پیشگفتار: تاریخ ایران بنا به گفته برخی پژوهشگران، دیرینگی بیش از هفت هزار ساله- و یا بیشتر- دارد. در درازای این تاریخ، تمدنها و همراه با آنها تفکرات، ایدیولوژیها و دینهای گوناگون آمده و رفتهاند. نتیجهی نهایی حاصل از این تمدنها و اندیشههای برآمده از کنشها و پویاییهای آنها، بهبود زندگی مردم و در ادامه پیشرفت تمدن بشری بوده است. به این گونه بوده است که تمدنهای گوناگون هند و چین و ایران و بابل و مصر و یونان و…. بر یکدیگر و نیز بر جهان پیرامون خود تاثیر نهادند. گاهگاه نیز یورشهای ناگهانی اقوام بیابانگرد و کوچنشین، مکانهای شکلگیری تمدنهای کشاورزی و یکجانشین را به خرابی و نابودی کشاندهاند و در گذر زمان از این یورشها شرایط تازهای پدید آمده است. گاه نتیجه نابودی یک تمدن برای همیشه بوده است و گاه نیز قوم یورشگر در تمدن پیشین جذب شده است و از دانش و هنر و زندگی تمدن پیشین آنقدر آموخته است که حتا منجر به دگرگونی بینش و رفتار قوم مهاجم به سمت و سوی بهتری شده است.
زمانی که تازیان به بهانه گسترش یک اعتقاد و دین تازه به سرزمینهای اطراف ناحیه بیابانی و بسیار کمآب و علف عربستان هجوم آوردند با تمدنهای ایران و روم و چین و مصر برخورد کردند که بسیار نسبت به گونه چادرنشین و بیابانگرد و غارتگر تازیان پیشرفتهتر بودند و قوانین و اصول تمدنی خویش را برای حکومت بر شهرها و مراکز تجاری و مالی خود داشتند. در عین حال هم ایرانیان و هم رومیان با دین و خدای دانای یکتا بیگانه نبودند و بیشتر ایرانیان زرتشتی و بیشتر رومیان مسیحی بودند اگرچه در بین هر دو مردمانی با ادیان دیگر از جمله یهودی یا مانوی و افکار و عقاید دیگر هم وجود داشته است. هجوم اعراب چادرنشین به بهانه گسترش دین و ایدئولوژی تازه ولی در عمل برای دست یابی به ثروتهای تمدنهای پیرامونی با چنگهای بسیار همراه بود اما در نهایت پساز گذشت دویست سال، تازیان با استفاده از راهورسم کشورداری ایرانیان و رومیان موفق به پایهگذاری یک شیوه و سیستم تازه سیاسی حکومتی به نام امپراتوری اموی، و سپس عباسی، شدند. هر دوی این امپراتوریها از دانش و کاردانی اندیشمندان ایرانی بر خوردار بوده اند که گاه وزیران مشهور این حکومتها از بین آنها بر میآمده است. تمدن و دانش و فلسفه و شیوهی اندیشیدن در تمام این قرنها، تاکنون، تنها از یک پایه و سرچشمه دینی برنخاسته است بلکه از همه فرهنگ و تاریخ و اندیشهها و اختراعات و کشفیات، از گذشته بسیار دور تا زمان خود هم بسیار بهره برده است. نمیتوان گفت پیشرفت یک کشور (اگر پیشرفتی بوده) تنها به دلیل نوع ایدئولوژی و دین حاکم صورت گرفته است بلکه در مجموع روش و ابزار پایه حکومت و نحوه اداره سرزمینها میتوانسته از عوامل گوناگون از جمله شیوه اندیشیدن و نگرش دینی هم ناشی گردد. از جمله عناصر پیشرفت تمدن هم کتاب، و بهویژه کتابهای آموزشی و علمی، است. هدف از این نوشتار بحث راجع به یک کتاب درسی است که شوربختانه در بخشی از کتاب با نگاه دانشی و پژوهشگرانه به موضوعات نگاه نمیکند بلکه با تعصب و یکجانبهنگری به جوانان مطالبی را میآموزد که واقعیت ندارند.
موضوع بحث
کتاب “هویت اجتماعی” از دروس علوم اجتماعی پایه دوازدهم برای رشته های ریاضی-فیزیک، علوم تجربی، فنی و حرفهای و کاردانش در نظر گرفته شده است. ما به این که آموزش چنین کتابی چه رابطه ای با رشته های فنی و ریاضی-فیزیک دارد کاری نداریم که آشکار است که در ابتدای کتاب شوند (دلیل) تدارک آن از دید آموزش و پرورش بیان شده است که جای خود دارد، ولی در اینجا مایلم به یک صفحه از این کتاب که به گونه ای اشاره ای به دین پیش از اسلام در ایران دارد بپردازم.
