«آنکه حقیقت را نمیداند نادان است، آنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند خیانتکار وتبهکار است».
برتولت برشت
به گفتهی زبانشناسان، بنمایهی نام ایران، واژهی «ایر» er است که با نام «آریا» به چم(معنای) آزاده، پاکنهاد و نژاده همریشه بوده، این دو واژه گاه با کاربردی همانند و یکسان همواره نمایانگر، نژاد و سرزمین تباری بودهاند.
پیشینهی نام ایران را میتوان در بخشهای گوناگون کتاب اوستا جستوجو کرد که از واژهی «ائیریَن» آریا=ایران، «اَ َ ئیریه» آریایی= ایرانی و «ائیرینم وئجنگه»، ایرانویج = سرزمین آریاییها یاد شده است.
چنانچه در بندهای ۱۱ و۱۲ مهریشت چنین آمده است: «مهر را میستاییم … نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشیدِ جاویدانِ تیز اس،،بر چکادِ کوه هرا برآید؛ که نخستین کسی است که با زینتهای زرین از فراز کوه زیبا برآید و از آنجا، آن مهر بسیار توانا بر سراسر خانههای ایرانیان بنگرد».
در فرگرد یکم وندیداد، بند ۳ و۴ نیز خاستگاه نخستین آریاییها، اَریَنَ وَئیجَه (airyana waejah) یا ایرانویچ (eranwez) اینگونه نام برده شده است: «بهترین ناحیهای که اورمزد آفرید ایرانویج است».
همچنین در بخش ۳۳ بند ۲۶ بندهشن یکی از نسکهای (کتابهای) دینی ساسانیان ایران را با ویژگی «ایرانشهر آباد و خوببوی» شناسانده است.
از اینرو برای آنکه با پیشینهی به کارگیری نام ایران در درازنای تاریخ بهتر آشنا شویم بایسته است این واژه را بر پایهی گزارههای زیر واکاوی کنیم.
الف- نام ایران در سنگنبشتهها و گزارشهای تاریخی پیش از اسلام
ب- نگرش گیتاشناسان و تاریخنویسان مسلمان
پ- پیماننامهها و فرمان شاهان ایرانی پس از اسلام
ت- بازتاب نام ایران در چامههای ایرانی
الف) نام ایران در سنگنبشتهها و گزارشهای تاریخی پیش از اسلام:
به باور ارنست هرتسفلد در رویه ۳۰ کتاب تاریخ باستانی ایران، شلمنسر سوم پادشاه آشوری در ۸۲۴ پیش از زادروز مسیح «در نواحی مابین دریاچه ارومیه و ارتفاعات همدان با دو قبیله بزرگ ایرانی تماس داشته است»
هنریک ساموئل نیبرک نیز رویههای ۳۵ و ۳۶ کتاب دینهای ایران باستان، از سارگون دوم دیگر پادشاه آشور نام میبرد که در ۷۲۲ پیش از زادروز مسیح در فرمانهای خود از نام آریا و ایران بهره برده است.
اوج فراگیری نام ایران در گاه باستان به هنگام روی کار آمدن ساسانیان است. آنجا که اردشیر بنیانگذار پادشاهی این دودمان در سنگنبشتهی نقشرستم میگوید: «این است پیکرمزداپرست، خداوندگار اردشیر، شاهنشاه ایران که نژاد از ایزدان دارد، پسر خداوندگار بابک، شاه».
فرزند او شاپور یکم نیز در سنگنبشتهی کعبهی زرتشت، خود را شاهانِ شاه ایران و انیران نامیده و نرسی هفتمین فرمانروای ساسانیان واژهی ایرانشهر را در سنگنبشتهی پایکولی در استان سلیمانیه عراق کنونی به کار برده است.
همچنین واژه «انیران» به چم (معنای) بیگانه برای نخستین بار به دست شاپور یکم برای شناساندن مردمان ناایرانی بر سر زبانها افتاد که این رویکرد نشان از آگاهی پادشاهان ساسانی از شناسه (هویت) ملی ایرانی داشت.
