مردمانی كه شكوه جاودان دارند در ایمانشانشاید از نخستین روزهای خلقت و آنگاه كه نیروهای خیر از یكسو و نیروهای اهریمنی از سوی دیگر برای رسیدن به مقاصد متفاوت و متضاد، ذهن بشر را مورد هدف آموزشهای خود قرار دادند رقابتی شكل گرفت كه به سرعت به دشمنی بدل گشت. اهریمن در آغاز آفرینش پیشنهاد آشتی و دوستی ایزد را رد میكند و بر دشمنی خویش پای میفشارد.
«ای اهریمن، بر آفریدگان من یاری بر، ستایش كن تا به پاداش آن، تو را بیمرگی، جوانی جاودان، نافرسودگی و ناپوسیدگی بخشیده شود.»[1]
اهریمن پس از رد این پیشنهاد به تاریكی میگریزد و دیوها را كه بندهش آنها را آفریدگان مرگآور می خواند، میآفریند.
آفریدگانی چون «اكومن، كه بداندیشی و ناآشتی به آفریدگان دهد. اندیشهی آفریدگان را از نیكویی بیفسرد و سا ئوول كه پادشاهی بد، ستم، بیداد و آشوب بخشد.»[2]
آشكار است كه اهریمن برای جنگ با ایزد و آفریدگانش نیاز به ابزار دارد و ابزار، آلودن اندیشهی خوب به صفات و كردار بد است. اهریمن صفاتی را آفریده است تا بدین روش افكار آدمی را بیالاید تا او را از اندیشهی نیك كه پیشنیاز گفتار و كردار نیك است، بازدارد و هرچه بیشتر از دین فاصله بگیرد. زیرا راه از میانرفتن دیوان، حضور ایزد و دین اوست.
«دین بر بهمن آشكار شد برای آن كه دیوی را از ایزدی جداكند و آشكاركند از اوست كه هیچ خشم، دیو، یا تبهگری نماند و دیوان را كالبد بشكند و یا پرستش دین اهریمن با همهی دیوان نابود گردد.»[3]
مطالب بالا واژهی دیو را از نگاه زرتشتیان[4] معرفی میكند اما واژهی دیو در فرهنگهای دیگر به معنی خداست. مانند دیوDicu در فرانسه، Dio در ایتالیا، Dios در اسپانیا، zeus یا dues در زبان یونانی. مورد مهم این است كه دیو در واقع، به خدایان قبل از ظهور زرتشت اطلاق میشد كه پس از ظهور زرتشت مورد تكفیر این پیامبر قرار گرفتند. «پیش از ظهور زرتشت لفظ دیو به پروردگاران قدیم آریایی مشترك بین اجداد مردم ایران و هند اطلاق میشد.»[5]
در لابهلای متون كهن پارسی از جمله شاهنامه به دیوان دیگری برمیخوریم كه به لحاظ ماهیت و شمایل بهكلی با دیوانی كه قبلا از آنها سخن رفته است متفاوتاند و فردوسی آنها را مردم میداند «تو مر دیو را مردم بد شناس »[6] درست است كه فردوسی گاهی به این دلیل كه حریف قهرمان شاهنامه یعنی رستم را قدرتمند معرفیكند دیوان را صاحب قدرتی غیرطبیعی میخواند اما ماهیت مادی این دیوان مسلم است.
اما چرا مازندیان دیو خوانده شدند؟ چرا مهاجران آریایی این بومیان را همان آفریدگان اهریمن دانستهاند؟
دیوان مازنی بیشتر با شاخ و دم تصویر شدهاند. «دلیل اینكه دیوان را با شاخ و دم نوشته، آنست كه ظاهرا ً چون آنها پوستینپوش بودند و پوست سگ و گرگ و ببر و غیره میپوشیدند.»[7] كه البته میتوان به این حیوانات به گفتهی دكتر جهانگیر اوشیدری گاو را نیز افزود.
پس از ورود آریائیان از دوطرف دریایخزر به سرزمینی كه آنرا به نام خود ایران خواندند، بدیهی است مقاومتهای فراوانی از سوی بومیان شكل گرفته است. با اینكه بیشتر مهاجران مهاجم كه اسب و گردونه در اختیار داشتند، پیروز میدان بودند اما دریك ناحیه با مقاومتی سخت مواجه شدند. به طوریكه در یشتهای اوستا آمده است: هوشنگ پیشدادی بر فراز كوه هرا(البرز) با پیشكش صد اسب، هزار گاو و دههزار گوسفند از اردویسور آناهیتا میخواهد كه این كامیابی را به او كه بزرگترین شهریار زمین است ارزانی دارد تا «برهمهی دیوان وجادوان و پریان و كوی ها وكرپنهای ستمكار پیروز شود.»[8]
هوشنگ با این فدیه موفق به كشتن دوسوم دیوان مازنی و دروغپرستان وزن(گیلان) میشود. دشواری نفوذ به مازندران نخستین دلیلی بود كه مازنیها دیو خوانده شدند. مقاومت مردم جنگجوی مازندران و وجود عوامل طبیعی مانند آب و هوای ویژه و كوههای نفوذناپذیر این منطقه، بهعنوان جایی اسرارآمیز و دست نیافتنی همیشه مورد آرزوی شاهان اقوام همسایه بود. البته دیوخواندن مازندرانیان دلیل مهمتری نیز داشت و آن نپذیرفتن آیین جدید زرتشتی بود. كه بههیچروی مورد پذیرش بومیان این منطقه نبود. آنها بر پرستش خدایان خود اصرار داشتند و زرتشت آنها را كافر میدانست همانطور كه در عبارات بالا آمده است.
