میرزا حسن رشدیه در خانوادهای روحانی و خوشنام، در محله چرنداب تبریز متولد شد. پدرش حاج میرزامهدی تبریزی و مادرش نوه صادقخان شقاقی بود. او در ناز و نعمت نبالید؛ برخاسته از طبقه متوسطی بود كه درد جامعه را با رگ و پوست خود درك كرده بود. بچهسال بود كه راهی مكتبخانه شد تا سواد اموزد. میرزاحسن در اوان كودكی، در مدتی كوتاه، به جهتِ هوش و ذكاوت خلیفه مكتبخانه شد؛ مكتبخانهای كه درس محبت نمیاموخت و انقدر فلكاندازیها روح لطیف و حساس خلیفه كوچك را میازرد.
میرزاحسن به زودی مقدمات علوم عربی و احكام و فقه را فراگرفت؛ اما سرانجام تجربه تلخ مكتب و درس بیمهری، روح پر احساس او را اشفته كرد و جذب پدیدههای نوظهور جهان نوین شد. از آن جمله به مطالعه روزنامههای وقت رو اورد. روزنامههای اختر، ثریا، حبلالمتین تحولی در فكر و اندیشه وی ایجاد كرد. همچنین با تحولاتی كه در تعلیم و تربیت، تاسیس مدارس و مؤسسات علمی و دانشگاههای كشورهای دیگر صورت میگرفت، اشنا شد. سپس در سال 1297 ق به قصد تحصیل راهی بیروت شد و در دارالمعلمین بیروت به تحصیل پرداخت. پس از فراغت به عثمانی سفر كرد و پس از بازدید از مدارس آن كشور به ایروان رفت. در سال 1301 ق نخستین مدرسه خود را به سبك جدید برای كودكان مسلمان در ایروان تاسیس كرد و با تالیف كتاب زبان وطن با شیوه الفبای صوتی، به مشتاقان خواندن و نوشتن اموخت. این مدرسه در سفر سوم ناصرالدینشاه به اروپا، به هنگام مراجعت و اقامت در ایروان، مورد توجه و بازدید شاه قرار گرفت. طرز اداره و سبك تدریس در مدرسه توجه ناصرالدینشاه را جلب كرد و رشدیه به ایران دعوت شد تا مدارس جدیدی در تهران و شهرهای دیگر تاسیس كند؛ اما سنتگرایان از همان ابتدا به مخالفت برخاسته و كارشكنی كردند تا جایی كه ناصرالدین شاه نیز از تصمیم خود منصرف شد و از حمایت رشدیه دست برداشت. رشدیه در تبریز با امینالدوله كه مردی روشنفكر بود و پیشكاری اذربایجان را برعهده داشت، اشنا شد. این دو مرد فرهیخته و اشنایی یافته با دنیای نوین، طالب اصلاحات فرهنگی به سبك جدید بود. حمایت امینالدوله در مقام حاكم اذربایجان از رشدیه، او را در ترویج روش آموزش جدید مصممتر كرد. رشدیه در محله ششگلان تبریز مدرسهای به سبك جدید بنا نهاد.
مخالفان همچنان به مخالفت خود با تاسیس هرگونه مدرسه ادامه دادند تا جایی كه در یكی از شبها، در راه منزل، رشدیه به ضرب گلوله زخمی شد؛ اما جان سالم به در برد و پس از بهبود، با فتوای علمای نجف، مسجد شیخالاسلام تبریزی را به مدرسه تبدیل كرد. دیری نپایید كه اموال این مدرسه نیز به تاراج رفت و میرزا حسن اواره دیار غربت شد و به قفقاز گریخت. او در قفقاز با طالبوف دیدار كرد، سپس راهی مصر شد و با اشتیاق سابق از مدارس مصر بازدید نمود و با بزرگان تعلیم و تربیت آن دیار ملاقات كرد و تجربهها اندوخت.
استقرار امینالدوله در پایتخت و حمایت او از اندیشههای رشدیه، او را به تحقق هدف آرمانیاش نزدیكتر میساخت و بدینگونه بود كه در سال 1315 ق دبستان رشدیه را در خانه كربلایی عباسعلی گمركچی، در دروازه قزوین تهران، پایهگذاری كرد. این مدرسه با پنجاه نواموز فعالیت خود را اغاز كرد و نظامنامه مدرسه مشتمل بر وظایف مدیر و ناظم و معلمین و به طور كلی، اداب مدرسهداری نوشته شد و از حمایت علما و رجال نامداری چون امینالدوله، شیخ هادی نجمابادی، احتشام السلطنه، علیخان ناظمالدوله، میرزایحیی دولتابادی، ممتحنالدوله، جعفر قلیخان نیرالملك برخوردار شد. پس از چندی امینالدوله از صدارت معزول شد؛ اما ارادت و اعتقاد او به رشدیه چنان بود كه پس از عزلش طی نامههایی سفارش رشدیه را به نیرالملك، وزیر علوم وقت، و موقرالدوله – داماد مظفرالدین شاه – كرد.
