توضیح: این نوشتار همانگونه که از تاریخ آن آشکار است پیرامون چهلوهفت سال پیش تهیه شده است. بسیاری از واژهها که جامه غیرفارسی دارند یادگار آن بازه زمانیاند. به جز مواردی بسیار اندک در آنها دستی نبردم که این متن به همان شکل اصلی باقی مانده باشد. باید یادآور شوم که در بسیاری از نوشتههای موجود در فضای مجازی و خبررسانیهای داخلی (و خارجی) شوربختانه آگاهیرسانیهای نادرستی درباره این مکان و حتی نام و عملکرد آن شده است. بهعنوان نمونه در یک ویدئو از این مکان به نام روستا (؟!) و در نوشتههای خبری رسمی به عنوان آتشکده و معبد از آن نام برده شده است که نادرست است. بهعنوان مثال خبرگزاری ایرنا در تاریخ دهم تیر 1397 از این مکان سپندینه به عنوان آتشکده یاد میکند که درست نیست.
_ _ _ _ _ _
امروز (شنبه بیستوهشتم خرداد) آخرین روز زیارت[1] پیرسبز است. پیر سبز را زیارتگاهی میدانیم که جاذبه خاصی برای ما زرتشتیان باقیمانده در ایران دارد. تعداد زیادی از زرتشتیان ایران، حداقل یکبار، به دیدار این زیارتگاه آمدهاند و بسیاری هم شاید بیش از یکبار به پابوسی پیر آمده باشند که آماری در این مورد نداریم. پرسش این است که چرا چنین کشش دلپذیری را زیارتگاه پیرسبز پیدا نموده است؟
شوند کشش ویژه دلانگیز و خاطرهانگیز این مکان بیشتر همان موقعیت مکانی و شرایط جغرافیایی آن به نظر میرسد که چنان زمینهای را از جهت تامین یک منبع آب مطمئن یا به نسبت مطمئن و امکان پیدایش درخت و باغ و سبزی فراهم آورده است که در میانه یک بیابان و دشت و کوه خشک و خالی خود نعمتی است. کوه چک چک یا پیرسبز نزدیک به هفتاد کیلومتر تا دروازه قرآن شهر یزد فاصله دارد. این کوه در واقع جزیی از رشته کوههای خورانق (یا خرانق) از رشتههای پراکنده ایران مرکزی بهشمار میرود که دنباله کوه هامانه در باختر شهر خرانق است. بیشینه بلندی کوه پیرسبز در یکی از قلهها به بیش از 2600 متر میرسد (عکس یک). این رشته کوه آهکی با حفرهها و درز و ترکخوردگیهای بسیار و انواع شکلهای انحلالی مکان مناسبی برای جمع آمدن آب باران و برف به شکل حوضچههای آشکار و نهان است که یکی از آنها در محل پیرسبز دیده میشود. آب که رکن اصلی هرگونه فعالیت و پویایی اجتماعی موقت (گذرا) یا ثابت (پایدار) است بهعلاوه دلبستگیهای مذهبی مردم باعثشده که چنین مکانی به وجود آید، مکانی برای جمعآمدن مردم و دعا و نذر و نیازها. شاید داستان دختر یزدگرد و فرارش از دست عربها یا متجاوزان نیز بهانهای بوده است برای ایرانی رند و خیالپرداز و همواره در معرض حملات خارجی یا در حال برخورد با بحرانهای داخلی تا بتواند با تکیه به اینگونه داستان ها به رویاها و آرزوهای خود شکلی زیبا و خیالانگیز دهد.