جایگاه بلند نام ایران در روزگار خاندان ساسان تنها در سنگنبشتهها نبوده، افزون بر سکههای اردشیر بابکان و هرمز یکم سومین شاه ساسانی در نامگذاری شهرهای آنان نیز به خوبی دیده میشود. برای نمونه، شهرهایی چون: «ایران خورهشاپور»، «ایرانکردشاپور»، «ایران اَسنکرت کواد»، «ایران شاد کواد» و ایرانشهر شاپور از این جرگهاند .
همچنین از مُهرهای بهجا مانده پیداست که پیشههای (شغلهای) برجسته کشوری و لشکری مانند «ایران سپهبد»، «ایرانانبارگبد»، «ایراندبیر بد» و «ایرانآمارگر» با نام ایران همراه بودهاند.
به گواه تاریخ پیش از ساسانیان، داریوش بزرگ هخامنشی نیز در بند دوم سنگنبشتهی نقشرستم از نام ایران سود جسته است:
«من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای هرگونه مردمان، شاه این زمین بزرگ و پهناور، پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، پارسی، پسر یک پارسی، یک ایرانی، از تخمه ایرانی».
زبانزد( اصطلاح) ایرانشهر که در نوشتههای ساسانی از آن بسیار سخن رفته است و به باور فریدیش اشپیگل «برای توصیف یک ملت بوده است.
هرتسفلد، در رویه ۵۰ کتاب خود آن را آفرینشی به دست هخامنشیان میداند اگر چه به گفتهی گراردو نیولی در رویه ۸۷ کتاب آرمان ایران «مفهوم ایرانایرانشهر، یک ایده سده سوم میلادی و پیامد تبلیغات سیاسی و دینی در پادشاهی اردشیر یکم بودهاست».
ب) نگرش گیتاشناسان و تاریخنویسان مسلمان:
گیتاشناسان(جغرافیدانان) و رخدادنگاران مسلمان ایرانی و عرب نیز همچون محمدبنجریر طبری در کتاب تاریخ طبری، ابن خردادبه در المسالک والممالک، مسعودی در مروجالدهب، ابنفقیه در اخبارالبلدان، یاقوت حموی در معجمالبلدان، برای بازگوییهای استورهای، تاریخی و سرزمینی نام ایران را به کار بردهاند.
چنانکه جاحظ نویسندهی پرآوازهی عرب سدهی دوم هجری در رویه ۳۱۳ کتاب المحاسن والاضداد از «اقالیم ایرانشهر» سخن رانده و ابن منظور همزبان دیگر او در سدهی هفتم هجری در واژهنامهی بزرگ عرب به نام لسانالعرب «عراق را معرب ایران دانسته و آن را از ولایات ایران» نام میبرد همچنین شهابالدین ابن عربشاه شامی نیز در سدهی نهم هجری در بخشهای گوناگون کتاب عجائبالمقدور فی نوائب تیمور با پرداختن به استورههای ایرانی همچون رویههای ۴۰۲ و ۴۱۷ واژهی ایران را به کار میبرد.
ابوحنیفه دینوری پژوهشگر سدهی سوم هجری نیز در رویهی ۳۶ کتاب اخبارالطوال وقتی به پیروزیهای اسکندر میپردازد از «ملک ایران» یاد میکند.
همچنین ابونصربن مطهربن طاهر مقدسی تاریخنویس سده چهارم هم در رویهی ۹۸ کتاب البد والتاریخ «بهترین و معتدلترین نقطه زمین را» ایرانشهر دانسته است.
ابومنصورعبدالملک ثعالبی، یکی از پرکارترین تاریخنگاران مسلمانی است که با واژههای «الایرانیه»، «الایرانیون»، «الایران» و «الایرانشهر» به ایران پرداخته است که در این زمینه میتوان از رویهی ۴۲ کتاب «تاریخ ثعالبی» و رویهی ۵۱۵ کتاب «ثمارالقلوب» وی نام برد.
