لوگو امرداد
به بهانه‌ی پنج شهریور زادروز غلامرضا تختی

تختی، یل ارجمند ایران‌زمین

تختی، یل ارجمند ایران زمین، که به راستی نیایش پوریای ولی بود. پهلوانی نام‌آور و ارزنده که وصفش به سادگی میسر نیست، بزرگ‌مردی که واژه‌ها از وصف گران‌سنگی او ناتوان هستند. شیر‌مردی که هیچ‌گاه پهلوانی را به قهرمانی نفروخت.
همان کسی که با تمام توان‌مندی خود، در برابر حریفش که یک دستش شکسته بود، یک دستی کشتی گرفت، زیرا باور داشت نبرد نابرابر کار او نیست.
پهلوانی که هیچ‌گاه از کشتی و ورزش آزرده نشد و به هیچ‌چیز جز یگانه یاورش یزدان پاک روی نیاورد و تا زمانی‌که زنده بود ورزشکاری بی‌مانند بود، با قامتی استوار به‌سان البرز با قدرتی به‌سان شیر و اراده‌ای پولادین.
با قامتی استوار ایستاد و آن‌قدر ایستادگی کرد تا دشمنانش طمع به ایستادگی‌اش بستند، دشمنانی که نتوانستند با تمام ترفند‌های درد‌ناکشان او را از صحنه به در کنند و از اوج به زیر بکشانندش.
پس خواستند که از محبوبیتش نزد مردم بکاهند، زیرا این بزرگترین ویژگی تختی بود که خودش به آن می‌بالید و حاضر بود جانش فدای مردمانش شود. خواستند تیشه به ریشه این درخت تنومند زنند و انگ خودکشی را به او وصله کردند، غافل از اینکه تختی کجا و خودکشی کجا؟! تختی گرچه دیگر در میان ما نیست اما یاد پهلوانی و قهرمانی‌های او درسی بزرگ برای ورزشکاران امروز است.

امروز زادروز تختی است. او، كه ٥ شهريورماه ١٣٠٩ در خانی‌آباد تهران، ديده به جهان گشوده بود، پس از ٣٧ سال، در ١٧ دی‌ماه ١٣٤٦، درگذشت.

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

3 پاسخ

  1. سلام بر شما که از بزرگ پهلوان ایران زمین یاد کرده اید. و هم، چون نیست بگوید چه بر او گذشته؛ باید از شما تشکر کرد که حرف های غیر مستند در باب ایشان را رد کرده اید. کسانی که دیگر نیستند تا از حق خود دفاع کنند به گردن ما ها حق دارند. این هر دو کار شما زیباست. درود بر شما!

    در بخش دیگری از نوشته ی شما آمده: «همان کسی که با تمام توان‌مندی خود، در برابر حریفش که یک دستش شکسته بود، یک دستی کشتی گرفت، زیرا باور داشت نبرد نابرابر کار او نیست.»
    ای کاش می نوشتید آن کشتی در کجا صورت گرفته تا سخن شما به گواه آراسته می شد. چون این سوال پیش می آید که چگونه مربیان و داوران اجازه چنان کشتی ای را داده اند؟! و خود کشتی گیر چگونه حاضر شده با دست شکسته کشتی بگیرد؟!

    بعد از جواب شما، حرف های دیگری نیز دارم که خدمت شما و همه خوانندگان گرامی می نویسم.
    کوتاه: ما مسئول هر سخن که می گوییم هستیم. پس اگر سخنی را نمی توانیم به گواه یا گواهانی استوار بیاراییم؛ بهتر است به یقین نکشانیم و بنویسیم گویا، شنیده ام، سخنی در جامعه بر سر زبان ها هست از این دست و …
    چُنان برخوردی گفتار و نوشتار ما را استوار می سازد.
    بعد از جواب شما دوست گرامی؛ من سخن خود را ادامه می دهم.

    «یل – پهلوی، صفت، پهلوان، دلیر، دلاور، مبارز، یلان جمع»(عمید ص 1222)

    آیا معنی «یَل» یعنی پهلوان، دلیر، دلاور و مبارز؟ خیز. پس آن توضیح واژه نامه نادرست است؟ خیر. کاملن درست است؛ ولی معنی واژه نامه ای ست، توضیح است؛ معنی غیر مستقیم است و نه معنی ریشه ای آن واژه. از صفت فاعلی عربی «مبارز» می گذریم. بر می گردم و آن سه واژه ی ایرانی را ریشه یابی و معنی می کنم – معنی مستقیم.
    پیوسته پیروز و شاد باشید!
    و زنده یاد بزرگ پهلوان ایران جاوید!

