ناصرالدینشاه قاجار اهل سفر بود. هر سال در بهار از پایتخت بیرون میزد، سر از سرخه حصار درمیآورد و به جاجرود و نیاوران سر میکشید و از یاد نمیبُرد که شهرستانک را هم ببیند. پاییز که میرسید، به تهران بازمیگشت. یکی از جاهایی که اندکی از تهران دور بود، اما از گردشگاههای ییلاقی شاه بهشمار میرفت، باغستانی بود که «حصار رضابیگ» نامیده میشد و سپستر «سلطنتآباد» نام گرفت. ناصرالدینشاه دلبستگی بیتابانهای به این روستا و باغهایش داشت و روزهای بسیاری را در آنجا بهسر میبُرد. حصار رضابیگ، جایی سرسبز بود و آبوهوایی خنک و دلپذیر داشت.
نمایی از کاخ سلطنتآباد در زمان ناصرالدین شاه قاجار. این عکس از آلبوم شخصی ناصرالدین شاه برگرفته شده است
چندسالی بود که شاه قاجار دستور ساخت کاخ «جهاننما»ی صاحبقرانیه را داده بود. اما آن کاخ آرزوهای بیپایان او را برآورده نمیکرد. او جایی میخواست که از چهارسو چشماندازی باز و دلگشا داشته باشد؛ در حالی که بخش شمالی کاخ صاحبقرانیه روبه کوههای البرز بود و راهی به دشتهای فراخ نداشت. برای همین بود که ناصرالدینشاه دستور داد تا کاخی در حصار رضابیگ بسازند که از چهارسو باز باشد.
نخستین کاری که کارگزاران شاه کردند کوچاندن اجباری روستاییان حصار رضابیگ و بُردن آنها به جایی دیگر بود. آن مردم آواره شدند تا هوسهای شاه برای زمان کوتاهی هم که شده، فرو بنشیند. هم این که کاخ ساخته شد، آنجا را سلطنتآباد نام گذاشتند و اندکاندک نام حصار رضابیگ و مردمِ به اجبار کوچانده شدهاش، از یادها رفت.
کاخ دوگانهی سلطنتآباد، سرآغاز شکلگیری یک محله
باغهای سلطنتآباد بسیار گسترده بود. دور تا دور آن را دیواری به درازای یک فرسنگ کشیده بودند. برای اینکه کاخ شاه زیبایی و شکوهی همسان با باغهای پُرطراوت سلطنتآباد داشته باشد، چیرهدستترین معماران و مهندسان را فراخواندند و آنها با یکی دو سال کوشش پیوسته، دو کاخ برآوردند. یکی از کاخها «عمارت حوضخانه» نامیده میشد و دیگری برجی چند اشکوبهای بود که سراپا آینهکاری و گچبری و مقرنسکاری بود. این برج دایرهای و بلند، بهگونهای طراحی شده بود که اشکوب به اشکوب کوچکتر میشد تا به فرازینترین نقطه برسد. پلکان مارپیچی آن نیز به بالکن راه میبُرد. در آنجا ساعتی کار گذاشته بودند. از اینرو، این برج زیبا که هنوز هم بهجاست، «برج ساعت» نام گرفت.
آنچه نمای کاخ سلطنتآباد را دیدنیتر میکرد، گوی زرینی بود که در بالای سازه نقش زده بودند. چند قراولخانه، یا پاسگاه، نیز گرداگرد کاخها ساخته شد تا زمانی که شاه در آنجا به سر میبَرد، قراولان، نگهبانی و کشیک بدهند و چشم از پیرامون خود برندارند، مبادا خواب شاه آشفته شود!
همهی آن ساختوسازها در سال 1305 مهی(:قمری)، هشت سال پیش از کشتهشدن ناصرالدینشاه و خواب ابدی او انجام گرفت. بدینگونه بود که سنگ بنای جایی را گذاشتند که اکنون کلانشهر تهران آن را بلعیده است و از آن محلهای پیوسته به پایتخت ساخته است. تهران سیریناپذیر است!