پ)- پیماننامهها و فرمان شاهان ایرانی پس از اسلام:
از روزگار صفویه، ایران و پادشاهان آن همواره با نامهای شاه ایران، دولت علیه ایران، ممالک شاهانه ایران و… یاد شدهاند.
نامه شارلکن (شارل پنجم) پادشاه آلمان به شاه اسماعیل صفوی که وی را «امير والاتبار، شاهنشاه ايران، برادر و بهترين دوست» نامیده، نمونهی روشنی است.
همچنین اسکندر بیگ منشی، دبیر ویژه شاه عباس صفوی نیز در سده ۱۰ هجری در کتاب عالم آرای عباسی نزدیک به ۳۰۰ بار نام «ایران» را به کار برده است.
در دوره قاجاریه نیز میتوان از پیمانهای گلستان، ترکمنچای، ارزروم و پیماننامهی پاریس میان ایران و انگلیس که بر پایه آن بخشی از خراسان بزرگ که امروز افغانستان خوانده میشود از ایران جدا شد نام برد: «چون اعلیحضرت خورشید آیت اقدس همایون، پادشاه اعظم و شاهنشاه بالاستقلال کل ممالک ایران و اعلیحضرت شاهنشاه انگلیس هر دو علی السویه از روی صدق مایل این هستند که مصائب جنگی را که منافی میل و مکنونات خاطر دوستانه ایشان است رفع نمایند».
بیگمان بهترین گواه شاهانه پیرامون نام ایران، فرمان مشروطیت است که مظفرالدینشاه قاجار ۴ بار از ایران سخن میگوید زیرا قاجارها خود را همواره شاه «دولت ایران»، «دولت علیّه ایران»،«دولت قاهره ایران» و «دولت شاهنشاهی ایران» مینامیدند.
در بخشی از این فرمان آمده است: «جناب اشرف صدراعظم – از آن جا که حضرت باری تعالی جلشأنه سررشته ترقّی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیّت و امنیّت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود».
ت) بازتاب نام ایران در چامههای ایرانی
در میان چامهسرایان ایرانی، فردوسی در سدهی چهارم هجری بیش از ۸۰۰ بار نام این سرزمین اهورایی را در شاهنامه آورده است. چنانکه به گفتهی حسن انوری «ایران» آشناترین نامی است که خوانندگان این کتاب سترگ با آن روبهرو میشوند:
کنون خیز تا سوی ایران شویم
به یاری به نزد دلیران شویم
* * * * * *
نگهدارِ ایران و شیران منم
به هرجای پشت دلیران منم
پیش از فردوسی، رودکی سمرقندی در سده سوم هجری با آوردن نام ایران چامهای درباره ابو جعفراحمد ابن احمد سامانی چنین میسراید:
خســرو بــر تخــت نشسـته
شاه ملوک جهان امیر خراسان
شادی بوجعفر احمد ابن محمد
آن مه آزادگان و مفخر ایــران
پس از آنها نیز نظامی گنجوی چامهسرای ایرانی سدهی ششم اینگونه میگوید:
همه عالم تن است وایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
سعدی شیرازی در سدهی ۷ مهی (:هجری) در بوستان خود آورده است:
بگـفت ای خـداوند ایران و تور
که چـشم بد از روزگار تــو دور
صائب تبریزی نامدارترین چکامهسرای صفویه و بزرگترین غزل سرای سدهی ۱۱هجری دربارهی ایران سروده است:
ز رعیت پیشـگان شاه، آباد است هند
زینت ملک جهان را اهل ایران دادهاند
اسدیتوسی، فرخی سیستانی، مسعود سعد سلمان و … از دیگر چکامهسرایانی هستند که نام ایران را در چامههای خود آوردهاند.
