ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی خود از گذشتههای دور همواره چهارراه حادثههای سهمگینی بوده ولی وارون بسیاری از کشورهایی که امروز تنها نامی از آنها برجای مانده، همچنان استوار است و در این میان زبان فارسی بهعنوان بخشی از هویت اصلی ما توانسته هنگام گذر از توفانهای بزرگ در یکپارچگی ما تاثیرگذار باشد.
بهگزارش امرداد سخنان بالا را علی دهباشی سردبیر «مجله بخارا» روز یکشنبه 14 آذرماه سال 95 خورشیدی در گفتمان دانشجویی با عنوان «فرهنگپژوهی در ایران» در پردیس هنرهای زیبا دانشکده معماری دانشگاه تهران به همیاری انجمن علمی دانشجویی مطالعات معماری ایران دانشگاه تهران و مجله بخارا در تالار نگارخانه بیان کرد.
نشست «فرهنگپژوهی در ایران» به گونه پرسش و پاسخ برگزار شد؛ «با وجود فراز و نشیبهای بسیار راز ماندگاری ایران در درازای تاریخ چه بوده» بهعنوان نخستین پرسش از سوی یاسمین نعمتاللهی مجری برنامه بیان شد و دهباشی پاسخ داد: «در این گستره جغرافیایی کشورهای بسیاری مانند آشور، کلده و بابل میزیستند که امروز تنها نامی از آنها در یادها ماندهاست ولی ایران با پشتسرگذاشتن حادثههای بسیار سهمگین بنا بهانگیزههای گوناگون از جمله تاثیر زبان فارسی استوار ماندهاست. زبان فارسی بهعنوان بخشی از هویت اصلی ما توانسته در یکپارچگی ملی ایرانیان تاثیرگذار باشد. زبان فارسی را میتوان در وجود چکامهسرایان و نویسندگان سترگی مانند سعدی، حافظ، فردوسی، بیهقی، خیام و نظامی جستوجو کرد که کمتر فرهنگ و زبانی دارای چنین ستارههایی هستند.»
وی در ادامه یکپارچگی تبارها را از انگیزههای دیگر پابرجایی ایران برشمرد: «در جغرافیای تاریخی ایران تبارهای بسیار با مذهبهای گوناگون زندگی میکنند و در هزاران سال تجربه همزیستی در کنار یکدیگر را دارند.»
پرسش دیگر نعمتاللهی درباره چگونگی وارد کردن زیبانویسی و درستنویسی در نوشتههای دانشی بود؛ سردبیر مجله بخارا پاسخداد: «بایستی به هر زبانی که سخن گفته یا نوشتهمیشود، آشنا و چیره بود. برای نوشتار ادبی یا سرودن چکامه نیاز به مهارتهای بسیار دارد و بههمین انگیزه است شما میتوانید در بستر تاریخ چندهزار سالهی آن، چکامههایی بسرایید؛ چنانچه دیرینگی چکامه «بوی جوی مولیان آید همی / یاد یار مهربان آید همی» به هزار و صد سال میرسد.
اگر چکامهسرا و نویسنده امروزی نتواند با سرچشمههای زبان فارسی آشنایی داشتهباشد، بیگمان نمیتواند یک متن ادبی ماندگار از خود بهیادگار بگذارد؛ شوربختانه نویسندگان و چکامهسرایان جوان امروزی پیوند کمتری با سرچشمههای زبان فارسی دارند.
یکی از بهترین نثرنویسان ما «جلال آلاحمد» میگوید «من برای اینکه به این نثرها دست یابم صدها بار سفرنامه ناصر خسرو را آموزش دادم»؛ ابراهیم گلستان و دیگران هم تا این اندازه در متنهای کهن فارسی فرو رفتهاند.»
پرسش دیگر نعمتاللهی انگیزه گزینش نام بخارا در پی گشتو گذار دهباشی در کوچههای بخارا و تاثیری که شهر بر وی داشته، بود و دهباشی احساسش را درباره نخستین شهری که دولت ایرانی در آن پایهریزی شده، چنین بیان کرد: «یکبار در دانشگاه تورنتو اشاره کردم که هر ایرانی اگر به دیدن بخارا و سمرقند نرود، ایرانی بودنش کامل نمیشود. برای نخستین بار سال 1371 خورشیدی وارد شهر بخارا شدم، راهنمایی از شهر دوشنبه از سوی «لایق شیرعلی» چکامهسرای بزرگ تاجیک همراه من بود. از او خواستم تنهایی در شهر بگردم ولی او واهمه داشت که من گم میشوم و من گفتم که امروز میخواهم آگاهانه گم بشوم.»
