سلام استاد؛ سلام پسرم، هنوزم با کاغذ فیتیله درست میکنی و به سقف میچسبونی؟
استاد اصلا فکر نمیکردم من را یادت باشه واقعا عجب حافظهای دارید. میتونم چند لحظه کنارتون بشینم.
البته، چرا که نه، اتفاقا میخواستم با یک مهندس ساختمان مشورت کنم. رشته عمران قبول شده بودی، درست میگم؟
استاد بازهم من را شگفتزده کردی، توی این روز و روزگار اغلب مردم یادشون نیست دیشب شام چی خوردند چطور ممکنه همچین چیزی را به خاطر داشته باشید؟ البته بعد از این پرسش خجالت کشیدم یادم بود که اون موقع (سی سال پیش) هم واقعا خیلی باهوش و پرحافظه بود ادبیات فارسی درس میداد ، کلاسش یک قطعه از بهشت روی زمین بود. شاهنامه فردوسی و غزلیات حافظ، گلستان و بوستان ، خمسه نظامی گنجوی و …… فکر کنم بجز اینها آثار شکسپیر و … را هم از حفظ بود. تنها نقطه ضعفش این بود که عاشق معلمی بود! این جمله را همیشه خودش میگفت و میخندید. یادش بخیر.
در هزارتوی خاطرهها غرق بودم که با سوالش رشته افکارم از هم پاره شد.
ببینم الان هزینه ساختمان سازی متری چنده؟
استاد این به خیلی چیزها بستگی داره ……
خیلی چیزها را وللش پرسیدم متری چند ؟
چشم استاد، متری 12 میلیون
خوب بگو ببینم عمر مفید ساختمان چند ساله؟ یعنی بعد از چند سال هیچی ازش باقی نمیمونه؟
البته هیچوقت اونجوری نمیشه، الان بناهایی داریم مربوط به دورههای تاریخی…. نگذاشت حرفم تمام بشه دوباره پرسشش را تکرار کرد.
منظورم آجر و اسکلت و استخوانبندی ساختمان نیست ، بهم بگو لولهکشی و کلید و پریز و رنگ و نقاشی و فلاش تانک و در و پنجره و ….. از این حرفها چند سال دوام میآرند؟
راستش استاد بستگی به نحوه استفاده داره درضمن از نظر اداره دارایی و پرداخت مالیات جداولی هم تحت عنوان جدول استهلاکات هست که ………. دوباره حرفم را قطع کرد و گفت: ببینم این عادت فلسفه بافی را هنوزهم ول نکردی؟ با اخم سوالش را تکرار کرد: یک عدد ازت خواستم ،چند سال؟
چشم استاد، 20 سال. یعنی اینکه به نظرم من اگر در منزلی که نشستیم هیچ چیزی تعمیر نشه و دست به سیاه و سفید نزنیم بعد از بیست سال اون خانه با غار زیاد تفاوت نمیکنه، اگرچه ما را از باد و باران و آفتاب حفظ میکنه اما نه سرویس بهداشتی آن قابل استفاده خواهد بود و نه حمام خواهد داشت لامپهای چنین ساختمانی سالها است که سوختهاند و همچنین با پنجرههای شکسته و درهای از جا در رفته و …… همینطور که داشتم توضیح میدادم متوجه شدم به افق خیره شده و به فکر فرو رفته به نظر میآمد که واقعا در حال گشتوگذار توی همچین خانهای است و در ذهن خودش داشت یکی یکی جزییات را میدید، قاعدتا درحال دیدن جزییاتی بود که من هنوز بیان نکرده بودم. چند دقیقه به سکوت بین ما سپری شد و بعدش یکدفعه سوال بعدی را مطرح کرد.
خوب بگو ببینم از اون متری دوازده میلیون چند درصدش در طی این بیست سال کلا نابود میشه؟
میدونستم که نمیشه طفره رفت برای همین خیلی محکم گفتم، شصت درصد.
از پشت عینک یک نگاهی بهم انداخت و گفت: منظورت اینه که بابت هر متر مربع از آپارتمانی که توش نشستم هر بیست سال یکبار باید هفت میلیون و دویست هزار تومان کنار بگذارم؟
خیر استاد، خیلی بیشتر باید کنار بگذاری چونکه نرخ تورم باعث میشه بیست سال دیگه این اعداد و ارقام شوخی به نظر بیاد.
ببین پسرم اولا که من تا بیست سال دیگه زنده نیستم ثانیا، دیوانه هم نیستم که یک عمر در مخروبه زندگی کنم و بعدش یکهویی براش هزینه کنم، بلکه منظورم این بود که حواسم باشه که بابت هر بیست مترمربع از آپارتمانی که مال خودمه (و اجاره هم به کسی نمیدم) امسال باید هفت میلیون و دویست هزار تومان هزینه کنم تا از این چیزی که هست خرابتر نشه و قابل استفاده بمونه. به عبارت روشنتر گرچه خیلی شانس آوردم که اون موقعها که شدنی بود یک آپارتمان 120 متری برای خودم دست و پا کردم ” که امروز ارزشش با یک گنج برابری میکنه” اما به نظر میآد حراست از این گنج هر ماه سه میلیون ششصد هزار تومان هزینه پنهان به گردن من میگذاره.