سرگذشت سلطنتآباد در دورههای دیگر
پس از ساختهشدن کاخها، ناصرالدینشاه زمان بیشتری در سلطنتآباد میماند و از همانجا کارهای کشور را اداره میکرد؛ یا درستتر بگوییم: باری به هر جهت، «رفع و رجوع» میکرد! دیدار با سفیران و بلندپایگان کشورهای بیگانه نیز در همانجا انجام میشد. برای اینکه آن رفتوآمدها خوشایند مهمانان او باشد و «آبروداری» کرده باشند، در آذینبندی کاخها و پیرامونش سنگ تمام گذاشتند. از کاشتن درخت و روان کردن جوی آب نیز غافل نماندند. بهویژه دریاچهای در میانهی محوطهی کاخ ساخته بودند و قایقهای کوچکی کنار آن گذاشته بودند تا شاه و پیرامونیانش تفریح کنند و لذت ببرند. راستی، زمانی که شاه و درباریان قایق سواری میکردند، کسی هم بود که بپرسد روستاییان مال باخته و خانه ازدستدادهی حصار رضابیگ کجا بودند و با تیرهروزیهای خود چه میکردند؟ از شاه قاجار بعید بود نگران روستاییان باشد. او به قایقسواری گذران روزگار شاهانهاش میاندیشید!
سلطنتآباد در رویدادهای مشروطیت، بهویژه در یکسال پایانی پادشاهی کوتاه محمدعلی شاه قاجار، آبستن رویدادهای بسیاری شد. پس از آنکه محمدعلی شاه مجلس شورای ملی را به توپ بست و شماری از آزادیخواهان و مشروطهطلبان را کشت، چیزی نزدیک به یک سال به رفتارهای جنونآمیز خود ادامه داد. تا آنکه مشروطهخواهان بختیاری از یکسو و آزادیخواهان گیلانی از سوی دیگر، راهی پایتخت شدند تا شاه خودکامه را سرنگون کنند. محمدعلیشاه که بسیار ترسیده بود، به سلطنتآباد رفت و فوجی از سربازان وفادارش را با خود بُرد. در آنجا سنگرها را استوار کردند و خط تلفنی از کاخ سلطنتآباد به شهر کشیدند تا شاه از رویدادهای درون شهر بیخبر نماند. اما این چارهجوییها سودی نداد و مشروطهخواهان پایتخت را گرفتند و محمدعلیشاه، شتابان و هراسیده، از همان کاخ سلطنتآباد راهی سفارتخانهی روس در زرگنده شد و به پشتیبانان روسیاش پناه بُرد. بدینگونه، تاج و تخت را از دست داد.
یک رویداد تاریخی دیگر که با سلطنتآباد پیوند دارد، تاجگذاری احمدشاه قاجار است. زمانی که محمدعلیشاه به سفارت روس گریخت، مشروطه خواهان پسر بزرگ او، احمدمیرزا، را به شاهی برگزیدند. چون احمدشاه کودک بود، نایبالسلطنهای برگزیده شد تا کشور را اداره کند. همین که شاه به سن قانونی رسید، آیین تاجگذاری او در سلطنتآباد برگزار شد. سه روز تعطیل همگانی شد و سلطنتآباد و تهران را آذین بستند و چراغان کردند.
در همان زمان بود که روستای سلطنتآباد و کاخهایش را به سبب طلب 20 هزار تومانی که محمدحسن میرزا، برادر و ولیعهد احمدشاه، از دولت داشت، به او دادند. مجلس شورای ملی در شهریورماه 1304 خورشیدی، این واگذاری را تصویب کرد. اما تصویبنامهی مجلس برای ولیعهد شگون نداشت و تنها چند ماه پس از آن قاجاریه از سلطنت کنار زده شدند.
در زمان رضاشاه پهلوی، بخشی از کاخهای سلطنتآباد را ویران کردند و تنها حوضخانه، تالار آینه و برج ساعت بهجا ماند. اسلحهخانه، یا آن گونه که در آن زمان گفته می شد: قورخانه، را هم که در گوشهی جنوب باختری میدان توپخانه (سپه) بود، به سلطنت آباد آوردند. بدینسان، سلطنتآباد، کارخانهی مهماتسازی ارتش شد.
در رویدادهای جنگ جهانی دوم، روسها که گمان میکردند آلمانها در سلطنتآباد انبار اسلحه دارند، قصد بمباران آنجا را داشتند اما به جای آن، بر سر محلهی دروس بمب ریختند!