در چند سال گذشته، همهی ایرانستیزان از مارکسیتهای میهنی تا جدایخواهان که پی بردهاند، «ملت بودن» ایرانیان سدی استوار در برابر اندیشههای اهریمنی آنها به شمار میآید، در رویکردی هماهنگ شناسه ملی ما را نشانه رفته با پیشینهسازی و برداشتی ناراست از واژهها، ایران را کشوری برآمده از «ملیتهای گوناگون» میدانند که سدهها مردمانش در ساختاری به نام «ممالک محروسه» از خودمختاری سیاسی فرهنگی و زبانی برخوردار بودهاند.
همچنین به گفتهی آنان ایران واژگانی نوین است که به دست رضا شاه پهلوی در راستای نگرشهای باستانگرایانه و مشی یکسان سازی فرهنگی او و هماندیشانش به روی این کشور نهاده شده است.
آنان برای این سخن خویش به نامهی دولت رضا شاه در ششم دی ۱۳۱۳ خورشیدی، به کشورهای جهان یاد میکنند که درخواست کرده بود از این پس در نامهنگاریهای خود نام ایران را به جای واژههای پرشیا، پرس و پرسه به کار ببرند.
سعید نفیسی پیشنهاددهندهی نگارش این نامه میگوید: «حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت ما را همچنان که ما خود همواره نامیدهایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند. شکر خدای را که این اقدام مهم در این دوران فرخنده به عمل آمد و این دیاری که نخستین وطن نژاد آرای بوده است به همان نام تاریخی و باستانی خود خوانده خواهد شد».
به همین شوند( دلیل) ایرانستیزان این رویداد را «تغییر» نام کشور و دگرگونی در شیوهی کشورداری آن از ممالک محروسه به تمرکزگرایی و حاکمیت فارسها میپندارند.
بدینگونه دشمنانان دیرینهی این سرزمین اهورایی درپی آن هستند با این راهبرد، آهسته و پیوسته شکافی ژرف در یکپارچگی تاریخی و ملی ایرانیان پدید آورده، راه را برای پاره، پاره کردن ایران فراهم سازند.
اکنون باید پرسید « ممالک محروسه چیست ؟ به راستی فارسها چهگروه قومی هستند که پانها و جداییخواهان، آنان را دشمن ملتهای غیرفارس میدانند؟ آیا فارسها شناسهای ( هویتی) جدا از دیگر ایرانیان داشتهاند؟ آیا آنان زبان و فرهنگ خویش را بر همهی ایرانیان برتری دادهاند؟
برای یافتن پاسخی درخور به این پرسشها بایسته است کاربرد زبانزد (اصطلاح) «ممالک محروسه» و پیشینهی قوم فارس را در هزارتوی تاریخ ایران بررسی کنیم.
۲) – ممالک محروسه)؛ برپایهی نگرشهای تاریخی، هر رخداد، یا اندیشه و پدیدهای را باید نسبت به روزگار خود سنجید. از اینرو، واژه «مملکت» امروزه به چم (معنی) کشور و «واحد مستقل سیاسی» است اما در گذشته به گواه گزارشهای تاریخی برای روست، شهر و استان نیز به کار میرفته است.
چنانکه حسن روملو سده ۱۰ هجری در رویهی ۱۰۴۳ کتاب احسنالتواریخ میگوید: «از آن زمان که شیبک خان بر ولایت خراسان استیلا یافته بود… تا در این سال که در خاطر عالی از ممر ولایات عراق و فارس و کرمان و شیروان و آذربایجان و دیاربکر و عراق عرب دغدغهای نماند و خبر استیلای شیبک خان به خراسان و بدخشان و ماوراءالنهر و تاشکند و… ترکستان مکررا به مسامع همایون رسید و مکررا معدودی از جنود غیر محمود به حدود ممالک محروسه و ایالات مانوسه فرستاده».
