تیرگان تنها یک جشن کهن نیست، پژواکیست از جان مردمی که در دل خشکی و سختی، با نیایش، با پیوند، و با آرمان، زندگی را پاس داشتهاند. این آیین، آمیختهایست از آب، راستی، دلیری و مهر؛ و هر سال، به ما یادآور میشود که چگونه باید انسانی باشیم در میان خاک و آسمان.
تیرگان؛ جشن زندگی در دل خشکی
در سرزمینی که بیشترش از تفتزار و بیابان پوشیده است، آب همسنگ زندگیست. تیرگان، آیینیست برای بزرگداشت باران، چشمه و رود. ایرانیان کهن، با چشم به آسمان و دل پُرآرزو، به نیایش میایستادند و از نیروهای پاک، بارش را خواستار میشدند. این جشن، ستایش جانبخشی آب و توان بازآفرینی آن در زیست مردم است.
آرش؛ آنکه مرز را با جان کشید
در دل این جشن، سرگذشت آرش نهفته است؛ تیراندازی که جان خود را در تیری نهاد و از فراز البرز، آن را پرتاب کرد تا مرز میان ایران و دشمن روشن گردد. آرش، نه فرمانده بود، نه شاه، بلکه جان خود را بخشید برای راستی و سرزمین. داستان او، نماد سربلندی، فداکاری و ایمان مردمیست که جان را بهپای راستی میریزند.
تیشتر؛ روشناییآورِ باران
در نگرش ایرانیان کهن، تیشتر، فروغی درخشان در آسمان بود که در نبرد با خشکی، باران میآورد. تیرگان، بزرگداشت همین نبرد است؛ جاییکه آدمی با آسمان پیوند میزند، و در چرخهی بودن، خود را بخشی از نیروهای سازنده میبیند. این آیین، آموزش هماهنگی با گیتی و هستیست.
آشتی؛ شکستن دیوار دلخوری
یکی از زیباترین بخشهای تیرگان، آیین آشتی است. در این روز، مردم کینهها را کنار میگذارند، دلها را سبک میکنند و دوباره پیوند میبندند. جشن تیرگان، نهتنها جشن آب، که جشن دلهای پاک و آشتیجوست. این آموزهایست که در روزگار پرکینهی امروز، از هر هنگام دیگری ارزشمندتر است.
بند تیر و باد؛ آرزوهایی در پرواز
بند هفترنگی که در این جشن به دست بسته میشود، نشانیست از آرزوهای نهفته. پس از هفت روز، بند را به دست باد میسپارند تا پیام دل به گوش نیروهای جهان برسد. این رسم، پیوندی شاعرانه میان انسان و طبیعت است؛ جاییکه خواستهها نه فریاد، که نجواهاییست در گوش باد.
تیرگان؛ بازگشت به منش ایرانی
تیرگان، تنها یادمان گذشته نیست؛ راهیست برای بازگشت به منش ایرانی: به مهر، راستی، پیوند با زمین و آسمان. در این جشن، اندیشه، زیست و فرهنگ، در هم تنیدهاند. آیینیست برای یادآوری اینکه شادی، راستی، و مهر، نه چیزهایی گذرا، که بنیاد بودن ماست.
فرجام سخن:
در روزگاری که جهان پرآشوب و دلها پراکندهاند، تیرگان بار دیگر ما را فرامیخواند؛ به روشنایی، به دوستی، و به نیایش باران. بیایید، با دلهای بیکینه و بندهای رنگارنگ، رو به باد بایستیم و یادمان باشد: آنکه آرزو دارد، هنوز زنده است.