لوگو امرداد
محمدعلی دویرحاوی مطرح کرد:

ابزارهایی که دانشگاه‌ها در پژوهش‌های ایران‌شناسی به آن‌ها نیاز دارند، در اختیار موسسه‌های علمی مستقل است!

IMG 20250609 WA0009محمدعلی دویرحاوی‌، زاده 9 تیر ۱۳۷۹ در شهر اهواز است. تحصیلات خود را در کارشناسی تاریخ دانشگاه پیام‌نور واحد اهواز (1398-1401) به سرانجام رسانده و هم‌اکنون در مقطع کارشناسی‌ارشد، سرگرم تحصیل در رشته‌ی فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشگاه تبریز است. علایق و پژوهش‌های او دربردارنده‌ی بررسی «باورها و عقاید مندایی»، «تاثیر و تاثر متقابل باورها و متون ایرانی-سامی در دوره باستان و قرون نخستین اسلامی»، «تحولات خلیج‌‌فارس و مسایل تاریخی آن»، و «تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران عصر ساسانی» است.

دویرحاوی یکی از بنیان‌گذاران و اعضای شورای مرکز مطالعات ایران‌شناسی و علوم‌ انسانی نیمروز است که هم‌اکنون سمت مدیر داخلی آن مرکز را نیز بردوش دارد. هفته‌نامه‌ی اَمُرداد (شماره‌ی 495) پیش از این گفت‌وگویی با وی با عنوان «از ایرانشهر تا نیمروز » داشته است که به انگیزه‌ی سه سالگی مرکز مطالعات ایران‌شناسی و علوم انسانی نیمروز و با آرمان گسترش مطالعات ایران‌شناسی و علوم‌ انسانی انجام شد. گفت‌وگوی امروز، ادامه‌ی آن گفت‌وگوست که به انگیزه‌ی فهم بهتر اهمیت فعالیت‌های موسسات مستقل از دانشگاه در حوزه‌ی مطالعات و پژوهش‌های ایران‌شناسی در ایران انجام می‌شود.

