میر نوروزی، یکی از آیینهای نوروز ایرانیست که در فرهنگ عامه دیرینگی بسیار دارد. نشانهها و نمادهای این آیین در گذشتههای باستانی ریشه در دادگری و نگاهبانی از حقوق مردم داشت اما سپستر به جشنی شادمانه تبدیل شد. دیرینگی آیین میر نوروزی چنان است که ابوریحان بیرونی هم در یکی از آثار خود به آن اشاره کرده است.
آیین میر نوروزی که در آغاز سال انجام میشد، همان است که گاهی «بهار جشن» نیز نامیده میشد. برگزاری آن چنین بود که مردی بیریش را بر چارپایی مینشاندند و در یک دست او بادبزن و در دست دیگرش کلاغی میگذاشتند. این که چرا او کلاغ با خود داشت، شاید ریشه در آیین مهرپرستی داشته باشد. کلاغ در نزد مهرپرستان نمادی از پلههای رسیدن به کمال و رسایی بود. میر نوروزی بدین شیوه در کوی و برزنها سواره راه میرفت و با بادبزن خود را باد میزد و سرودههایی در وصف بهار و نوروز میخواند. مردم نیز با دیدن میر نوروزی سکهای یا پیشکشیای به او میدادند و بدینگونه شادیآوریاش را پاسخ میگفتند. این آیین از آغاز نوروز تا پایان روز نخست سال نو برگزار میشد. اما بخش غمانگیز کار میر نوروزی آن بود که به محض فرونشستن آفتاب و رسیدن تاریکی، هر کسی که میر نوروزی را میدید او را به باد کتک میگرفت!
میر نوروزی را از میان کسانی برمیگزیدند که سادهدل و بیبهره از دانش بودند. میر نوروزی به این سبب انجام این آیین را بردوش میگرفت (با آنکه میدانست که در پایان روز کتک سختی خواهد خورد) که اختیار همهی شهر تا پایان روز در دست او بود و هر فرمان و دستوری که میداد باید بیچونوچرا انجام میگرفت. به سخن دیگر، او شاه بیتاجوتخت روز نخست نوروز در شهر بود. اما دیگران هم در انجام دستورهای میر نوروزی با شوخی و خنده و شادمانی، درنگ میکردند یا گرهای در کار میانداختند تا میر نوروزی آنچنان که دوست دارد و فرمان داده است با آرزوی خود نرسد. هرچند به هر روی دستور او باید انجام میگرفت.
در گذشتههای دور آیین میر نوروزی اینگونه هم بود که بلندپایگان و اشراف، جامههای گرانبها و خنجر و شمشیر خود را برای یک روز به میر نوروزی میسپردند و او با این ساز و یراق جلوهای شاهانه مییافت، اما هماینکه روز به پایان میرسید همهی آنچه را که با او داده بودند با خواری و سرزنش پس میگرفتند! چنین کاری سبب خنده و تفریح آنان میشد.
اشاره کردیم که میر نوروزی از میان مردم سادهدل برگزیده میشد. اما در سدههای بسیار دور باستانی، وارون آن بود و کسی را به میر نوروزی برمیگزیدند که دارای خِرد و دانش و دادگری بود. او در یکروزِ فرمانروایی خود بر شهر به داد و انصاف دستور میداد و حق ستمدیدگان را از زورگویان و ستمگران میگرفت. میر نوروزی (که از مردم پاییندست شهری بود) میدانست که فرمانروایی او دوام چندانی ندارد و با فرونشستن آفتاب باید بر سر کار و زندگی خود بازگردد. پس میکوشید که در زمان کوتاه شاهیاش بیشترین کار را برای مردم انجام دهد و یادگاری نیک از خود بهجا بگذارد. هیچکس نیز در پایان روز از او بازخواست نمیکرد و او را به سبب فرمانهایی که داد بود سرزنش نمیکرد. اما این آیین نیک، اندکاندک دگرگون شد و کارکرد دادگرانهی خود را کموبیش از دست داد و به آیینی برای شادورزی تبدیل شد.
به هر روی، در همان یک روز پادشاهی میر نوروز مردم هر کاری میکردند تا روز را با شادمانی و پایکوبی و سرور به پایان برسانند. نوای موسیقی و آواز نیز در همهجا بهگوش میرسید.
یارینامه:
– کتاب «نوروز و سوابق تاریخی آن»، نوشتهی هاشم رضی، 1358؛
نوروزخوانی؛ همپای جشن نوروز
از دیگر آیینهای همپیوند با جشن بزرگ ما ایرانیان- نوروز- آیینی است که به آن «نوروزخوانی» یا «نوروزیخوانی» میگویند. این آیین در فارس، آذربایجان، مازندران و گیلان بیش از جاهای دیگر ایران روایی دارد.
