لوگو امرداد
یادنوشته از موبد سهراب هنگامی

زیارت پیر چک‌چک خجسته‌باد

imagesبه یاد دارم از زمان خیلی دور زمان بچگی‌هایم آن‌زمان که هنوز پیرسبز پله‌های سیمانی نداشت آن‌زمان را می‌گویم. ما و تعدادی اقوام که یزد زندگی نمی‌کردیم به هر روشی بود خود را یک روز مانده به زیارت به یزد می‌رساندیم آن سال هم پدرم برای شش روز مرخصی گرفت همگی با اتوبوس خود را یک روز مانده به یزد رساندیم در آنجا رفت‌وآمدهای فامیلی شروع شد و تصمیم بر این شد که خانم‌ها برای خرید پخت‌وپز بروند و آقایان هم برای خرید میوه وبقیه چیزها بنا بود پنج روز زیارت بمانیم پس باید برای پنج روز فکر می‌کردیم خریدها انجام شد و چون خانه بامس من نزدیک‌تر به رفتن بود همه خریدها را خانه بامس من گذاشتن و شب هنگام همه فامیل هم خانه ما بودن و خداداد دمهری که اتوبوس داشت هم آمد دفتر دستکی همراه داشت و گفت کسانی‌که فردا با اتوبوس او به زیارت می‌روند نامشان را بنویسند و وجه آن‌را هم بپردازند این کار به خوشی انجام شد خداداد نام‌ها را نوشت و پولش را هم گرفت و رفت و کم‌کم فامیل هم رفتن خانه خود که شب را بخوابند تا بامداد روز زیارت خواب نمانند. ما هم اندک رختخواب را هر کدام برداشتیم و رفتیم پشت‌بام یزد خوابیدن چه کِیفی داشت. روز یزد گرم ولی شبش خنک و پر از ستاره همگی خوابیدیم. بامداد روز زیارت همگی زود بلند شدیم رختخواب‌ها را پایین آوردیم و وسایل را برداشتیم و راهی دم جوب لعل شدیم چرا جوب لعل می‌گفتند نمی‌دانم قرار آنجا بود ‌ولی حالا ورودی چوب را آجر فرش کردند. خلاصه فامیل یکی‌یکی پیدایشان شد هم همه و سر و صدا در محله پیچید که خانواده موبدان می‌خواهند زیارت بروند پس از مدتی که همگی آمدند سرو کله اتوبوس خداداد هم پیدا شد هم‌همه بیشتر شد و اتوبوس که آمد هر کسی کوشش می‌کرد جای خوبی داخل اتوبوس برای خود و بغل‌دستی بگیرد ولی خوبی این کار در این بود که سر جا مشکلی پیدا نمی‌شد همگی سوار شدیم و اثاث‌ها را هم با کمک روانشاد‌ خداداد در قسمت بار اتوبوس گذاشتیم و پس از آمار گرفتن راهی زیارت شدیم.
همگی سوار بر اتوبوس راهی پیر چک چک شدیم چه شوری داشتیم خدا می‌داند همین طور که اتوبوس می‌رفت ما هم دقیقه‌شماری می‌کردیم که کی می‌رسیم اتوبوس همین‌طور کویر را می‌پیمود. آن‌زمان فکر کنم جاده استفالت هم نبود خلاصه پس از پیمودن مسیر طولانی در پیچ یکی از پیچه‌ا زیارتگاه نمایان شد باز هم‌همه در گرفت هابیرو و شاباش و ذکر نام پیر وکلام مانتره شروع شد تا اتوبوس خداداد به پایین گذار پیر رسید آن‌زمان وسایل نقلیه بیشتر نمی‌توانستن بروند پس خداداد هم همانجا نگه داشت و به پیاده کردن بارمان پرداخت گفت که باید برگردد و گروه دیگر را بیاورد حال با شوقی که داشتیم هر کدام بار خود و بار مشترک‌ را برداشتیم و از مسیر کوهستانی خود را به خیله دستوران رساندیم و جایی برای خود مهیا کردیم تا همگان بیایند و تا صبحانه آماده بشود زمان داشتیم هوس پیر و زیارت را داشتیم با نام خدا به زیارتش رفتیم چقدر آرامش گرفتیم پس از زیارت به خیله برگشتیم صبحانه آماده شده بود یک سفره کلی انداختیم و صبحانه‌ای خوردیم و پس از صبحانه رفتیم پایین روبه‌روی پیر بیرون روی نیمکت نشستیم به تماشا دختران با ان لباس سنتی و پسران با ان لباس‌های زیبا لذت زیارت بیشتر شد من اعتقاد دارم هر زیارتگاهی دو بخش دارد‌اول زیارت دوم سیاحت که باید اندازه نگه داشت همین‌گونه تمشا می‌کردیم که زمان نهار شد برگشتیم خیله باز سفره کلی انداخته بودند.
نهاری خوردیم و زمان استراحت نیمروزی بود پس از استراحت باز به زیارت رفتیم مشتاقان زیارت همین‌گونه می‌آمدند تا عصر که جوانان کوه روبه‌رو جمع شده بودند به نشاط و شادی ما هم رفتیم هوا که تاریک شد برگشتیم همان روبه‌روی پیر هنر نمایی همکیشان هنرمند شروع شده بود ما هم گوشه‌ای به تماشا نشستیم تا زمان شام که رفتیم خیله و شامی که درست کرده بودن خوردن ولی صدای هنر نمایی همکیشان نمی‌شد خوابید تا نیمه‌های شب این برنامه‌های شاد ادامه داشت و زمانی‌که هنرنمایی کمتر شد خوابیدیم تا صبح روز دیگر همین برنامه برای چهار روز دیگر هم بود و روز پنجم که خود یادم است زمان شاباش جمع کردن برای خادم پیر روانشاد بانو‌خانم بود بزرگ موبدان چادرشبی به کمر بست و این‌را می خواند هر دم از باغ بری می‌رسد تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد و هر کسی هم به میزان توانش به چادر شب می‌انداخت و آخر سر هم روانشاد‌ را صدا کردیم و هر چه جمع شده بود را به او‌ دادیم و او هم برای شگون پیر گیاه آویشن را به بزرگ قوم داد‌ که بین خانوارها تقسیم کند و دیگر باید طبق قراری که با خداداد گذاشته بودیم زمان بازگشت بود پس باقی مانده بار و اثاث را جمع‌وجور کردیم و خیله را هم تمیز راهی پایین کدار شدیم از همان مسیر کوهستانی اتوبوس هم آمده بود پس از آمدن همگی و سوار شدن راهی یزد و منزلگاه خودمان شدیم. تا زیارت دیگر بدرود.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

یک پاسخ

  1. سلام
    لطفن توضیح دهید کدام درست است، «چک چک» یا »چک چکو»؟
    چون در همین سایت در پای مطلب دیگری «چک چکو» بکار برده شده. و این در حالی ست که این دو بیان دارای یک معنی نیستند. گرچه هم بُن اند. یعنی هر دو در بندار چَکِن = شکستن بُن دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-01-28