جناب دویرحاوی، سپاسگزاریم از اینکه باردیگر زمان خود را برای گفت‌وگو در اختیار هفته‌نامه‌ی امرداد قرار دادید. اگر ممکن است، سخن را از اینجا آغاز کنیم که ما در سال‌های گذشته شاهد رشد موسسه‌های علمی مستقلی هستیم که خارج از ساختار دانشگاه، اما از سوی دانشجویان و فارغ‌التحصیلان شکل گرفته‌اند. اگر ممکن است بفرمایید که از دید شما، چه عواملی زمینه‌ساز پیدایش این موسسات بوده است و چه خلاهایی در نظام آموزشی کشور ما در سطح آموزش عالی، در پیدایش این بستر و موسسات اثرگذار بوده است؟
– من هم سپاسگزارم از فرصتی که شما در اختیار اینجانب قراردادید تا به عنوان نماینده‌ی مرکز مطالعات ایران‌شناسی و علوم انسانی نیمروز و دانشجویان، که قشر کم‌تر دیده شده‌ی جامعه‌ی دانشگاهی ما هستند، از دغدغه‌های دانشجویی و ایرادات نظام آموزش عالی در حوزه‌ی ایران‌شناسی بگویم. در پاسخ به پرسش شما هم باید گفت که پیدایش و گسترش موسسات علمی خارج از ساختار رسمی دانشگاه، به‌ویژه در حوزه‌ای مانند ایران‌شناسی، دلایل متعددی دارد که هم ریشه در تحولات ساختاری نظام آموزش عالی دارد و هم در ویژگی‌های خاص این رشته و موقعیت اجتماعی–علمی آن. در اینجا می‌توان به چهار عامل بنیادین اشاره کرد:
1. فقدان وجود نهادهای تخصصی و بین‌رشته‌ای در ساختار رسمی دانشگاه: چراکه ایران‌شناسی، برخلاف تاکیدهای اشتباه و بی‌اساس برخی افراد مشغول به تحقیق و تدریس بر تخصصی‌سازی رشته‌هایی نظیر تاریخ و باستان‌شناسی و قس، ذاتا رشته‌ای میان‌رشته‌ای است که از تاریخ، زبان‌شناسی، باستان‌شناسی، هنر، مردم‌شناسی و حتی دیگر شاخه‌های علوم‌انسانی نیز بهره می‌گیرد و بسیاری از دانشگاه‌های کشور با در نظر نگرفتن این واقعیت‌های ذاتی، هنوز فاقد ساختارهایی هستند که بتوانند به‌صورت واقعی، چنین تلفیق معرفتی را پوشش دهند. در نتیجه، دانشجویان و فارغ‌التحصیلانی که خواهان رویکردهایی کارآمد در مطالعات ایران‌شناسی مطابق و هم‌خوان با ذات این حوزه‌ی مهم هستند، ناگزیر به تاسیس نهادهای مستقل خارج از دانشگاه شده‌اند که امکان این خلاقیت میان‌رشته‌ای را فراهم آورد و ابزارهای لازم را از طریق آموزش غیررسمی، در اختیار ایشان قراردهد.
2. ناکارآمدی نظام نشر و ارتباطات علمی در دانشگاه‌ها که مانع از انتشار آثار دانشجویان مستعد و تواناست: دانشجویان و پژوهشگران جوان حوزه ایران‌شناسی، در مسیر انتشار آثار خود یا دستیابی به منابع بروز با موانع جدی روبه‌رو هستند. روندهای طولانی نشر دانشگاهی، ضعف در دسترسی آزاد به منابع، یا محدودیت در زبان‌های انتشار، موجب شده بسیاری از آنان برای انتشار مقالات، تحلیل‌ها یا ترجمه‌های تخصصی خود، اقدام به تاسیس نشریات و پلتفرم‌های علمی مستقل کنند. برای مثال، پلتفرم‌هایی برای ترجمه مقالات ایران‌شناسی از زبان‌های کمتر رایج (مانند روسی، ارمنی، یا فرانسوی) یا انتشار گاه‌نامه‌هایی با تمرکز بر تاریخ محلی یا ادبیات شفاهی، در فضای بیرون از دانشگاه شکل گرفته‌اند که نشان از زنده‌بودن تقاضای علمی و در عین حال، نبود زیرساخت پاسخگو در دانشگاه‌ها است.
البته می‌شود دلایل دیگری را نیز برشمرد اما به‌طور کلی، پیدایش این موسسات را می‌توان نه‌تنها واکنشی به ناکارآمدی بخشی از ساختار رسمی دانشگاه‌ها و نظام آموزش عالی در حوزه‌ی ایران‌شناسی، بلکه نشان پویایی جامعه علمی دانشجویان و اراده‌ی نسل جدید و جوان برای ساخت نهادهای علمی موازی و مکمل خارج از دانشگاه دانست. این پدیده اگر با سیاست‌های حمایتی و همکاری ساخت‌یافته دانشگاه‌ها همراه شود، می‌تواند به بلوغ زیست‌بوم مطالعات ایران‌شناسی بینجامد و دستاوردهای مهمی برای شناخت عمیق‌تر، دقیق‌تر و به‌روزتر از ایران معاصر فراهم آورد؛ و در غیر این صورت، در آینده‌ای نه چندان دور، می‌شود انتظار داشت که مرجعیت علمی در حوزه‌ی مطالعات و پژوهش‌های ایران‌شناسی از دانشگاه‌های داخل سلب شده و به این موسسات انتقال یابد و از نظر اعتبار اجتماعی و نوآوری‌های علمی، این موسسات به‌مراتب بالاتر و پیشگام‌تر از دانشگاه‌های ما باشند!