پژوهشگران باور دارند که نوروزخوانی آن اندازه دیرینه است که باید آن را همپای جشن نوروز دانست. به سخن دیگر، از همان آغاز پیدایش جشن سال نو، کسانی با خواندن سرودهایی شاد، آمدن سال نو و برپایی جشن نوروز را به دیگران خبر میدادند و شادباش میگفتند. در ازای کار خود نیز دستمزدی یا پیشکشیای دریافت میکردند. بدینگونه آیینی در نوروز پدید آمد که سپستر نام آن را نوروزخوانی گذاشتند.
در روزگار دیرینه و باستانی ایران، «گوسانها» چنان سرودخوانی و آگاهیرسانیای را انجام میدادند و شادیآور مردم- از دهقانان گرفته تا برزگران و کشاورزان و پیشهوران- بودند. گوسانها خُنیاگرانی بودند که سرودههایی را با ساز و آواز و به زبان پهلوی میخواندند. این آیین تا روزگار قاجار ادامه یافت و هنوز هم نشانههای آن در گوشهوکنار ایران یافتنی است.
سرودههای نوروزخوانها دربردارندهی چکامههایی آهنگین در ستایش مِهر و روشنایی و آبهای روان و باد و خاک بود و نیز دلگرم ساختن مردم برای کار و کوشش و پیافکندن سالی پُربار. آنها ترانه و سرودهای خود را به شیوهای گیرا میخواندند. از نزدیکترین آن سرودهای نوروزخوانی که ثبت شده، چنین است: «باد بهاران آمده/ گُل در گلستان آمده/ مژده دهید به دوستان/ این سال نو باز آمده». مردم نیز با شنیدن آن ترانهها و سرودها، شادمان میشدند و چنین کاری را نمادی از خوشبختی، پُرروزیای، آسودگی و آرامش میدانستند. برای همین بود که مردم همواره نوروزخوانها را با آغوش گرم میپذیرفتند و به پیشوازشان میرفتند.
یک نمونه درخور نگرش از نوروزخوانی در کندلوس (از توابع کجور، در استان مازندران) هنوز هم دیده میشود. چوپانان کندلوسی، چند روز مانده به نوروز به خانهها میروند و خود را آماده میکنند که با پدیداری سال نو، زنگوله به دست و با سروصدای بسیار به شهر بیایند و مژدهی رسیدن نوروز را به همگان برسانند. آنها برگ سبزی را نیز در دست میگیرند و آن را نشانهای از سرسبزی سالِ پیش رو میدانند. کار آنها از سپیدهدم آغاز میشود و تا فرونشستن آفتاب و رسیدن غروب، ادامه پیدا میکند. مردم نیز با دادن پیشکشهایی به نوروزخوان کار او را ارج میگزارند و ستایش میکنند.
نوروزخوان ترانه و سرودش را با یاد خداوند آغاز میکند، به مردم درود میفرستد و از شکوفایی سال و رسیدن بهار و نوروز سخن ساز میکند. آنها با چنین کاری حسی از همدلی در همگان پدید میآورند. در اردبیل رسم بر این است که در همان آغاز، در جیب نوروزخوان نُقل و شیرینی بریزند یا بر روی سینیای که نوروزخوان همراه خود دارد، سکهای بگذارند. پیکهای نوروزی یا همان نوروزخوانهای اردبیلی گاه با خود تخم مرغ رنگی و نقاشی شده یا دانههای اسپند دارد. گاه نیز نوروزخوان به بازگویی داستانهای استورهای ایران که برگرفته از شاهنامه است، میپردازد و حالوهوایی دلنشین به کار و آگاهیرسانی خود میدهد. آن داستانها دیگران را برمیانگیزد که دور نوروزخوان حلقه بزنند و گوش به قصهی او بدهند تا سرانجامِ شخصیتهای استورهای داستان را بدانند. بهویژه نوجوانان و جوانان به این کار دلبستگی بسیار نشان میدادند. نواختن ساز نیز از بخشهای جداییناپذیر از نوروزخوانی است و سبب پدیدآمدن فضایی شاد و مناسب با نوروز و سال نو میشود.
نوروزخوانی از آیینهایی است که از هزارههای دور تاکنون پایدار مانده است و هنوز هم در دل و جان بسیاری از ایرانیان جای دارد و مردم در هر نوروز چشمبهراه دیدن نوروزخوانها و شنیدن صدا و ساز آنها هستند.
یارینامه: جستار «آیین نوروزخوانی در مازندران» نوشتهی مرجانه نادری (فصلنامهی گردشگری و توسعهی پایدار- تابستان 1397).