نمایش موسیقایی-حرکتی دختر قهرمان و میر نوروزی، سومین روایت از مجموعه نمایشهای دختر قهرمان است که توسط هنرجویان گروه نمایش و ارکستر آموزشگاه موسیقی سروستان در تاریخ ۱۶ و ۱۷ اسفند ماه سال جاری در تالار نمایش برج آزادی تهران به روی صحنه رفت.
نمایش موسیقایی-حرکتی دختر قهرمان و میر نوروزی دارای ویژگیهای گوناگونی است که میتوان هر کدام را جداگانه مورد بررسی قرار داد، اجرای نمایش از صفر تا صد به گردن کودکان و نوجوانان باشنده بود، بهرهگیری از داستانها و افسانههایی که در مناطق گوناگون ایران رایج بوده و امروز در حال فراموشی هستند، توجه به نکتههای ریز خنیاگری ایرانی و پرورش گوش با این پدیده و موضوعات بسیار دیگر.
هرش آرمند کارگردان و نویسنده این نمایش که با نگاه کارشناسانه در زمینه هنرهای گوناگون برای کودکان کوشا است درباره چگونگی آماده سازی کودکان و نوجوانان برای اجرای نمایش گفت: «اجراهای ما همگی کودک برای کودک است، ما کودکان را برای اجرا روی صحنه آماده میکنیم و پس از آزمودههایی، برآیند کوششهایشان را به همنوعان خود و حتا بزرگسالان ارایه میدهند در حالیکه بسیاری از کارشناسان هنری کودک باور دیگری دارند حتا در جشنواره کودک و نوجوان همدان که جشنواره کودک ایران و فراملی نیز بهشمار میآید، شما هیچ کودکی را در اجرا نمیبینید و همه بزرگسال هستند؛ باور آنان چنین است که این جهان هنری، جهان حرفهای است ولی من باور دارم کودک با زبان خودش میتواند حرفهای باشد، آزمودههایش را به روی صحنه ببرد؛ برای چنین کاری کودک بایستی بیاموزد، اشتباه کند و از اشتباهاتش درس بگیرد.»
همه کارها هنگام برپایی نمایش به گردن کودکان است
وی برای آماده سازی کودکان برای یک نمایش هنرهای گوناگونی را که برگرفته از آیینها و باورهای نیاکانی است را برای آموزش بهره میگیرد: «ما هنرهای گوناگون به ویژه خنیاگری به کودکان آموزش میدهیم، آنان ساز مینوازند، نگارگری میکنند، نمایش اجرا میکنند تا سرانجام برآیند کارهایشان بر روی صحنه میرود.
کنشهای ما برداشتی از آیینها، باورها و داستانهای مناطق گوناگون ایران است که شوربختانه از یادها رفتهاست اگرچه امروز برای ما ابزار کار هستند.
کودکان که با آیین نیاکانی آشنا میشوند پس برای اجرا بایستی تنپوشهای ویژه داشته باشند، آرمند بیشتر دراین باره گفتوگو کرد: «از ویژگیهای برجسته کار ما این است که هیچ بزرگسالی روی صحنه و پشت صحنه با کودکان همراه نباشد، خود تنپوشهایشان را میپوشند، سازشان را خود کوک کرده و مینوازند؛ نمایش را نیز خود اجرا میکنند؛ اگر اشتباهی رخ دهد خود مسوول هستند و باید بدانند چگونه اشتباه خود را جبران کنند یا همدیگر را پوشش و یاری رسانند. بیگمان از این راه اعتماد بهنفس بالایی پیدا خواهند کرد و نیک میدانند با یک اشتباه، هیچ رخداد ناگواری رخ نمیدهد.
ارزش دیدگاه روانی، احساسی، عاطفی، ادراک جمعی و گروهی، ویژگیهای اخلاقی و تربیتی کودکان تا جائی است که برخی از نقشها و شخصیتهای داستانی، بنابه نیاز، با آرمان بالا بردن ویا ترمیم، بر پایه شخصیت و یا توانائی کودکان پرداخته میشود. برای نمونه، تجربه شجاعت برای کودکی که دچار نوعی از ترس یا دلهره است.»