پیش از او ابوالفضل بیهقی سدهی ۵ مهی هم در کتاب تاریخ خود، رویهی ۱۹۳ پیرامون یورش ترکمانان به بخشی از خراسان مینویسد: «ترکمانان در حدود ممالک خراسان بپراکندند و شهر تون غارت کردند».
پس از آنها نیز ابوالحسن غفاری کاشانی سدهی ۱۲ مهی در رویهی ۱۴۹ کتاب گلشن مرداد درباره استان کرمان آورده است: «مملکت کرمان که دارالملکش مشهور به گواشیر و اصلِ نیایَش از اردشیر بابکان است، با مکران و سایر ولایات تابعه از اعاظم بلاد ممالک محروسه ایران و شصت فرسنگ در شصت فرسنگ مساحت طول و عرض آن».
همچنین به گفتهی میرزامحمدجعفرخان خورموجی در رویهی ۴۵۸ کتاب نزههالقلوب در سدهی ۱۳ مهی «کریم خان پادشاه، حکم به ساختن عمارت لازمه در تهران به جهت توقف خود فرمود. ایام تابستان را در شمیرانات گذرانید. زمستان را به شهر معاودت نمود. امورات مملکتی را منظم میساخت. حکام و عمال به ممالک محروسه تعیین مییافت. چون هیبت
الله خان نام ولد مسیح خان با وی که از الوار کوهکیلویه میباشند مدتها ملتزم رکاب نصرت انتساب بود، لهذا ایالت کهگیلویه را به مشارالیه عنایت فرموده، میرزا طاهر نام چهارمحال اصفهان به پیشکاری مشارالیه منصوب آمد».
در روزگار قاجاریه نیز در پیماننامههای ترکمنچای و ارزروم، فتحعلیشاه و محمدشاه قاجار «اعلیحضرت شاهنشاه ایران» نامیده شده نشانی از واژه ممالک محروسه نیست. همچنانکه سال ۱۲۹۳ خورشیدی با آغاز جنگ جهانی اول، مستوفیالممالک نخستوزیر احمد شاه قاجار در فرمان خود پیرامون بیطرفی ایران، از ممالک محروسه نامی نمیبرد.
برپایهی آنچه گفته شد واژه ممالک و مملکت به مانند امروز تنها به چم (معنی) «کشور» نبوده، گاه همزمان برای شناساندن روستا، شهر، استان و کشور به کار میرفته است، که این جستار خود نشان از کاربرد چندگانه و متفاوت این واژگان از دیرباز تا به امروز دارد. دراینباره میتوان از کتاب «المسالک والممالک» ابن خردادبه، در سدهی سوم هجری و کتاب «مسالکالممالک» محمد فارسی استخری در سدهی چهارم هجری به چم راهها وسرزمینها نام برد. در این کتابها راههای روستا، شهر، استان و کشورهای گوناگونی از شبه قارهی هند و خراسان تا اندلس و از گرجستان تا جزیرهالعرب واکاوی شده است.
اما «محروسه» نیز در واژهنامه دهخدا به چم «نگه داشته شده» و «نگهبانی شده» آمده است که بدین گونه واژگان «ممالک محروسه» یعنی کشوری یکپارچه که به دست پادشاه نگهبانی (حراست) میشود.
به همین شوند در سدههای گذشته افزون بر ایران، روسیه، هند وعثمانی نیز ممالک محروسه نامیده شدهاند در حالی که این کشورها به هیچروی دارای ساختار «فدرالیسم» نبودهاند. چنانکه در روزنامه فارسیزبان «اختر» چاپ استانبول درسال ۱۸۸۱ میلاد بهای سالانه این روزنامه چنین آمدهاست: «استانبول و دیگر ممالک محروسه عثمانیه…» و سپس: «ممالک محروسه ایران…»
در گزارشها و نقشههای عثمانی نیز بارها از «ممالک عثمانی» و «ممالک آناتولی» یاد شده است.
