جشن سده بهعنوان یکی از جشنهای کهن ایرانی از دیرباز در جایجای ایران برگزار میشده است. اگرچه برگزاری این جشن سالهاست کمرنگتر از پیش شده است و تنها در شهرهای زرتشتینشین برگزار میشود اما هنوز در برخی از روستاها و شهرهای و گوشهکنار ایران آتش این جشن باستانی برگزار میشود. در آزادوار سبزوار در استان خراسان رضوی هر ساله بر بام خانهها، و کوههای پیرامون آتش جشن سده برپا میشود و دشت را از شعلههای این آتشافروزی چراغانی میکند. در این سالها به دلیل ایزوگام شدن بام خانهها مردم این آتش را در دل کوچهها و خیابان میافروزند.
در دنباله گزارش برگزاری جشن سده (سره) در آزادوار به قلم کورش قاسمیان را که در شمارهی 61 هفتهنامهی امرداد، بهمنماه 1381 خورشیدی چاپ شده است آمده است.
برگزاری جشن سده با نام محلی خود بنام سره در استان خراسان
برگزاری این جشن در دشت جوین واقع در شهرستان سبزوار واقع در روستای آزادوار و روستاهای اطراف آن كه در دهم بهمن ماه (آبان روز از بهمن ماه ) برگزار میشود و با نام محلی خود كه سره خوانده میشود .
اعتقادات مردمان این سرزمین نسبت به برگزاری جشن سره كه همه ساله برگزار میشود چنین میدانند .
كلاتی بود كه كس نمیتوانست آنجا را آزاد كند ، در این میان شخصی بنام مختار یك گلهی هزارتایی از بز را برمیدارد و بر شاخشان شمعی میگذارد ، شب هنگام آنها را روشن میكند و بسوی كلات حركت میكند و بعد تعدادی از مردم به كلات میروند و خبر میدهند كه لشگر مختار در راه است ، لشكریانی كه در كلات بودند و آن همه نور را در بیابان مشاهده میكنند از ترس فرار میكنند و لشگر مختار بدون خونریزی وارد كلات میشوند و آنجا را بدست میگیرند. از آن به بعد هر ساله به مناسبت این پیروزی مردمان بر بام خانههایشان آتش میافروزند و شیرینی پخش میكنند و به شادمانی میگذرانند .
و یكی از دلایل برگزاری این جشن را مردمان این روستا چنین میدانند كه در آخر چــلهی بزرگ
( چلهی بزرگ از 30 آذر (شب یلدا ) شروع میشود و تا 10 بهمن ادامه دارد ) كه موقع تحویل كوچك است( چلهی كوچك از 10 بهمن شروع میشود و تا پایان 30 بهمن ادامه دارد) سرما از میان میرود و یخها باز میشوند ، پنجاه روز به سال نو میماند و 100 روز دیگر زمان برداشت محصول است و از طرفی ایرانیان كه اصل كارشان دامداری بوده ، شب چلهی بزرگ كه هوا رو به سردی میرود گوسفندان را در آغل نگهداری میكردند تا چلهی كوچك ، گوسفندان را در آغل نگهداری میكردند و برای این كه از فردای این روز هوا رو به گرمی میرود چوپانها برای اطلاع رسانی به یكدیگر كه از فردای آن شب باید گوسفندان را بیرون از آغل ببرند و به صحرا روند تا مریض نشوند ، در این شب بوسیلة آتش به هم اطلاع میدادند و در كنار شعلهی آتش جشن و شادمانی میكردند .
از طرفی این آتش باید در جایی بلند روشن شود ، در روستای آزادوار كه در دشت واقع است مردم بر بام خانههایشان آتش روشن میكنند و در روستایی كه در نزدیكی آزادوار است كه در منطقه كوهستانی قرار دارد مردم در كوهستان آتش روشن میكنند . سوخت آتش سره از نوعی بوته است كه به همین نام معروف است و مردمان این روستا همگی به صحرا رفته و به جمعآوری آن مشغول شده و با افروختن آن بر بام خانهها به شادمانی میپردازند و شعر میخوانند كه :
آی ســــره آســــره یــك بــزگـری دارم به گلــه
نــه شــیر مــیخــوام نــه غـله پــنجاه بــه عــید صد به غـله
اگر از دست بیبی شهربانو نهباشه پیرزن درپای چرخ سرما میزنه
بــچــه را در گــهــواره
و بعد قسمتی از خاكستر آتش را از دریچهی خانههای كاهگلی در انبار غلههای خود میاندازد تا محصول بیشتری در سال جدید بدست آید .
مردمان این روستا میگویند كه این جشن در قدیم در سه شبانهروز برپا میشده كه شب اول برای گوسفندان و شب دوم برای باغداران و كشاورزان و شب آخر برای همهی مردم بوده كه همه در این جشن شركت میكردند. رسم جالب توجهی كه در روستای كهنو كه از روستاهای اطراف آزادوار میباشد این است كه در این روستای كهنو اگر خانوادهای عزادار باشد مردم بخاطر احترام به آن خانواده هنگام برپایی جشن سره ابتدا به خانهی شخص عزادار میروند و بعد از گرفتن اجازه از آن خانواده ابتدا آتش خانة شخص عزادار را روشن میكنند و بعد مردم به بام خانههای خود رفته و به برگزاری جشن سره میپردازند .
مردم آزادوار بعد از متوجه شدن تاریخ و علت برگزاری پیدایش جشن سده ، شخصی بنام غلام حلاج كه سواد چندانی نداشت ولی قلبی پاك و با احساس و از طرفی شاعر این روستا هم بود شعری برای جشن سده سرود .
این قوم هـخامنش و كوروش كـجا رفت برگو كه میخانهی و آتشكدهی ما كجا رفت
وقـتی كـه هـوشنگ زمـانه بـــزد سـنگ آتش بــجهید و هــوشنگ ز هــوش رفت
آنـجا هــمی شد كـه هـمه گــرد بــیایند بــر آتـــش هــوشــنگ هــمه دل نوازند
آن پادشه خوب همی شــعله نــگهداشت از بــحــر ولایـت آتــش كــدهای ساخت
آن یــك بــگفتا كـه آتــش خــدائیست شایــد كـــه مــراد دل مـــا را دعــایست
ایــن شــد كه مــردم به آتــش نشستند تــا جـــمله هـمی نــعمت خــوب پرسند
حـــــلاج بــــیـــن آتـــــش دل را آتـــشكده روبـــین هـــمه چــیز مهیاست
فرتورها رسیده است.
6744