میرنوروزی در باورهای ایرانیان
میرنوروزی در هر منطقهای از ایران داستانهای جداگانهای دارد ولی نیک میدانیم که همه پیامآور نوروز بودهاند. از آرمند درخواست شد تا بیشتر درباره داستان نمایشنامه «دختر قهرمان و میرنوروزی» توضیح دهد: «میرنوروزی آیین پیش از نوروز بوده که تا نوروز ادامه داشتهاست و در جاهای گوناگون به گونههای دیگرگونه به نمایش در میآمدهاست. در کردستان که زندگی برپایه کشاورزی و دامداری بود و در روزهای پایانی زمستان میتوانستند دامها را برای چرا به طبیعت ببرند میرنوروزی به گونه گروهی برگزار میشد. در ده دستهای گرد هم میامدند یک تن را به جای میر یا حاکم به جای خان یا شخص قدرتمند روستا برمیگزیدند. هنگامی که وی «میر» روستا میشد حاکم یا خان از جایگاه خود کنار میرفت. در گروه میرنوروزی افراد گوناگونی مانند پهلوانی که گرزی بر دست دارد و از میر پاسداری میکند؛ گروهی تنپوش جانوران گوناگون به تن میکنند و افزون بر اجرای حکمهای میر، با نمایشهای گوناگون مردم را میخندانند. اگر حاکم نیک منش نبود با دادن دستورهای ناجور به حاکم پیام میدادند که کمتر ستم کند.»
آرمند گفت که واپسین نشانههای میرنوروزی در مهاباد دیده شد که در سالهای 24ـ 1323 دو سال پشت سر هم برگزار شد و از اجراهای سال دیگر جلوگیری شد.
چرایی پوشش سرخ رنگ و سیه چهرگی خواجه پیروز
در ادامه از آرمند بیشتر درباره داستان نمایشنامه سخن گقت: « در داستان نمایش از میرنوروزی و خواجه نوروز بهره گرفتهایم در اجرای پیش از نوروز تنها خواجه نوروز باشنده است ولی در اجرای دوم خواجه پیروزهای بسیاری وارد داستان میشوند.
نخست بگویم که کارشناسان میراث فرهنگی دیدگاههای گوناگونی درباره خواجه پیروز دارند و آن را شخصیت ایرانی نمیدانند ولی در فرهنگ ما خواجه پیروز جایگاه ویژهای دارد و نقش خود را بسیار ژرف بهجا میآورد و من از این شخصیت بسیار بهره گرفته ام و بخشی از داستان ما درباره چگونگی پدید آمدن خواجه پیروز و چرایی چهره سیاه و تنپوش سرخش است.
در داستان از آیینهای گوناگون در پیوند با نوروز بهره گرفتهام، مانند آیین اژدهاکشی، ننه سرما و عمونوروز که امروز بسیار شناخته شدهاست و آیین قیزقاپان از آیینهای ترکمنان، آیین بوکه باران از آیینهای نیایشی برای بارانخواهی که در کردستان رایج است.
داستان نمایش دختر قهرمان و میرنوروزی
آرمند گفت: «پایه این داستان دلدادگی است زیرا نوروز زادهی دلدادگی است. دختر و پسری شیفته یکدیگر هستند ولی پسر دومی وارد داستان میشود که از دختر خوشش میآید. چون اشرافزاده است و توان بالایی دارد خانواده را وادار میکند تا دختر را به پیمان زناشویی وی درآورند. در این بخش از آیین قیزقاپان بهره گرفتهام که داماد بایستی عروس خود را از بین تبار دختر برباید.
در اجرای نمایش از نقالی و پردهخوانی بهره گرفته شدهاست و هر کودکی نزدیک به بیست نقالی دارد. پردهخوانی همراه با نقاشی قهوهخانهای صورت میگیرد. کودکان صحنههای گوناگونی را نگارگری کرده و در کنار هم قرار دادن آنها داستان نمایش آماده شدهاست.