  2. با سلام مجدد
    پهلوان یا پَلَوُون را چندین بار شکافته، ریشه یابی کرده و معنی کرده ام. ولی چون این واژه ی مرکب در تاریخ ایران زمین نقشی اساسی دارد، می ارزد یکبار دیگر به آن بپردازم. پلَه وُون یا پَهلَوان = پهلَه بان = نگهبان پهلَه = نگهبان اِران = نگهبان ایران. پَلَه یا پهلَه یعنی تکه. و اینجا تکه ای از کره ی زمین است که کیشور است. یعنی سر زمینی که دارای کیش و آیین خود می باشد = ایران زمین. کیش = آیین. کیش = شمشماد وحشی. که در واقع شاخه ی زیتون ایرانیان است. تالش هنوز به شمشاد وحشی کیش می گویند.

    اصل واژه دلیر در پهلوی دیلیر است. دیل(تالشی، پهلوی) = دل. باری، اصل دل نیز دیل است. دیلیر یعنی دارنده ی دل، دارنده ی دل قوی، نترس. دیل در دیلَه = اندرون بُن دارد. پس دیل یعنی عضو اندرونی. البته در اصل ایرانیان همه ی درون را نیز دیل یا دل گویند. مثلن می گویند، دل درد دارم. یعنی شکم یا اندرون من درد می کند. ولی بطور خاص به قلب گفته می شود.

    دلاور هم یعنی دیل آور = آورنده ی دیل = آورنده ی دل. یعنی کسی که به مردم جرئت می بخشد؛ با ایستادگی خود شهامت و دیلداری را رواج می دهد.

    و اما آنچه شما در باب دست شکسته آن پهلوان گفته اید. در آن مورد من چیزی نمی دانم. ولی من سال ها در بیلاروس(روسیه ی سفید) زندگی کرده ام. مردمی بی نهایت مهربان و شریف دارد. در هیچ جای جهان چنان مردمی ندیده ام. تالش های قدیم را می مانند. در زمان شوروی پهلوانی داشتند به نام مِدوِدف(خرس پور) که رقیب تختی ما بود. او برای یکی از دوستان ما تعریف کرده بود که من در تاریخ کشتی گیری خود هرگز جوانمردی چون تختی ندیدم. زیرا کشتی گیر در زمان کشتی فقط به یک چیز فکر می کند؛ برنده شدن. ولی تختی به گونه ای دیگر بود. گفته بود: یکی از انگشتان پای من زخمی شده بود و باند پیچی کرده بودند. در هنگام کشتی هر گاه دست تختی به آن نقطه ی ضعف من رسید، بلافاصله دست خود را عقب کشید. و شاید همان به فکر رقیب بودن بود که در آن کشتی گویا باخت.
    شاید آن داستان که شما نوشته اید همین داستان مدودف(خرس پور) جهان پهلوان بیلاروسی باشد که کمی دیگرگون به گوش شما رسیده.
    به هر حال ممنونم. انسان هایی که از حقوق دیگران دفاع می کنند؛ بخصوص وقتی آن دیگران، دیگر در میان ما نیستند، در نزد من احترام خاص دارند.

    واژه ی «یَل» یعنی بزرگ. اغلب به شخصیت بزرگ آدم ها نظر دارند. در تالشی جنوبی یال و در تالشی شمالی یُول تلفظ می شود و اغلب به پیران و بزرگان قوم گفته می شود. مثل «یال اَقَه» یکی از بزرگان قدیم ماسال = آقا بزرگ. ولی می تواند به بزرگی تن آدمی نیز اشاره داشته باشد. مثل رستم(کمی دِگر شده) = روستن = گروستن = پیلتن = بزرگ تن. پیل(تالشی) = بزرگ. گروس یا روس یا اُوروس(به ترتیب کردی و آلمانی، فارسی، تالشی و تاتی و آذربایجانی) = بزرگ. البته این واژه ایرانی، هندی، اروپایی است، ولی در ترکی آذربایجانی نیز رواج دارد. مثل شکست پهلوی = معلول، که در تالشی، تاتی، و ترکی آذربایجانی همینک بجای معلول عربی بکار می رود. گروسمان مشهور، که غلط یعنی گروثمان نوشته می شود، نیز در همین گروس = بزرگ، بُن دارد. که پیشتر مفصل بدان پرداخته ام.

  3. یادم رفت بنویسم. تالش به تکه، هنوز پَلَه = پَهلَه، می گوید. در ضمن پهله = تکه ای از کره ی زمین = کیشور، فقط شامل خشکی یعنی اِران می شود. اِر(تالشی) = زمین. اِران = زمین ها. اِردِ(آلمانی) = زمین. هم اِران و هم کیشور و هم توران نام زن است در تالش. واژه ی ایرانی(تالشی) توران مرادف دیگر واژه ی ایرانی، تورکان(پهلوی) است. و هر دو واژه جمع است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-06