روی جلد کتاب به عربی از خداوند بخشنده و مهربان یاد شده است که از هویت مذهبی این کتاب نشان دارد و در زیر آن هم جمله دیگری به عربی به نوعی دیگر نگاه و نظر مذهبی نویسندگان کتاب را نشان میدهد. حال چرا باید این کتاب به همه دانشآموزان با دینهای گوناگون تدریس شود بدون آن که اجازه برگزیدن یک درس جایگزین برای دانشآموزان ادیان دیگر وجود داشته باشد، خود جای پرسش دارد.
پرسش اول این است که هویت اجتماعی یک ملت از چه عناصری شکل میگیرد؟ هویت اجتماعی هر جامعه بر پایه پیشینه تاریخی، فرهنگی، زبانی، دینی آن جامعه و نیز همه مشترکات اجتماعی آن جامعه ساخته میشود که به این وسیله یک جامعه را به یک سرزمین ویژه وابسته ساخته و افراد آنرا به یک دیگر هم بسته نگاه میدارد. این مشترکات و پیشینه چندگانه، یک شبه و با تبلیغات ساخته نمیشود اگرچه ممکن است تحت شرایطی ویژه و با هزینههای هنگفت برای گروهی یا برای بخشی از جامعه چنین هویتی- ساختگی- ساخته شود. اما به محض تمام شدن چیرگی سیاسی یا توان اقتصادی تمام آن هویت ساختگی فرو میپاشد.
پرسش دوم این است که آیا یک هویت اجتماعی ممکن است تنها بر گرد یک نوع ایدئولوژی (دینی یا غیردینی) شکل بگیرد و آیا چنین امری امکانپذیر است؟ با توجه به گذشته تاریخی ملتها و اقوام دنیا میتوان به این پرسش پاسخ مثبت داد چرا که در بسیاری از سرزمینها، مردم بر پایه اشتراکات دینی یا ایدئولوژیک و کنشهای برآمده از آنها دارای یک هویت اجتماعی (یا ملی) شدهاند. نمونه این جوامع و ملتها را میتوان در کشورهای ناحیه خاورمیانه یا برخی از کشورهای شمال آفریقا و شمال دریای مدیترانه یافت.
برخی از مهمترین عناصر تاثیرگذار بر هویت اجتماعی عبارتاند از:
الف. خانواده که پایه اصلی شکلگیری هویت اجتماعی به شمار می رود.
ب. محیط اجتماعی (شامل بستگان و دوستان) که کودک و نوجوان در داخل آن رشد میکند و با آن ارتباط نزدیک دارد.
پ. آموزش و پرورش که در آن بسته به محتوای مطالب درسی و نحوه آموزش شخصیت فرد، به گونه مثبت یا منفی، تحت تاثیر قرار میگیرد.
ت. دین و عقاید مذهبی که به واسطه آن بینش و نگاه انسان نسبت به خود و جامعه و محیط زندگی تغییر میکند.
ث. فرهنگ و سنت هایی که از گذشته مانده و هنور بر آداب و رسوم و افراد اجتماع حکمفرماست. برخی از این آداب و رسوم ریشه دینی (مانند مراسم عزاداری) دارند و برخی برگرفته از پایههای ملی و تاریخی دیرینه هستند (جشن سده و جشن مهرگان و نوروز)
ج. رسانههای همگانی خصوصی یا دولتی و تارنماهای داخلی و خارجی که امروزه با آگاهیرسانیهای درست یا نادرست و بسیار انبوه نقش مهمی در دگرگونی دیدها و هویت اجتماعی بازی میکنند.
با وجود تلاشی که نویسندگان کتاب درسی پایه دوازدهم، به نام هویت اجتماعی برای کمک به شناساندن هویت اجتماعی به نوجوانان دبیرستانی در رشته های فنی-حرفه ای و ریاضی- فیزیک داشته اند، اما در جابجای این کتاب، گاه و بیگاه، نوشته ها و نتیجه گیری ها و پذیرفته های نادرست دیده میشود. این نتیجه گیری ها و پذیرفته های نادرست موجب می شود که به هدف همزیستی مسالمت آمیز اقوام و ادیان گوناگونی که در ایران وجود دارند با وجود بیشینگی (اکثریت) یکی از ادیان (دین اسلام شیعه) آسیب وارد گردد.