پس با توجه به مطالبی که شما می‌فرمودید، به نظر می‌رسد که از نظر شما، گسترش همکاری این موسسه‌ها با دانشگاه‌ها دارای اهمیت راهبردی است که هم می‌تواند برای دانشگاه‌ها مفید باشد و هم بهبود وضعیت حوزه‌ی مطالعات ایران‌شناسی؟
– بله، چراکه زیست‌بوم علمی یک کشور، اگر تنها بر نهادهای رسمی همچون دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های دولتی استوار باشد، به‌زودی دچار نوعی ایستایی و تکرار ساختاری می‌شود، از این سبب که نوآوری در این ساختارها همواره همراه با بوروکراسی خاص و بیش از حد تصور پیچیده و درهم‌تنیده با منافع و مسایل مختلف و امری تاحدودی محال و ناممکن است. در چنین شرایطی است که شکل‌گیری موسسات علمی مستقل – که اغلب توسط دانشجویان، فارغ‌التحصیلان، یا پژوهشگران میان‌رشته‌ای و جوان راه‌اندازی می‌شوند – یکی از شاخص‌های سلامت و پویایی این زیست‌بوم علمی است. پس اهمیت همکاری دانشگاه‌ها با این موسسات در این است که این نهادها معمولا به‌صورت طبیعی و بر اساس نیازهای واقعی آموزش و پژوهش در کشور شکل گرفته‌اند و از این حیث، بازتاب مشکلات غیرقابل حل در نظام آموزشی کشورند که این غیرقابل حل بودن آن‌ها تابع و نتیجه‌ی علل و مشکلات پیچیده‌ی درون نظام آموزشی ماست. در مقام مقایسه نیز این موسسات از منظر ساختاری چابک‌تر، از منظر محتوایی به‌روزتر و از منظر ارتباطات، فعال‌تر از برخی بخش‌های رسمی دانشگاه هستند. در واقع، اگر دانشگاه‌ها با این موسسات وارد همکاری مؤثر شوند، می‌توانند بسیاری از خلاها و کندی‌های درون‌ساختاری خود را با ظرفیت‌های بیرونی جبران کرده و عملکرد خود را بهبود دهند، که این نیز خود نیازمند وجود مدیرانی است که خارج از چهارچوب‌های سنتی و اندیشه‌های ناکارآمد اموزشی بیاندیشند و با در نظر گرفتن خواسته‌های نسل جدید و جوان به دنبال بهبود شرایط آموزشی باشند و سرکوب این نقدها، نوآوری‌ها و خواسته‌های آموزشی در پیوند با ذات حوزه‌ی مطالعات ایران‌شناسی را متوقف سازند. با اتخاذ چنین رویکرد عقلانی است که این همکاری نه‌تنها به نفع دانشگاه خواهد بود، بلکه موجب تثبیت جایگاه نهادهای مستقل به‌عنوان بازیگران مشروع در توسعه علمی کشور در تعامل و همکاری با دانشگاه نیز خواهد شد.