در نامه او خطاب به موقرالدوله امده است:
«یكی از وجودهای فوقالعادهای را كه در عصر خود دیدهام، رشدیه است. هدفی را در نظر گرفته است، سعی میكند به آن برسد و از هیچ رادع و مانعی نمیترسد. كمتر ادمی به این ثبات عقیده دیدهام. چندین سال است چه در تبریز و چه در تهران با من حشر و نشر دارد و خیلی به من نزدیك است. تاكنون یك خواهش ولو كوچك از من نكرده است. چندین بار اصرار كردم تا من سرِكارم، خانههای میرزایحییخان مشیرالدوله را در سرچشمه به نام مدرسه قباله كن. گفت عمارت انها برای مدرسه خوب نیست، مدرسه را باید بسازیم. به هر زبانی گفتم این كار را بكن و صلاح است، حالی نشد و همان جواب را داد. او دلباخته مدرسه است و جز مدرسه هیچ چیز به خیالش نمیگذرد. من چنین ادم از خودگذر نوعدوست ندیدهام، شما هم نخواهید دید. پس از من او را خیلی اذیت خواهند كرد و چوب دوستی با مرا خواهد خورد. ادم باوفایی است و سختیها را تحمل میكند و از ما برنمیگردد. اتابك(امینالسلطان)سعی خواهد كرد او را جلب كند، ولی او تن نخواهد داد؛ زیرا اتابك را خائن به مملكت میداند. در هر حال از او غافل نمانید. مدرسه رشدیه هم محبوب من است. در نگهداری آن خیلیخیلی همت كنید.»
میرزاحسن از آرمان به حق خود دست برنداشت و همچنان به فعالیت خود ادامه داد؛ اما در این دوره امینالدوله و شیخ هادی نجمابادی در قید حیات نبودند تا از حمایتهای مادی و معنوی انها برخوردار شود. هرچند غریب افتاده بود و مخالفان به شدت با افكار وی مخالفت میكردند، ولی او همچنان پیش میرفت.
میرزاعلی اصغرخان امینالسلطان، اتابك اعظم، از مخالفان سرسخت رشدیه، به بهانههای مختلف از توسعه مدارس نوین به همت والای رشدیه جلوگیری میكرد و سرانجام، عرصه چنان بر رشدیه تنگ شد كه به قم مهاجرت كرد و در همان جا در سال 1323 شمسی در 97 سالگی درگذشت و در قبرستان نو شهر قم به خاك سپرده شد.
از میرزاحسن رشدیه تالیفاتی در زمینه آموزش زبان و تعلیم و تربیت به جا مانده است كه میتوان به كتابهای «كفایه التعلیم»، «بدایه التعلیم» و «نهایه التعلیم» و … اشاره كرد.
رشدیه به رغم همه ناملایمات مداوم روزگارش، انسان خوشبختی بود؛ زیرا كوشش خستگیناپذیر او به ثمر نشست و به سرعت، مدارس به سبك نوین در گوشه و كنار مملكت باز شد و تلاش مخالفان اگرچه چندی از سرعت كار گرفت، اما همت رشدیه و سایر قافلهسالاران این راه، هرگونه مانعی را از میان برداشت و ورقی زرین در تاریخ فرهنگ ایران به جا گذاشت.
میرزا حسن رشدیه از پیشگامان نهضت فرهنگی ایران پس از طی دوره دو ساله تربیت معلم در بیروت، با تلاش فراوان اولین دبستان ایران را برای اموختن و نوشتن به روش اسان در ایران در سال 1266 خورشیدی تاسیس كرد و سپس با وجود مخالفتها و مقاومتهایی كه همواره سد راه پیشروان تفكرات جدید است، مدارس دیگری در تبریز و تهران گشود. در سالیان بعد طرفداران آموزش نوین در قم، مشهد، باكو، اهواز و اردبیل مدارس دیگری را به نام رشدیه تاسیس كردند.
رشدیه به هنگام تاسیس اولین مدرسه ایران در ایروان گفته بود: «خدمت بزرگ من تاسیس مدرسه در ایران نیست، خدمت ذیقیمت من ایجاد الفبای صوتی است كه راه آموزش را سهل و آسان كرده و نوآموزان بیگناه را از آن كورهراهها و عذابها خلاص كرده و با این اصول است كه كودنترین كودكان در شصت روز نوشتن و خواندن را میآموزند. اقدامات رشدیه با تاكیدی كه وی بر جنبههای عاطفی و اجتماعی آموزش و پرورش و استفاده از روشهای سازندهی تدریس داشت، نظام آموزشی سنتی ایران را دچار تحول كرد.»