همینطور که گوشم با استاد بود، چشمم به قفس پرندهای بود که در دست پسرک فال فروش به ما نزدیک میشد پاسخ دادم: بله استاد همینطوره، البته این مبلغ ربطی به هزینه آب و برق و گاز و عوارض نوسازی و عوارض پسماند و شارژ عمومی ساختمان و ……. از این حرفها نداره، که با احتساب اونها ، دوباره حرفم را قطع کرد و گفت: با این حساب باید که “در گنجهای کهن کرد باز” .
استاد به رسم همان وقتها که ابیاتی از شاهنامه میخواند به وجد آمده بود، به عصا تکیه داد و با زحمت خودش را از روی صندلی پارک بلند کرد، من هم به احترام از روی صندلی بلند شدم.
پسرک، با سماجت قفس پرنده را جلوی من گرفت، عمو عمو یک فال بخر، قصه زندگیت را بهت میگه “نیم وجبی عجب زبونی داشت”. من هم بهش گفتم: برو بابا جان، ما زندگیمون واسه خودش قصه هزارویک شبه، فال به چه دردم میخوره؟ پیرمرد دست کرد توی جیبش و یک ده هزارتومانی به پسرک داد. در عوضش پرنده هم یک کاغذ از بین انبوه پاکتها بیرون کشید و به دست پیرمرد سپرد. استاد کاغذ را به من بخشید و گفت: بگیرش، شاید این قصهی شب هزارودوم به دردت بخوره و بلافاصله لبخندشیرینی زد و راه افتاد .
استاد تشریف میبرید؟
آره باید برم قرصهایم را بخورم، در ضمن خیلی ازت تشکر میکنم معمای بزرگی را برای من حل کردی. خیلی وقت بود که داشتم فکر میکردم چرا آپارتمان من کمکم داره شبیه به غار میشه و چه کار باید بکنم تا نشه، امروز خیالم را راحت کردی، فهمیدم، نمیشه که نشه. باز هم لبخند زد و به راه خودش ادامه داد البته اینبار لبخندش خیلی تلخ بود.
همینطور که نظارهگر دور شدنش بودم به فکرم رسید که حقوق بازنشستگی استاد باید حدود ده میلیون تومان در ماه باشه و ….. پیش از اینکه ذهنم بخواهد به برآورد هزینههای زندگی او مشغول شود، به خودم نهیب زدم که بیشتر از این در جزییات زندگی این قهرمان دوران جوانی خودم کنجکاوی نکنم راستش را بخواهید مقام استاد از بیشتر کسانی که این روزها دوروبر خودم (بلکه اونورتر خودم) میبینم خیلی بالاتراست و نباید به خودم اجازه فضولی میدادم .
پاکت فال را باز کردم ،مشتاق شنیدن قصه شب هزارودوم بودم .
یک بیت از غزل حافظ بود
هُمای گو مَفِکَن سایهٔ شرف هرگز — در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد
بابک شهریاری – شهریور 1402
نوشته بابک شهریاری
قصهی شب هزارودوم
- بابک شهریاری
- 1402-06-20
- 23:54
به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter
تازهترین ها
1403-07-20
2 پاسخ
روزخوش. جناب شهریاری فکر کنم شب هزارو دوم همه خیلی وقته که شروع شده است.صبح که از خواب بیدار میشوی میبینی قیمتها بی دلیل تغییر کرده است اما حقوق یک بازنشسته هیچ تغییری انجام نگرفته. در این روزگار اصلا نمیشود خرج روزانه کرد چه برسد به پس اندازکردن برای روزهای پیری و مبادا. فکر کنم استاد شما بعد از هزار سال در فکر خرید قبر و سنگ قبر بوده یا اینکه در فکر فروش آن جهت بدهی های خود باشد. فکر کنم شاید به این فکر افتاده که نقد را بچسبد بعد به فکر نسیه باشد. حتما مستحضرید که عده ای قبر و … خود را خریداری میکنند تا خانواده دچار مشگل نشود. متاسفانه ما انسانها موانعی را برای خود ایجاد نموده ایم که آیندگان بجای آرامش باد به ارواح درگذشتگان جدیدا نفرین میفرستند. با اینهمه گرانی و …. عده ای آبرومندانه دزد شده اند و عده ای هم علنی. و حتی عده ای دزدان نسل اندر نسلی بوده اند. امید است افسانه ی هزار و سه شب را هم به لیست خود اضافه نمایید. (دزدان).خدا برای هیچکس بدنخواهد. اشتاد روزتان خجسته باشد.🙏🏼🌹😁😉
درود بر شما جناب شهریاری گرامی. همواره از خواندن نوشتارهای شما لذت می برم و خوراک تازه ای برای ذهن خود می یابم. دست شما گرم و تنتان سلامت باد