در یکی از افسانههای کهن آمده هنگامی که در زمستان هوا بسیار سرد شود مردم تنپوش سرخ به تن میکنند و پس از روشن کردن آتش گرداگرد آتش رامشگری میکنند زیرا باور دارند سرمای سخت، آه عروس سرما است که از دلدادهاش دور افتاده است، با ساختن پیکرکی به نماد داماد در شهر میگردانند؛ نقل و نبات پخش میکنند و با پوشیدن تنپوشهای سرخ و رامشگری گرداگرد آتش امید دارند داماد از سوی عروس پذیرفته شده تا هوا گرم شود.
دختر و پسر داستان ما یکدیگر را دوست دارند ولی دختر به زور وارد آیین عروسی میشود؛ قرار براین بود پسر اشرافزاده به عنوان داماد با چهره پوشیده، عروس را از میانه جشن برباید. پس از آمدن داماد، عروس سوار بر اسب شده و فرار میکنند؛ غافل از آنکه پسر سوارکار، داماد نبود بلکه دلداده عروس بودهاست.
پسر اشرافزاده با اسب وارد جشن شده و متوجه نبودن عروس میشود وی سخت آزرده شده و به خوانخواهی برمیخیزد. بههمینروی پیش «شَمَن» میرود تا راههای جادوگری را بیامورد. در آنجا با دختری بهنام «خنیاگر» آشنا میشود.
جادوگر برای نخستین بار نمیتواند دو دلداده را بیابد و بار دویم به جلد پسر میرود و از زبان پسر سخنان ناامیدکننده به دختر میزند دختر از وی رنجیده و دور میشود.
دمی که دختر از پسر دور میشود همزمان با آه عروس سرما است زیرا عشق ناکامی دارد. جادوگر دوباره دختر را افسون میکند و بزرگترین قدرت جادوگر همان سرمای سختی است که همه جا را فرامیگیرد و شهر و مردم تبدیل به شهر و مردم یخی میشوند.»
چگونگی پدید آمدن حاجی فیروز
کارگردان نمایشنامه «دختر قهرمان و میرنوروزی» در دنباله سخنانش گفت که گرههای داستان بسیار است که باید از نزدیک دید و افزود: «پسر اشرافزاده که با خنیاگر دست دوستی داده به مبارزه جادوگر میروند. به همینروی تنپوش سرخ پوشیده و چهره خود را سیاه میکنند. این هنگامهای است که حاجی فیروز پدید میآید که به جنگ جادوگر میرود. رنگ سرخ نماد آتش است تا بتوانند در برابر سرما ایستادگی کنند و چهره سیاه برای ناشناس ماندن است.
زاده شده بهار
دسته دسته مردم به آنان پیوسته و شمار بالایی از حاجی فیروزها به کمک مردم میشتابند و یخها را آب میکنند و پس از بزرگتر شدن دستهها همگی به جنگ جادوگر میروند. در مسیر رفت نزد جادوگر رامشگری وجود دارد که از «رقص چوب» شمال خراسان بهره گرفتهایم زیرا با همین رامشگری جادوگر را شکست میدهند و دختر دوباره به دلدادهاش، در چهره حاجی فیروز، میرسد. در این هنگامه نوروز فرا رسیده و بهار زاده میشود.
در درازای نمایشنامه ترانههای مطربی و روحوضی خوانده میشود کودکان خود ساز میزنند، آواز میخوانند و همه رخدادهایی که بر دختر و پسر داستان رفتهاست را نقالی و پردهخوانی میکنند.»
کودکانی که در این نمایشنامه نقش بازی میکردند، بین سالهای 6 تا 12 بودند و چهار ماه به درازا کشیده تا بازیگران آماده شوند و البته این نمایش اجرای سوم این گروه بود که در برج ازادی برگزار شد.
کارشناسان حوزه کودک فریبرز رستمی (پژوهشگر موسیقی ایرانی و کارشناس موسیقی کودک، نغمه محمدی روانشناس کودک
هرش آرمند کارگردان و نویسنده نمایشنامه در بین بازیگران خردسال
فرتور از سیاوش حمیدی است.
0114