یکی از این موارد نادرست در بخش (فصل) هشتم با عنوان “بعد هویت فرهنگی ایران” دیده میشود. در ابتدای صفحه 64 این کتاب (از فصل هشتم) آورده شده است که: “ایران سرزمینی است که بیش از هفت هزار سال قدمت دارد. در این سرزمین، همواره اقوام مختلفی زندگی کردهاند. هویت ایرانی قبل از ظهور اسلام، هویتی توحیدی، دینی و در مواردی آمیخته با اساطیر بود. روایتی از این هویت را در شاهنامة فردوسی می توان دید.” که این پاراگراف نخست دارای نکته های درست و پذیرفتنی است اگرچه کامل نیست. هویت ایرانی در سرزمین های گسترده و گاه بسیار پهناور و با اقوام گوناگون که از دوره ماد تا عصر ساسانی وجود داشته است یکسان و همانند نبوده است و به همین دلیل ارزشمندترین و بنیانی ترین عناصر هویتی ایرانیان جدا از دین و مذهب، آیین های ملی و سرزمینی و نیز اساطیر افتخارآمیز تاریخ دیرینه گذشتگان ما در این هفت هزار سال بوده است. آن آخشیج های (عناصر) هویتی تاریخی مانند جشن های نوروز، سده و مهرگان و تیرگان بیشتر از عناصر دیگر، و از جمله آخشیجهای دینی، برای ایرانیان ارزشمند بوده است و مردمان را به هم پیوند میداده است.
در پاراگراف بعدی این صفحه (64) آورده شده که:
” ایرانیان پس از آشنایی با اسلام، عناصر مشرکانه و اساطیری خود را کنار گذاشتند، به تفسیر توحیدی از هویت خویش دست یافتند و با پذیرش عقاید و ارزشهای اسلامی، ایران به جهان اسلام ملحق گردید و….” . البته نوشته نشده است که بیش از چهار صد سال به درازا کشید تا بیشینه مردم سرزمینهای زیر پرچم ساسانیان از تیسفون در باختر تا بلخ و بخارا و تاشکند و سمرقند در خاور به دین جدید در آیند که به نظر نمیرسد که در همه جا با صلح و سازش دوسویه (متقابل) به سرانجام رسیده باشد. اما افسوس این است که در این کتاب از عناصر مشرکانه در اعتقادات ایرانیان نام برده شده ولی هیچ مثالی آورده نشده است. افزون بر این از این که هنوز بعداز یک هزار و چهارصدسال، قهرمانان اساطیر آریایی و ایرانی مانند رستم و سهراب و سیاوش و کیخسرو و صدها قهرمان دیگر، در ذهن مشترک بخش بزرگی از مردم پایدار ماندهاند سخنی نمیرود!
در صورتی که در این کتاب، عناصر مشرکانه در دین ایرانیان پیش از ورود اسلام، مشخص نام برده میشدند امکان بررسی درست و نادرستی آنها بود ولی در این حالت که ناگفته رها شدهاند نمیتوان داوری درستی داشت. البته در تکامل ایده ئولوژی زرتشتی در درازای دو هزار سال پس از اشو زرتشت پیامبر ایرانی، نکات و آخشیج ها و ویژگی های تازه همچون امشاسپندان شش گانه و سپس تا سی و سه گانه به روبنای آیینی و رسم و رسوم افزوده شده است که هر کدام جایگاه ویژه در تکامل فلسفه دینی زرتشتی دارند اما این افزوده ها به پایه و أصول دین زرتشتی بستگی ندارند. تا آنجا که در کتاب گاتهای اشوزرتشت دیده میشود که کلام و گفتار خود پیامبر است نشانی از امشاسپندان نمی بینیم ولی از وهومنه (اندیشه یا منش نیک)، اشاوهیشتا ( راستی و به هنجاری)، سپنته آرمیئتی (فروتنی و عشق ایزدی) به عنوان نیروهای اهورایی که بشر باید از آنها بهره ببرد یاد شده است. در جایی که این نیروها یا این فروزه ها وجود نداشته باشند یا در آدمی پرورش نیافته باشند، نیروی بدی و زشتی (اهریمنی) قدرت می گیرد که همین امروز نمونه های بسیاری را در جوامع جهان با همه ادیان و عقاید گوناگون می بینیم. این نیروی اهریمنی یک ویژگی در برابر اهورامزدا، خداوند هستی بخش دانا نیست بلکه در جایی آشکار می شود که نیروها و فروزه های نیکی افزا به یاری دروغ و نیرنگ و زور، از بین رفته باشند.