وزنهای گیلان دروغپرست نامیده شدهاند. این نشان از پرستش خدایانی دارد كه زرتشتیان آنها را دروغ میپنداشتند.
بهمن سركاراتی درسایههای شكارشده آورده است:
«دیو در آغاز به ایزدان آیین میترا اطلاق میشد، بدینسبب است كه در گاهان، دیوان خدایان دشمن وكارگزاران دنیای بدی وایزدی كه زرتشت الوهیت آنها را منكرگردید قلمداد شدند.»[9]
ناتوانی آریاییان در تسخیر این دژ نفودناپذیر از یكسو و عدم پذیرش آیین زرتشتی از سوی دیگر سببگردید این بومیان با همان دیوانی كه آفریدهی اهریمناند و با ایزدان در جنگ بودند اشتباه گرفته شوند. هر چند در تازش اعراب پس از فتح تمامی خاك مقدس ایران، مازندران به عنوان آخرین دژ و آخرین سنگر ایران و آیین زرتشت بود و تا دویست سال رواج سكههای ساسانی و رواج آیینهای زرتشتی در این خطه و بهویژه در كوههای این منطقه امپراطوری ایران را در مقیاسی كوچك زنده نگهداشت، اما این عنوان نادرست همچنان مورد استفاده قرار میگیرد.
ازكارهای مهمی كه به دیوان نسبت میدهند مسلح بودن به دانش وآموزش آن به دیگران است.
نوشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش بر افروختند
نوشتن یكی نه كه نزدیك سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی[10]
شاید نسبت دادن جادو به دیوان نیز از دانش فراوان آنها باشد. انجام كارهایی كه به دانش فراوان نیاز دارد موجب شگفتی مهاجران شده، پس آنها را جادوگر خواندند. هر چند انجام این كارها از سوی دیوان نادرست و بد بود اما در شاهنامه بارها از شخصیتهای مثبت سرمیزند.
از ایشان دو بهره به افسون ببست دگرشان به گرز گران كرد پست[11]
وقتی در داستانهای دیگر از جمله به دنیاآمدن رستم و افسونگری زال و سیمرغ و كمك به رستم برای غلبه بر اسفندیار صاحبِ فر ایزدی مورد استفاده قرار گرفته است، ناپسند بودن اینكار از سوی دیوان مورد ابهام است.
ا ز جمله كارهای برجسته دیوان، معماری و مهندسی است.
هرآنچه از گل آمد چو بشناختند
سبك خشت را كالبد ساختند
بسنگ و به گچ دیو دیوار كرد
نخست از برش هندسی كار كرد[12]
وجود مكانهایی در مازندران كه با واژهی دیو آمیخته است نشان از احترام این واژه نزد بومیان دارد. مكانهایی چون دیوكلان در شیرگاه سوادكوه، دیوكلای پایین در بخش مركزی قائمشهر، دیوكوتی در ساری، دیوا در بندپی بابل و همچنین در جادهی فیروزكوه درمنطقه سوادكوه غاری است كه بومیان آنرا «دِب كلی»[13] یعنی لانه دیو مینامند كه امروزه آنرا غار اسپهبدخورشید مینامند.
ابوریحان در آثارالباقیه میگوید:«در دكان معروف به دكان سلیمانبنداوود درغاری كه در اسپهبذان(شاید اسپهبدان) معروف است و واقع دركوه طاق مازندران است، چه علت است كه چون به چیزی پلید یا به شیر آلوده گردد آسمان ابری میشود تا آلودگی را بشوید.»[14]
دكتر كزازی در یك سخنرانی، مازندرانیان را مورد خطاب قرار میدهد كه: اگر من مازندرانی بودم به آوازی بلند میگفتم: آری من از دیوانم. بسیار شادان و نازان خواهم بود اگر مرا به دیوی بپذیرید.[15]
درمورد جنگ كاووس در مازندران و حضور رستم و دیوان در مقابل هم كندهشدن گوش دشتبان آنقدر آشكار است كه جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد.
زگفتار او تیره شد مرد هوش
بجست و گرفتش یكایك دو گوش
بیفشرد و بركند هر دو زبن
نگفت از بد و نیك با او سخن[16]
پینوشت:
1- بندهش ایرانی، برگردان مهرداد بهار، ص 345
2- همان
3- دینكرد
4- منظور از زرتشتیان، متون كهن زرتشتی است
5- دانشنامهی مزدیسنا، جهانگیراوشیدری، جلداول، نشرمركز، 1371
6- شاهنامهی فردوسی، چاپ مسكو
7- دانشنامه مزدیسنا، جهانگیر اوشیدری، جلداول، نشرمركز، 1371
8- یشتها، ابراهیم پورداوود، فقرات 21 تا 23 آبانیشت
9- سایه های شكار شده، بهمن سركاراتی
10- شاهنامهی فردوسی، چاپ مسكو، داستان تهمورس دیوبند
11- همان
12- همان
13- گیتاشناسی ایران، عباس جعفری، جلد سوم، چاپ امیر
14- آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی اكبرداناسرشت، امیركبیرتهران1363 صفحهی 380
15- دكتر میرجلالالدین كزازی، سخنرانی به مناسبت روز معلم در قائمشهر( در گسترهی مازندران)
16- شاهنامهی فردوسی، چاپ مسكو، خوان پنجم