از پاسخ شما، این پرسش در ذهن من شکل گرفت که این موسسات چه ظرفیت‌ها و ابزارهایی دارند که دانشگاه‌ها به آن‌ها نیاز دارند یا در آن‌ها ضعف دارند؟ چون در گفته‌های شما، اهمیت این موسسات بسیار پررنگ است.
– پاسخ به این پرسش را می‌توان در پنج محور عمده خلاصه کرد:
1. چابکی و انعطاف‌پذیری اجرایی: موسسات مستقل قادرند بدون تاخیرهای اداری ناشی از نظام بروکراسی ناکارآمد دانشگاهی، پروژه‌های جدید آموزشی یا پژوهشی را طراحی و اجرا کنند. برای مثال، اگر نیاز به یک کارگاه تخصصی در زمینه هوش مصنوعی یا مطالعات بینافرهنگی وجود داشته باشد، این نهادها می‌توانند در عرض چند هفته آن را برنامه‌ریزی و برگزار کنند، در حالی که روند تصویب رسمی آن در دانشگاه‌ها ممکن است ماه‌ها زمان ببرد و در اثر مسایل متعددی که همه‌ی ما از آن‌ها مطلع هستیم، به فراموشی سپرده شده یا راکد بماند.
2. تخصص‌های مکمل و نوآور: این موسسات معمولا اعضایی از رشته‌ها و گرایش‌های متفاوت دارند و توان ایجاد پیوندهای میان‌رشته‌ای را دارند. برای نمونه، موسسه‌ای که با همکاری متخصصان علوم انسانی، علوم داده، و طراحی گرافیکی کار می‌کند، می‌تواند داده‌های تاریخی را به صورت تعاملی و گرافیکی تحلیل و منتشر کند؛ کاری که در ساختار معمولی دانشگاه به‌سختی ممکن است.
3. دسترسی به شبکه‌های نخبگانی و غیررسمی: بسیاری از این موسسات از اعضای دانشگاه‌های مختلف کشور (و حتی خارج از کشور) تشکیل شده‌اند و از طریق شبکه‌های دانشجویی، فارغ‌التحصیلان و مشارکت‌جویان، قابلیت ایجاد کنسرسیوم‌های علمی میان‌دانشگاهی را دارند. این دسترسی بین‌دانشگاهی برای دانشگاه‌هایی که خواهان توسعه همکاری ملی یا منطقه‌ای هستند، مزیتی بزرگ است که متاسفانه تا کنون توسط دانشگاه‌های ما نادیده گرفته شده است.
4. ارتباط موثر با جامعه و صنعت: نهادهای علمی مستقل – به دلیل انعطاف ساختاری و تمرکز بر مساله‌محوری – معمولا ارتباط فعال‌تری با بخش خصوصی، جامعه مدنی و پروژه‌های میدانی دارند. این ظرفیت می‌تواند در پروژه‌های کاربردی یا کارآفرینی علمی دانشگاه‌ها بسیار موثر باشد.
این موارد البته تنها بخشی از توانی است که امروزه در موسسات مستقل وجود دارد و توسط دانشگاه‌های ما به دلایل متعدد و مختلف نادیده گرفته شده است.

این مطالب برای خود من نیز جالب توجه بودند و به عنوان فردی که در این نظام آموزشی تحصیل کرده است، بسیاری از انتقادات و خلاهایی که شما مورد اشاره قرار دادید را تجربه کرده‌ام و با آن‌ها مواجهه‌ی شخصی داشته‌ام. به عنوان نمونه، در ایران یا دیگر کشورها، همکاری موفق میان دانشگاه‌ها و موسسات علمی مستقل را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا می‌توان مثال‌هایی عینی ارایه کرد؟
بله، قطعا. در ایران، رشد پلتفرم‌هایی مانند مدرسه علوم داده، انجمن‌های علمی مستقل یا موسسات پژوهشی غیردولتی – مانند مرکز مطالعات ایران‌شناسی و علوم انسانی نیمروز، اندیشکده‌ی دیپلماسی ملل، بنیاد پژوهش‌های ایران باستان آژیار و دیگر مراکز فعال – نشان می‌دهد که امکان همکاری موفق وجود دارد. در سطح جهانی نیز، نمونه‌هایی مانند همکاری دانشگاه MIT با موسسات مستقل در پروژه‌های شهر هوشمند، یا مشارکت دانشگاه‌های اسکاندیناوی با نهادهای غیردولتی در حوزه محیط‌زیست، نشان‌دهنده‌ی ظرفیت بالای این مدل‌های همکاری است. پس اینکه ما بگوییم، در ایران نیز این توان در موسسات مستقل وجود دارد که برای توسعه و بهبود وضعیت نابسامان حوزه‌ی ایران‌شناسی، دانشگاه‌ها وارد تعامل و همکاری با موسسات مستقل بشوند، امری خطا نیست و تنها حدود این همکاری‌هاست که می‌تواند مورد بحث قرار بگیرد و به نظر اینجانب، بهتر است تا دانشگاه‌ها در مذاکرات احتمالی خود با این موسسات، حداکثر انعطاف را به خرج بدهند چراکه وضعیت نامناسب نظام آموزش عالی ما قدرت چانه‌زنی بسیاری را در اختیار دانشگاه‌ها قرار نمی‌دهد و از طرف دیگر، دانشگاه‌های ما نیازمند خلاقیت و نوآوری‌های موسسات مستقل هستند، چراکه این موسسات برآمده از نیازهای موجود و چاره‌جویی‌های فارغ‌التحصیلان و دانشجویان همین دانشگاه‌ها هستند.