نمایی از موقعیت پیر سبز (علامت پیکان) در دامنه یک پرتگاه گسلی (برگرفته از گوگل ارت)
اینک به این مینگریم که زرتشتیان که تنها بیستوچند هزار تن از میلیونها تن از آنان در ایران دوام آوردهاند (آمار سال ۱۳۵۶) در این پنج روزی که در این مکان مقدس گرد میآیند چه میکنند و چه میسازند؟ شاید در یک جمله بتوان به گونه خلاصه گفت: دقایقی زیارت و دعا و عبادت و ساعتها وقتگذرانی با دیدوبازدید و حالواحوالپرسی همراه با شادمانی و شادنوشی و رقص و آواز. چنان مینماید که اینجا پسر و دخترهای جوانی که گرد میآیند فرصتی مییابند برای فرار از محیط قانونمند شهری و خالی کردن عقدههای دل با شوروشوق شب بیداری که تا ساعت یک و دو بعد از نیمه شب هم به طول میانجامد. این که تا چه حد این اوقات با هوده یا بیهوده گذرانده میشود را باید از خود باشندگان پرسید اما از خود میپرسم که آیا از این جمع آمدن و اینسان گذراندن اوقات فراغت هیچ اتحاد و یگانگی و فرشکردی حاصل میگردد؟
آن چه که امروز (سال ۱۳۵۶) در این زیارتگاه میبینم به نظرم اینگونه مینماید که گفتم[1]. در واقع زیارتکنندگان پیر سبز هر کدام بسته به گروه سنی یا شهر و روستا و زمینه فرهنگی و اجتماعی خود هر یک با دیدگاه و انتظارات ويژه خویش به این مکان پا میگذاشتند که شاید برای برخی عیش و خوشی در آخرین مرحله مهم بود و برای برخی بهویژه جوانان خوشگذرانی و الکی خوشی مهمتر از دیگر چیزها مینمود. من که در آن زمان ۲۴ ساله بودم و از شهر تهران برای گردآوری بخشی از مطالب رساله کارشناسی ارشد خویش[2] راهی یزد شده بودم برایم زیارت پیر از همه نظر جالب و ارزشمند مینمود.
کتاب گاتهای اشو زرتشت را که نگاه میکنیم میبینیم نه تنها مشروبخواری و مستی از راه مسکرات و مخدرات را نهی کرده و نادرست شمرده است بلکه انسان را از هر گونه وقت تلفکردنی نکوهش کرده و برحذر داشته است. لیکن این پنداری کودکانه است که بگوییم چرا مردم (یا بسیاری از مردم) به دستورات اصلی دین و به عبارتی به نوشتهها و گفتارهای پایهای دین زرتشتی بهدرستی عمل نمیکنند. ما از یاد میبریم که این مردم در چه سیستم و دستگاه یا سازوکارOrganization و در چه نظام اجتماعی-اقتصادی و سیاسی مشغول یا ناچار به زندگی و کار هستند.
ساعت دوونیم بامداد ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ (۲۵۳۶)
داریوش مهرشاهی
[1] سالها بعد ، پیرامون دهه هفتاد خورشیدی، در نوشتههایم به جای زیارت و زیارتگاه واژههای فارسی “دیدار” و “دیدارگاه” را به کار بردهام.
[1] در آن برهه از زمان هیچ تصور نمیکردیم که این آخرین دیدار ما از پیرسبز در شرایط نسبتاً با آرامش و صلح آخرین حکومت پادشاهی ایران خواهد بود. خرداد سال بعد (۱۳۵۷) زیارت پیر سبز اگرچه برجا بود ولی دلها و ذهنها دیگر به آرامش سال پیش نبود.
[2] این رساله درباره “بررسی اوضاع جغرافیای طبیعی و شرایط اقتصادی-اجتماعی چند روستای زرتشتینشین اطراف شهر یزد” بود.
5 پاسخ
آرزو میکنم در روزهای نچندان دور پیر چک چک را از نزدیک ببینم.
درود. خوشبختانه بعد از سالها که آرزوی دیدن پیر سبز را در دل داشتم تابستان گذشته زمینه دیدار فراهم شد بعد از ظهر تابستانی، بعداز گذر از خلوت و انزوای کویر به پیر سبز رسیدم باور کردنی نبود پربود از صفا و پاکی. و جایی برای برآسودن از تنش های بی شمار زندگی.
درود
منم آرزو می کنم یک روز به دیدار این پیر سبز بیایم و از آنجا دیدن. کنم
درود . من در سال ۸۸ از این مکان دیدن کردم .در یک سفر ۱۲ روزه بادوچرخه از البرز به این مکان یادمانی آمدم. به شادی …ودیرزیوی
آرامگاه و زیارتگاه پیر سبز (= نیک بانو) رو در اردیبهشت ماه ١۴٠٢ به همراه همسرم زیارت کردم آرامش ویژهای در این مکان به من الهام شد، آرامش روحی فزایندهای که با زبان قابل توصیف نیست 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