانیان داشته باشد. به‌عنوان نمونه این‌که ممکن است ریشه پیدایش این مکان‌های سپندینه به آیین مهری یا میتراییسم باز گردد (دیدگاه روانشاد موبد رستم شهزادی) و ستایش مکان آب و چشمه‌هایی  باشد که در محیط خشک و بیابانی یزد بسیار سپندینه و ارزشمند شمرده می‌شده‌اند. دیگر نقش ارزشمند این مکان‌ها به عنوان جایگاه پناه‌گیری گریزندگان دیگراندیش (چه میتراییست و چه زرتشتی) از گزند حاکمان یا سخت‌گیران حاکم بوده است در طول تاریخ. و سه دیگر، امکان دارد این مکان‌ها پناهگاهی بوده‌اند برای راهیان کوچ (مهاجرت) از سرزمین‌های زیر فشار تازیان یا حاکمان دیگر، به سوی سرزمین‌های دیگر در سوی خاور؛ یعنی به‌واقع نقش پناهگاهی بین راهی داشته‌اند. امروزه بین توده مردم زرتشتی شوند (سبب) پیدایش این مکان، به داستان فرار شهزاده‌ای زرتشتی به نام حیات‌بانو (حیات بانو نام غیرپارسی؟؟) و یا بنا به برخی نوشته‌ها،  نیک‌بانو  از دست دشمنان (اعراب) نسبت داده شده و پناه بردن او به این کوه و ناپدید شدن آن شهزاده در این مکان. می‌گویند کوه به یاری خدا دهان باز کرده و آن زن را در خود فرو برده است و به این‌گونه از حیثیت و زندگی خویش را از دست دنبال‌کنندگان نجات داده است. به هر حال هر چه بوده باشد برای قرن‌ها این مکان (و سایر نیایشگاه‌ها و دیدارگاه‌های یزد) برای زرتشتیان جنبه سپندینه ویژه داشته است.

پیر سبز مانند زیارتگاه های مهم دیگر در یزد،  برای زرتشتیان ایران ارزش بسیار دارد و البته پژوهشگران معنای واژه پیر را مقدس، راهنما، پاک و  هدایت کننده  میدانند.  از یک سو این که گم شده در این مکان “حیات” بانو نامیده شده و نامواره پیر هم “سبز” است احتمال دارد که کهن داستان ایزد آناهیتا (ایزد آب و گیاه و سرسبزی) در پیوند با این مکان، پس از اسلام و به تدریج با داستان خضر پیامبر که دارنده آب حیات بود و با سبزی و سبز شدن همراه بود یعنی در هر کجا که می آمد با خود سبزی می آورد به این ترفند به گونه داستان پیر سبز خود را پایدار ساخته باشد.  هر چه باشد هر سال در اواخر خرداد از بیست و چهارم این ماه (روز اشتاد ایزد) تا بیست و هشتم (روز انارام) به درازای پنج روز زرتشتیان برای دیدار پیر، نیایش و دعا، و شادمانی و دیدار با همکیشان دیگر از همه جای این سرزمین و سرزمین های دیگر همراه می شوند.

برای رسیدن به این زیارتگاه از دروازه قرآن یزد تا پل پایین پیر حدود صد کیلومتر فاصله را باید با اتوموبیل بپیمایید[3]. پس از رسیدن به آخر جاده و در محل پارکینگ در این زمان به یک اتاق نگهبانی و یک دروازه ورودی و دوربین های ویژه پایش ورود و خروج و حرکت بر می خوری که برایم تازگی داشت(عکس هشت).  در قسمت ورودی هم پلاکاردها و پارچه نوشته هایی دیده میشد. بعد باید مثل همیشه از پیاده روی پهن به عرض سه متر با شیب بر (بریدگی شیب) هایی در هر چند متر به بلندی پانزده سانتی متر بگذری تا به پای پله های تیز (با شیب تند) رو به بالا برسی.  از این جا دیگر برای من که یک زمانی در جوانی تند و چالاک بالا میرفتم حالا دیگر تا حدی مشکل بود. ده پله یک بار ایست و دوباره ده پله بعدی تا همه این شاید سیصد پله را با یاران بالا رفتیم و پس از دست و صورتی شستن به دیدار پیر رسیدیم. آبی که از بر دیواره کوه جاری است باعث سبز شدن گیاهان از جمله پرسیاووشان شده است و  به آرامی و قطره قطره به داخل یک حوضچه کوچک می ریزد.    صدای چک چک آب در میان آوای گاتا خوانی یک بانو که از بلندگو پخش میشد بسیار دلنشین و گوش نواز و در همین حال رازانگیز می نمود.  شانس ما هنوز از زمستان سرد و  سوزناک خبری نبود و آفتاب خوشایندی هم چیره بود.