به عقیده‌ی شما، در چنین شرایطی دانشگاه‌ها برای استفاده بهتر از این ظرفیت‌ها باید چه اقدامات عملی انجام دهند؟
– دانشگاه‌ها باید در چند سطح عمل کنند:
1. تغییر نگرش مدیریتی: ابتدا باید به نهادهای مستقل به‌عنوان همکارهای علمی نگاه کرد، نه ساختارهای فرعی یا تهدیدآمیز. این تغییر نگرش، بستر فرهنگی همکاری را فراهم می‌کند.
2. طراحی سازوکارهای رسمی تعامل: راه‌اندازی دفاتر تعامل با نهادهای علمی مستقل در دانشکده‌ها، تعریف الگوهای قراردادی ساده برای پروژه‌های مشترک و همکاری در دعوت از استادان و مدرسان این مراکز برای پوشش خلا عدم وجود استاد متخصص برای شماری از شعبات علمی حوزه‌ی ایران‌شناسی و پذیرش موسسات مستقل به‌عنوان پیمانکار آموزشی–پژوهشی، گام‌های حیاتی هستند.
3. حمایت هدفمند از پروژه‌های مشارکتی: اختصاص بودجه مشخص برای پروژه‌های بین دانشگاه و موسسات مستقل، تسهیل دریافت حمایت‌های مالی مشترک (مثلا از نهادهای دولتی یا خیرین)، و اولویت دادن به طرح‌های بین‌رشته‌ای از جمله ابزارهای ما مهم در گسترش سطح این همکاری‌ها هستند.
4. ارزش‌گذاری علمی همکاری‌ها: فعالیت در نهادهای علمی مستقل باید در رزومه دانشجویان به‌ویژه در مصاحبه‌ی دکتری دارای امتیاز باشد و از سوی اعضای هیئت علمی و دانشگاه‌ها به رسمیت شناخته شود. این امر موجب مشروعیت‌بخشی به این تعامل خواهد شد و زمینه را برای فعالیت‌های گسترده‌تر میان موسسات مستقل و دانشجویان دغدغه‌مند فراهم خواهد ساخت.