او در دنبال سخنانش گفت پیشتر درباره تاریخ بخارا خوانده بود که هزار و صد سال پیش نخستین دولت ایرانی، به وسیله امیر اسماعیل سامانی در آنجا شکل گرفت، شهری که سدهها کانون اصلی تمدن و فرهنگ زبان فارسی و فرهنگی ایران بوده و بیش از 7000 دانشجوی بورسیه از کشورهای گوناگون داشته، جایی که در دوره امیر اسماعیل سامانی، بیشترین متنها برگردان (:ترجمه) شده و بسیاری درباره آن سخنها گفته و نوشتهاند.
بخارا و سمرقند پس از انقلاب «بولشویکی» تا سال 1924 میلادی استواری کرد تا اینکه دو شهر بمباران شد و امیر بخارا به افغانستان رفت و شهر واگذار (:تسلیم) شد؛ حکومت شوری برای از بین بردن یادمانهای تاریخی، در کنار این شهرها، شهرهای نویی با نامهای «بخارای نو» و «سمرقند نو» پدید آورد، «تاجیک» کانون فرهنگی فارسیزبانان را به دشمنان دیرینه آنها داد و کشورهایی با نام ازبکستان و تاجیکستان ایجاد کرد. بخارا و سمرقند را به ازبکها داد و خط فارسی را به خط سیریلیک دیگرگون کرد تا پیوند فرهنگی آنها را با گذشته تاریخیشان از بین ببرند و این کار به وسیله زبانشناسانی به «استالین» آموزش داده میشد که البته پس از 70 سال هنوز پیروز نشدهاند.
این سخنران در بخش دیگری از سخنانش افزود: «هنگامی که در کوچههای بخارا راه میرفتم، به پهنای چهرهام اشک میریختم، همه آوای تاریخ ایران را میشنیدم و میاندیشیدم آن پنج دفتر اول تاریخ بیهقی که گم شده، شاید در این کوچهها و درون این خانهها باشد. در همان تاریکی، بانویی از اهالی بخارا مرا دید و متوجه سرگردانی من شد. مرا به آشیانه خود برای خوردن نان فرخواند، خوانی از بادام، انگور، نان و برنجی که نام آش گسترد. فرزندانی که هر کدام بیش از پنجاه بیت از شاهنامه را ازبَر بودند.»
او در ادامه گفت که پیشنهاد میکنم بهجای رفتن به آنتالیا، به بخارا و سمرقند بروید زیرا یادواره (:خاطره) ماندگارتری خواهید داشت.
کتاب «سیگفتار درباره شاهنامه» به وسیله خالقی مطلق و دهباشی نوشته شدهاست، نعمتاللهی با اشاره به این کتاب پرسش خود را درباره «تفسیر معمارانه» از چکامه پرسید: «خالقی در بخش گفته که فردوسی به کسی میماند که بر روی باروی ویران شهری سوخته ایستاده و شکوه برباد رفته آن را بیان میکند. از پیکر مردگان، کاخ و میدان، از دود و آتش، باغ و گلشن میسازد ولی هر چندگاه هم به خود آمده و با دیدن وضع دلخراش موجود به بیمهری و بدگوهری جهان تفو (:نفرین) میفرستد. در اینجاست که خالقی از دیدگاه فردوسی تفسیر معماری دارد چنانچه فردوسی خود نیز سرودههایش را کاخی بلند دانسته که از نظم آن را پیافکندهاست. حتا حافظ هم چکامههای خود را «بیتالغزل» خواندهاست. میخواهم بدانم اگر مهرازی (:معماری) بهعنوان هنر کاربردی شناخته شده، چه جایگاهی در ادب دارد؟». دهباشی در پاسخ گفت که پیشتر همه ما در جاهایی زندگی میکردیم که امروز از بین رفتهاند. این مکانها در درازای تاریخ بنا به موقعیت جغرافیایی، گوناگون پدید میآمده و هر کدام میتوانسته بیانگر روان، باور و حتا سازگاری مردم را بازگو کند که براساس آزمودههای (:تجربه) آنان بهگونهای از مهرازی خود را نمایان کردهاست که شوربختانه امروز برآیند زندگی چندهزار ساله مردم با یک تیشه و بولدوزر همه را یکباره نابود میشود.
این نشانهها در سرودههای چکامهسرایان بهچشم میخورد؛ برای نمونه سروده سهراب سپهری، آشکارا با سرودههای گلچین گیلانی دیگرگونه است. زیرا جغرافیایی که این دو در آن زندگی میکردند، دیگرگونه بودهاست. گلچین گیلانی از «باز باران میبارد، آهسته بهار….» میگوید در حالیکه سپهری از مکانی در کویر و گنبد فیروزهای، مهرازی دیگرگونهای را بهما مینمایاند.
گفتمان «فرهنگ پژوهی در ایران» با باشندگی دانشجویان
علی دهباشی سردبیر مجله بخارا
دکتر سعید خاقانی از استادان دانشکده معماری
فرتورها از مارال آریایی است.
6744