میگویند قدیمی ترین خیله[4] های پیرسبز به دوره قاجاری مربوط می‌شده‌اند و یکی از قدیمی‌ترین خیله‌ها هم خیله دستوران است.  این خیله‌ها طوری ساخته شده‌اند که حیاط یا گستره روبه‌روی یک خیله در عمل پشت بام خیله پایینی به حساب می‌رود و همین‌طور خیله‌ها بر بالای سر یکدیگر ساخته شده‌اند.

دامنه کوه پیر سبز در بخش پایین شیب تندی در حد سی تا چهل درجه دارد ولی در بخش بالای پیر به گونه دیواره ای گسلی در می‌آید که در برخی بخش‌ها باعث ریزش‌های انبوه شده است که یکی از آنها در سمت خاوری پیر دیده می‌شود. شوند پیدایش چشمه و آب هم در این مکان و مکان‌های همانند وجود گسل‌ها و صخره‌های آهکی دارای منابع آبخیز پنهانی است که در دل این کوه‌ها به وقت برف و باران آبدار می‌شوند و این ذخیره آبی انبوه از منافذ و درزهای بسیار ریز، کم‌کم به بیرون تراوش کرده و امکان روان شدن و چکه‌چکه ریختن آب را بر پایین دیواره پدید آورده است.

مکان پیر هم در گذشته دور و پیش از سال ۱۳۵۰ خورشیدی یک فرورفتگی ناچیز بیش نبود که شاید جای ایستادن چند نفر را داشت ولی در این سال به همت تنی چند از همکیشان از تهران و یزد و شریف‌آباد شروع به کندن و گسترش جایگاه پیر و ایجاد یک فضای بزرگ برای باشندگی شمار بیشتر دیدار کنندگان نمودند. در کنار این فضا نیز یک حوضچه برای نگهداری آب چکنده از کوه بنا کردند که به زیبایی و دل‌انگیزی و خنکی فضای پیر کمک شایانی کرده است.

من و دوستانم بعد از زیارت پیر و گرفتن چند عکس برای خداحافظی نزد خادم پیر که از اهالی مزرعه‌کلانتر رفتیم که  محبت کردند و در اتاق خود ما را پذیرا شدند و با هم چای و بیسکویتی خوردیم و کمی از گذشته و حال گفتیم و شنیدیم. جالب این که در سده‌های اخیر، این مردمان مزرعه‌کلانتر بوده‌اند که پیشه نگهبانی و خدمت یا خادمی این پیر را بر عهده داشته‌اند. البته امروزه مدت‌هاست که برای جایگزینی خادم پیرها کمبودها و ومشکلاتی دیده می‌شود و به‌ویژه به دلیل ویژگی سخت این کار و دستمزد و مشکلات سکونت در محل، کمتر جوانی مایل به پیشه کردن این شغل است. برای سالیان بعد از انقلاب هم انجمن زرتشتیان شریف‌آباد خویشکاری سرپرستی و بهسازی و نگهداری این مکان سپندینه را بر عهده گرفته‌اند و برای بهبود وضعیت این پیر بسیار کوشیده‌اند. اما همچنان مشکل یافتن خادمانی که بتوانند جایگزین گذشتگان شوند پابرجاست. روان همه آنها که در درازای زمان به پایندگی و بهتر شدن این مکان ارزشمند تاریخی یاری رساندند و با همیاری و مهر و دوستی این مکان سپندینه را با همه سختی‌ها و بی‌مهری‌ها در طول تاریخ زنده نگاه داشتند شاد و آمرزیده باد و همچنین برای همه آنان که در این زمانه دشوار اقتصادی با همازوری جسمانی و فکری و مالی در بهبود وضعیت این زیارتگاه‌ها یاری می‌رسانند آرزوی تندرستی و توانایی داریم.