برخی منتقدان از میان استادان دانشگاه بر این باورند یا ممکن است بر این باور باشند که این موسسه‌های مستقل دچار پراکندگی یا عدم ثبات هستند. آیا این مساله مانع همکاری علمی با دانشگاه‌ها نیست؟
این نقد، واقعیت را منعکس نمی‌کند و نمی‌تواند دلیلی موجه برای بستن باب همکاری و تعامل باشد. درست است که نهادهای علمی مستقل به‌دلیل نوپا بودن، گاهی با مشکل ناپایداری مالی، تغییر اعضا، یا پراکندگی موضوعی روبه‌رو هستند، اما پس از چند سال فعالیت، ما شاهد ایجاد ثبات در آن‌ها خواهیم بود و این مساله را امروز می‌توانید در موسسه‌ای شبیه به مرکز مطالعت ایران‌شناسی و علوم‌انسانی نیمروز ببینید که سال‌هاست مشغول فعالیت است و در تمام مدت فعالیت هم از ثبات کامل برخوردار بوده است. بار دیگر تأکید می‌کنم که این دلیل راه حل موجهی نیست و حذف یا بی‌اعتنایی به این موسسات با استناد به چنان دلایلی تنها مانع از همکاری خواهد بود، و در صورت وجود چنین مشکلاتی در موسسات مستقل، بهتر آن است که دانشگاه‌ها به دنبال ایجاد سامان‌دهی و ظرفیت‌سازی حمایتی باشند.
این تقاضای همکاری در سامان‌دهی و ظرفیت‌سازی امری جدید و بدون سابقه نیست. در بسیاری از کشورها، نهادهایی مانند «دفتر ثبت موسسات علمی مدنی»، شبکه‌های اعتباربخشی علمی یا پلتفرم‌های حمایتی مانند Open Science Networks راه‌اندازی شده‌اند تا این موسسات مستقل را سامان‌دهی و به‌تدریج تثبیت کنند تا همکاری‌های آن‌ها با دانشگاه در سطوح عالی‌تر نیز ممکن شود. پس در ایران نیز، اگر دانشگاه‌ها در فرآیند حرفه‌ای‌سازی این نهادها نقش فعال ایفا کنند – مثلا از طریق آموزش مدیریت پروژه، توسعه مهارت‌های ارزیابی، یا حتی اعطای مشاوره حقوقی – نه‌تنها این موسسات پایدارتر خواهند شد، بلکه به بازوی مکمل رسمی علم بدل می‌شوند و زمینه‌های توسعه‌ی علمی را پدید خواهند آورد.

ممکن است این پرسش در ذهن شماری از خوانندگان این گفت‌وگو نیز ایجاد شده باشد که این‌گونه همکاری‌ها، چه نقشی در گسترش «عدالت آموزشی و علمی» در کشور دارد؟
– پرسش بسیار مهمی است چون یکی از کارکردهای اصلی موسسات علمی مستقل، دموکراتیزه‌کردن دسترسی به علم و آموزش باکیفیت است. بسیاری از این موسسه‌ها، دوره‌ها یا منابع علمی را به‌صورت رایگان یا ارزان‌تر از دانشگاه‌ها ارایه می‌دهند و همچنین، توانایی فعالیت بر بستر دیجیتال موجب شده تا دانشجویانی از مناطق کمتر برخوردار، شهرهای کوچک یا حتی خارج از ایران، بتوانند از خدمات علمی این موسسات استفاده کنند. همکاری دانشگاه‌ها با این موسسات، می‌تواند به گسترش دسترسی به دانش، حذف تبعیض منطقه‌ای و ارتقای سطح علمی دانشجویان در سراسر کشور منجر شود. این امر، خود گامی مهم در راستای تحقق عدالت آموزشی و کاهش تمرکز علمی در چند کلان‌شهر خواهد بود و کمک می‌کند تا تمامی دانشجویان و پژوهشگران حوزه‌ی ایران‌شناسی در سراسر کشور از دسترسی برابر و عادلانه به امکانات آموزشی و پژوهشی برخوردار باشند.

سپاسگزارم از شما برای این گفت‌وگوی دقیق و علمی. امیدوارم که در آینده نیز بتوانیم در خدمت شما باشیم.
– من هم سپاسگزارم. امیدوارم این بحث بتواند بخشی از راه را برای گسترش همکاری‌های موثر علمی در کشور روشن کند و زمینه‌ساز هم‌افزایی بیش‌تر میان دانشگاه و نهادهای علمی نوپا و مستقل در حوزه‌ی ایران‌شناسی باشد و به اصلاحاتی اساسی و گسترده بیانجامد که انتظار می‌رود کم‌ترین اثرگذاری آن، بهبود شرایط و اوضاع بیش‌ از اندازه نابسامان حوزه‌ی ایران‌شناسی باشد.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-03-21