اگر بخواهیم در ادیان یکتاپرستانه رایج و شاخه های آنها به دنبال ویژگی های مشرکانه (چندخدایانه) یا نگرش های سرسختانه و تعصب آمیز نسبت به مردمان با عقایدی دیگر بگردیم به نکاتی بر می خوریم که از بن و ریشه نادرست هستند. نمونه این گونه بینش و اندیشه های یک سویه و نابخردانه، را در رفتار بیرحمانه و غیرانسانی برخی از گروه های مذهبی تندرو اسلامی نسبت به سایر مسلمانان، حتی در دهه های اخیر و نیز در آدم سوزی های نواندیشان مسیحی، توسط حکومت های دینی مسیحی {موسوم به انکیزیسیون) در قرون میانه (قرون وسطی) در و در کتابسوزی های آلمان نازی در اروپا شاهد بوده ایم که همه در تاریخ ثبت شده اند. به این ترتیب، آشکار است که در صورتی که آزادی و دموکراسی وجود داشته باشد همه ادیان و اندیشه های گوناگون امکان خرده گیری و ایرادگیری اندیشمندانه را نسبت به هم دارند. زمانی که نیرو یا سازمان حکمفرما، آموزش و پرورش را اداره می کند، دست کم چشم داریم که با توجه به پایه های دینی همه ادیان خدایی (الهی) راستی و درستی و صداقت را در نظر داشته باشند. بازماندگان پیروان دینی مانند دین زرتشت که از سه هزار و هفتصد و اندی سال پیش تاکنون هنوز در سرزمین نیاکان خویش، با همه سختی ها و نابرابری ها و تحقیرها، ساخته و در ساخت بخشی از زیربنای آموزشی و پرورشی از دوره قاجاری (در تهران و یزد و کرمان و …) شرکت داشته اند، انتظار دارند که نسبت به عقاید دینی آنها با دانش و خرد و سازگارانه برخورد گردد.
در نهایت به گفته نویسندهای ناشناس: “از طریق شکستها و ناسازگاریهای یک تمدن است که میتوان به بهترین شکل در مورد نقاط ضعف آن قضاوت کرد.” (برگرفته از کتاب علفها میخوانند اثر دوریس لسینگ، 1950) .
داریوش مهرشاهی
آدینه نهم خرداد ماه 1404
برای سرچشمهها
در باره سختی ها و بی عدالتی هایی که در قرون اخیر و دوران ما بر سر زرتشتیان آمده است نگاه کنید به نمونه بر:
تاریخ زرتشتیان ایران پس از ساسانیان: روانشاد استاد رشید شهمردان. فروردین 1360، انتشارات راستی تهران. (یاد روانشاد کیخسرو خسرویانی راستی زنده باد)
گلبانو: روانشاد دکتر موبد کورش نیکنام. نشر برسم، 1402، تهران.
زرتشت و زرتشتیان: بهمن انصاری، نشر آرون، تهران، 1396.
در مورد نگرش دوگانه و برداشت مشرکانه نسبت به دین زرتشتی به عنوان نمونه:
زرتشتیان در تاریخ اسلام و دوره پساباستان: محمد عثمانی. مرکز دائره المعارف انسان شناسی موزه نسخ خطی و آثار فرهنگی-هنری دکتر صادق محفوظی، تارنمای
این منبع سودمندی است چون با دیدگاهی نسبتاً بی طرفانه کار شده است. در جایی از آن حملات بیرحمانه نیروهای داعشی نسبت به ایزدی ها را با حملات تازیان در ابتدای اسلام به زرتشتیان و زان پس مسئله تاریخی لزوم احترام به ایرانیان زرتشتی در نوشتارهایی از پیامبر گرامی اسلام و برخی از امامان و وارون (برعکس) آن نگرش برخی از روحانیون نظریه پرداز در کافر پنداشتن زرتشتیان را بیان می کند.
راه راستی: تارنمای سید حسن فاطمی موحد، ساکن قم. دارای کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی. سرشار از برداشت های یک سو نگرانه و متعصبانه در باره دین زرتشتی.
و چند سرچشمه در هویت اجتماعی و ملی ایرانیان:
هویت ایرانی: حمید اشرف. ترجمه: حمید احمدی. نشر نی، 1401، تهران.
ایران بین دو انقلاب: یرواند آبراهامیان. ترجمه: فیروزمند، شمس آوری و مدیر شانه چی؛ نشر مرکز، تهران، 1400.
معرفی و نقد کتاب “هویت اجتماعی” اثر ریچارد جنکینز ترجمه تورج یاراحمدی: اشرف نظری، نشریه مطالعات ملی، تابستان 1385، صص 158-149.
جایگاه هویت ملی در ایران: فرشید دیلمقانی و محمد قاسمی ترکی. فصلنامه علمی -پژوهشی پژوهش تاریخ. شماره 52، پاییز 1397، صص 74-17.
هویت ملی از دیدگاه استاد مطهری (روانشاد): قدرت الله قربانی. فصلنامه مطالعات ملی، شماره 18، سال پنجم، شماره 2، 1383.
یک پاسخ
سپاس و درود بر دکتر داریوش مهرشاهی گرامی که روشنگری کرد تا انهایی که خود را به خواب زده اند شاید تکانی بخورن و بفهمن که باید بیدار شوند .دستت سبز باد