در سفر اخیر که پیر سبز را دیدم نمی‌دانم چرا با این همه وسایل و دستگاه‌های امنیتی و حفاظتی و اتاق نگهبانی پایین و اتاق کنترل و پایش سیستم مدار بسته موجود (که بی‌گمان بایسته بوده) و با وجود همه نوسازی‌های مفید و چشمگیر حس کردم جای درخت سرو کهنسال جلو پیر خالی است که وقتی که در خیله پایین آن می‌خوابیدیم آن را روبه‌روی خود و سربلند در برابر کوه می‌دیدیم. و نمی‌دانم چرا دیگر آن احساسی که در کودکی و جوانی آنگاه که به پای پیر می‌آمدیم، در من زنده نشد. من دنبال چیزی گمشده می‌گشتم که در خیال خود داشتم و اینجا (این مرزوبوم) چیزی دیگر شده است. آیا یک پیر سبز زیبا و دوست داشتنی به تنهایی، بدون مرز و بومی پایدار و ماندنی با آینده‌ای روشن می‌تواند به من آرامش و دلخوشی بدهد؟

[1] هابیرو واژه‌ای احتمالا همسان هورا و شاباش همان شادباش است.

[2]  خار مغیلان همان خارشتری است.

[3]  در نوشته‌های پیشین، به نقل از سرچشمه‌های دیگر، این مسافت را ۶۸ کیلومتر نوشته بودم که درست به نظر نمی‌رسد.

[4]  خیله سالن یا اتاق‌های بزرگ که برخی از دو سوی و برخی از سه سمت با دیوار بسته شده‌اند و محل سکونت زیارت‌کنندگان هستند.

Picture7
عکس هفت. نمای درگاه ورودی پیر سبز و اتاقک نگهبانی (دهم دی ۱۴۰۳ عکس از ح.حمیدی)
Picture8
عکس هشت. نمای ورودی از محل نگهبانی پایین پیر سبز (ده دی ماه 1403). عکس از نگارنده.
Picture9
عکس نه. نمای کوه های روبروی پیر سبز از سمت پیر (عکس از نگارنده)
Picture10
عکس ده. با یاران قدیم در پای پیر سبز

Picture11

عکس یازده. نمایی از یک گوشه درون پیر سبز

Picture12
عکس دوازده. نمایی از بخشی از خیله های پیر سبز (ده دی ماه ۱۴۰۳)

فرتورها رسیده است.

4090

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

9 پاسخ

  1. درود اقای دکتر مهر شاهی عزیز
    خاطره های جالب و خواندنی شما از سفر یزد را با اشتیاق می خوانم و دنبال می کنم .
    موفق باشید

    1. درود آقای دکتر شاهی استاد گرامی و عزیزم. سپاس از پیام محبت آمیز شما که باعث دلگرمی است. شما هم تندرست و پیروز باشید و خدا نگهدارتان باد.

  2. سپاس از امرداد و امردادیان گرامی
    سپاس از کدبان داریوش مهرشاهی نازنین که به زیبایی و روانی دیده های خویش را بیان میدارند و آگاهی‌های فراوان به خواننده میرسانند.
    به باور زنده یاد شاد روان موبد شهرادی گرامی
    پیر سبز سپندینه جایگاهی بوده برای همفکری و یار و یاوری زرتشتیان از خراسان تا یزد و سراسر ایران و امروز زرتشتیان جهان…
    سپاس از نگهدارندگان و بهسازی این مکان براستی سپندینه …
    دم همگی گرم ،اهورامزدا( خداوند جان و خرد)
    یار و یاور شما و ایران باد

    1. با درود مهین بانوی گرامی. و سپاس از یادآوری این نظر ارزشمند از شادروان موبد رستم شهزادی. شما هم تندرست و پیروز باشید.

  3. انجامکانی مقدس بوده وهست فضای روحانی خاصی را بوضوح میتوان دید دربیابان وکویر خشک چکه های اب گوارها در تمام فصول از سقف اعجاب انگیز است انهم در جایی که در بعضی از سالها اصلا اثری از بارندگی نیست .
    من برای زرتشتیان احترام خاصی قائلم چون انها واقعا لایق این احترامند .اهورامزدای مهربان حافظشان باشد .

    1. با درود.
      بله این مکان جایی مقدس با ریشه های تاریخی و فرهنگی است. شوربختانه در دهه های اخیر برخی از غیرزرتشتیان ناآگاه این مکان مقدس را محل خوشگذرانی و استفاده های ناهنجار قرار داده بودند که آثارشان هنوز بر در و دیوار بر جای مانده است. با سپاس از دید انساندوستانه شما. اهورامزدا نگهدار شما و همه ایرانیان باد.

  4. درود آقای دکتر شاهی استاد گرامی و عزیزم. سپاس از پیام محبت آمیز شما که باعث دلگرمی است. شما هم تندرست و پیروز باشید و خدا نگهدارتان باد.

  5. درود بر استاد عزیزم جناب آقای دکتر داریوش مهرشاهی بسیار آموزنده بود. سپاس

    1. درود بر شما بانو سیاوشی گرامی و سپاس از پیام شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-01-28