یک رویداد دلخراش دیگر که در سلطنتآباد رُخ داد و به تلخی در یاد مردم ماند، محاکمهی دکتر محمد مصدق بود. پس از کودتای 28 امرداد 1332، دکتر مصدق، نخست وزیر قانونی کشور را در باشگاه افسران زندانی کردند و سپس او را به کاخ سلطنتآباد بردند. محاکمهی او در تالار آینهی کاخ انجام گرفت و در همانجا از او بازپرسی کردند. این محاکمه که 35 نشست به درازا انجامید، به حکم 3 سال زندان برای دکتر مصدق انجامید.
سلطنتآباد و یادهای دیگر
درخور توجه خواهد بود اگر بدانیم نخستین راه شوسهای که از پایتخت به بیرون از تهران کشیده شد، به سلطنتآباد میرسید. در سال 1297 مهی، در زمان ناصرالدینشاه قاجار آن راه را ساختند. جادهی سلطنتآباد از پیچ شمیران آغاز میشد و تا سه راه ضرابخانه امتداد مییافت و سپس یک شاخه آن به سلطنت آباد میرفت و شاخهی دیگر به تجریش میرسید.
چند سال پس از ساخته شدن کاخهای سلطنتآباد در زمان ناصرالدینشاه، توفان بسیار تند و ویرانگری تهران و پیرامون آن را درنوردید. آن توفان یکی از سازههای سلطنتآباد را تکیهای برای انجام آیینهای دینی بود، ویران کرد و چند تَنی را کشت. از اینرو، شاه دستور داد به جای آن، تکیه دولت را پیرامون
کاخ گلستان بسازند.
از دیگر بخشهای تاریخی سلطنتآباد، ضرابخانهی آن در زمان ناصرالدینشاه بود. در آنجا سکههای شاهی ضرب میشد.
سلطنتآباد؛ خیابان پاسداران کنونی
روستای سلطنتآباد و باغستانهای آن، اندکاندک گستردگی گرفت و در زمان پهلوی دوم، به ویژه در نیمه دوم پادشاهی او، به تمامی به پایتخت پیوسته شد. این محله، اشرافنشین بود. طراحی ساختمانهای محله و نمای بیرونی آن نیز چنان است که یکی از مدرنترین و زیباترین محلههای پایتخت را شکل داده است.
نام محلهی سلطنتآباد در رویدادهای سال 1357 دگرگون شد و «پاسداران» نام گرفت. محلهی پاسداران، در شمال خاوری تهران و در مرز میان دو منطقهی 3 و 4 شهرداری جای دارد. این محله از سه راه ضرابخانه آغاز میشود و در شمالیترین بخش به میدان نوبنیاد و نیاوران میرسد. خیابان پاسداران یکی از طولانیترین خیابانهای شمال خاوری تهران شناخته میشود.
* با بهرهجویی از: کتاب «کاخهای قاجاریه در گذر زمان» نوشتهی محمد خدایی (1399)؛ تارنماهای «چمدان»، «تهران شناسی» و دانشنامهی «ویکی پدیا».
شریعتی به پاسداران
بزرگراه شهید همت
آتش نشانی ایستگاه 29 محله پاسداران (سلطنت آباد سابق)
بوستان دشتستان سوم ابتدای پاسداران (سلطنت آباد سابق)
ابتدای پاسداران جنوبی (سلطنت آباد سابق)
سه راه گل نبی-پاسداران
کانال رودخانه محله پاسداران
کانال رودخانه محله پاسداران
مسجد حسینیه ارشاد
داروخانه شبانه روزی پاسداران
میدان نوبنیاد – بزرگراه صدر
میدان نوبنیاد
پمپ بنزین نوبنیاد _ پاسداران
برج آرتمیس خیابان پاسداران (سلطنت آباد سابق)
ساندویچی قدیمی کاکو شیرازی 1345 خورشیدی
دوراهی نیاوران – شهید باهنر
میدان شهید باهنر
فرهنگسرای نیاوران انتهای خیابان پاسداران
بوستان نیاوران انتهای خیابان پاسداران (سلطنت آباد سابق)
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بوستان نیاوران
انتهای پاسداران شمالی (سلطنت آباد سابق)
دوراهی پاسداران – موحد دانش
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393