شهر «سیسخت»، همچون تابلویی زیبا، در دل درختان بلوط و باغهای سیب و انگور در دامنهی کوه «دنا» دامن گسترده است. این شهر دلربا با داشتن گیراییهای دیدنی و چشماندازهای شگفتانگیز از جایگاه گردشگری ویژهای در استان كهكیلویه و بویراحمد است. در بالای شهر، دنای همیشه سرافراز پر از برف است كه دامنههای بِکرش زیستگاه جانوران و رویشگاه درختان خودروی خوراکی و دارویی است.
این شهر مرکز شهرستان دنا و در 35 کیلومتری شمال باختری(:غربی) شهر یاسوج، در استان کهکیلویه و بویراحمد است. کوه گُل و چشمه میشی و… نمونهای از جاهای گردشگری این شهر هستند. شهر سیسخت با گستردگی 5/2 کیلومتر مربع بر دامنهی کوه 4409 متری دنا نشسته است. برای مسافرت به این شهر میتوان از راه یاسوج به سیسخت بهره برد.
آب و هوا
آب و هوای سیسخت با بودن در كنار دنا، سردسیری است و بخشی از پاییز و سرتاسر زمستان از برف پوشیده است. همین امر شوند(:موجب) پرآبی منطقهی سیسخت است و جویبارها و چشمهسارهای همیشگی از جاهای برفگیر سرازیر شده و گستره را سیراب میسازد.
چشمه میشی
این چشمهی سحرانگیز و استورهای در پنج کیلومتری شمال خاوری(:شرقی) شهر سیسخت است. از بلندیهای دنای سربلند سرچشمه میگیرد و در مرز باختری گسترهی حفاظتشدهی دنا، جاری است. بزرگترین و پرآبترین چشمهاش چشمه بشو یا چشمه میشی است که در پایین گردنهی بیژن قرار گرفته و آب آن زمینهای کشاورزی ده بزرگ سیسخت را آبیاری میکند.
یکی از خنکترین و سردترین آتشفشانهای جهان اینجاست. فوران آب از دل کوه دنا، سرچشمهای را نقش کردهاست که شهر سیسخت را آب زندگی بخشیده است. چشمه میشی گواراترین آبی است که در همهی فصلها و روزهای سال جاریست. چشمانداز بیمانند این گسترهی گردشگری و در کنار گلهای کوهی و چویل و آویشن، فرشی را بافته که همهی بخشهای آن زندهاند. این چشمه، چشم و چراغ طبیعت ناب سیسخت و دنا است.
استورهی کیخسرو، سیسخت و چشمه میشی
سیسخت استورهپرور است و گوشهای از استورهی این سرزمین است. در سیسخت، تلی وجود دارد كه به تل خسروی نامور است. دربارهی تل خسرونی یا خسروی و انتساب نام خسرو به تل در شاهنامهی فردوسی بزرگ آمده است، کیخسرو پادشاه ایران بر تل بلندی که اکنون تل خسروی نام دارد کاخی ساخت و بسیاری از سران و بزرگان را بخواند و لهراسپ را به جانشینی خود گمارد. آنگاه كیخسرو با تنی چند از یاران نزدیک خود به سوی دژ دنا شتافت و در گردنهای سخت و پربرف گرفتار سوز و سرما و بوران شد و در زیر برفها جان سپرد و البته بنابر برخی داستانها پس از شستوشوی خود در چشمهی(بشو:میشی) که در بلندیها است خود را درون غاری انداخت و در حال نیایش اهورامزدا با زندگی بدرود گفتو. دربارهی نام سیسخت نیز به استناد بخش استورهای شاهنامه چنین آمده است: «سی پهلوان، از پهلوانان نامدار که یکی از آنها بیژن بود در پی یافتن كیخسرو از تل خسروی به سوی دژ دنا شتافتهبودند و میخواستند بدانجا روند. آنها در گردنهای که امروزه به گردنهی بیژن نامور است چادر میزنند كه شبهنگام دچار برف گرانی میشوند. برف چادرهای آنها را میپوشاند و همگی جان خود در راه ایران میبازند. سیسخت خود کنایهای از سخت مردن سی مرد و سی گُرد ایران است.» و در نوشتههای تاریخی به استورههای این بخش اشارههایی شده است.
حمداله مستوفی مینویسد: «گروهی گویند: كیخسرو در دمه بمرد و در کوه دنا به کهکیلویه در میان عراق و فارس کوهی است که آن را اکوشید خوانند و در آن روزگار بر آن کوه اژدهایی بزرگ پیدا شد چنانچه از بیم آن، آبادیها را باز گذاشتند. كیخسرو بفرستاد و آن را بکشت و بر آن کوه آتشخانه ساخت و آن را دیر کوشید خوانند.» و همچنین حمزهی اصفهانی مینویسد: «در اخبار ایرانیان آمدهاست که كیخسرو را گفتند که در میانهی انتهای فارس و اصفهان(کهکیلویه) کوه سرخی به نام کوشید است و در آن اژدهایی است که بر کشتزارها و آدمیان چیرگی یافته. وی با مردان خود به آن جا رفت و اژدها را کشت وآتشکدهای بر کوه بنیاد گذارد که به آتش کوشید نامور شد.»
سیسخت دارای پیشینهی تاریخی بسیار کهنی است و دیرینگی زندگی در آن به پیش از اسلام برمیگردد. در برخی روایتها آمده است كه؛ «هنگامی که کیخسرو پادشاه کیانی ایران به همراه سی تن از پهلوانان خود همچون بیژن، توس و گیو از راه تل خسرو به یکی از روستاهای کنونی سیسخت به نام کوخدان که در گذشته به کومهدان نامور بوده ،میرسند، شب را در آن جا توقف میكنند. بامداد روز بعد، پس از گذر از سیسخت، كیخسرو لهراسپ را به جانشینی خود گزینش کرده و از یاران خود جدا میشود. یاران كیخسرو شبهنگام در گردنهی کوه دنا گرفتار برف و سرما شده و بر اثر کولاک درمیگذرند. از همین روی گردنه را به یاد بیژن، پهلوان نامی لشگر كیخسرو، بیژن و این دیار را سیسخت نامیدند. یعنی جایی که سی مرد دلاور و سخت از سرما و کولاک و برف زندگی را بدرود گفتند.
چشمه میشی و كورش بزرگ
در افسانهها و داستانها آمده است که: كورش بزرگ روزی از این منطقه گذر میکرده و در کنار چشمه میشی میایستد تا اندكی از آب چشمه بنوشد. بادی سخت وزیدن میگیرد و تاج كورش از سرش میافتد. پیشگویان این را شوندی بر پایان شهریاری كورش بر سرزمین ایران تعبیر کردند که پس ازآن شهریاری بزرگ وی نابود میشود! هر چند این بخش، جز افسانه و داستان چیز چشمگیری ندارد ولی پیشینه و سپندینگی این چشمه و جایگاهش را نزد نیاکان ما و روزگار باستان میرساند.
نکته: شاپور پساوند، چامهسرا و منتقد ادبی و نویسندهی نامدار شیرازی چند سال پیش به چشمه میشی آمدهاند و سرودهی کورش خود را بنابر همین داستان و همان شب سرودهاند.
بخش کوتاهی ازسرودهی کورش بزرگ:
کورش اینک همه جهان عید است
جمع باید که روز جمشید است
ای تو هم خون آریایی من
هر چه بینام توست تردید است
چشمه میشی هنوز می جوشد
کورش این چشمه های امید است