بنابراین با استواری میتوان گفت که زبانزد «ممالک محروسه» هیچگاه بازگوکننده سرزمینهای جدا از هم، خودگردان و فدرال نبوده است.
۲)- قوم پارس):
به گواه نوشتهها و گزارشهای تاریخی، نامهای پارس، پرسه و پرشیا، را یونانیها که نخستین نگارندگان تاریخ هستند، به ما میگفتند زیرا آنان ایران را با هخامنشیان پارسیتبار شناخته به هنگام پادشاهی کورش، یونانیان با هخامنشیان همسایه شده و پیوند تنگانگ داشتند. از اینرو همواره جهان ایرانی را پارس نامیده، همین نگرش در گذر روزگار به فرهنگ و زبانهای انیرانی نیز راه یافت.
چنانکه محمدحسین بن خلف تبریزی در کتاب برهان قاطع درباره یکی بودن نام پارس و ایران میگوید:« بباید دانست که در قدیم تمام ممالک ایران را پارس میگفتند و آن از کنار جیحون است تا لب آب فرات، و همچنان از باب الابواب است تا کنار دریای عمان و به مرور ایام و تغییرات ازمنه هر ولایتی موسوم به اسمی شده و از پارس جدا گشته، همچنانکه خراسان چون به فرس قدیم بمعنی مشرق است، و آن ولایت در شرقی استخر واقع شده خراسان گویند
ابومنصور معمری نیز در شاهنامه ابومنصوری به گونهای دیگر همین گفتار را بازگو میکند: «ایرانشهر از رود آمودریاست تا رود فرات و کشورهای دیگر پیرامون اویند».
نمونههای دوگانهای چون پرشیا و ایران، در جهان بسیار هستند. همانگونه که یونانیها خود را هلاس و هلن میگفتند اما ایرانیان آنها را یونانی و رومیها، گریک نامیدند و یا آلمانها که خود را دوییچ و کشورشان را دوییچلند میگویند، اما در زبان انگلیسی، ژرمن و فرانس،٬ آلهمانی، نام گرفتند.
چنانکه اعراب نیز به ایران و ایرانی عجم، فارِسیِ، بلاد عجم و بلاد فرس میگفتند.
آیا برپایهی این دیدگاه، امروزه باید در ایران به دنبال سرزمین و گویشوران عجمی باشیم؟ حال آنکه واژه عجم برآیند همهی ایران و ایرانیان بوده است.
به همین شوند (:دلیل) «فارس» نام قوم و نژادی ویژه با سرزمین، زبان و فرهنگی جداگانه در این کشور نبود، واژههای ایران و پارس همیشه یک کاربرد داشتهاند.
بر پایهی آنچه گذشت روشن است که ایرانیان از دیرباز با شناخت از کیستی خویش به خودآگاهی گروهی رسیده، با شناسههایی چون سرزمین، تاریخ، زبان، دین،استورهها جشنها و باورها با نگرشی ژرف از میهندوستی فراتر از دلبستگی قومی و محلی به پختگی از دولت- ملت دست یافتند، که همواره در رویدادهای تلخ و شیرین زمینهساز همبستگی آنها گردیده است. ازاینرو باشندگان این آب و خاک در درازینای تاریخ، سرزمینشان را ایران نامیده، خود را ایرانی میدانستند.
در سه دههی گذشته پانها و جداییخواهان با نگاهی ویژه به جستارهای(موضوعات) فرهنگی آشکارا به جنگ با تاریخ، زبان و اندیشهی ایرانی برخاسته، با سیاهنمایی و دروغپردازی رمزواژههایی چون «ملیتهای ایرانی»، «فدرالیسم»، «زبان مادری»، «نابرابری قومی» «ستمگری فارسها»، «حق تعیین سرنوشت»، «نژادپرستی ایرانیان»، «ملیگرایی رمانتیک ایرانی» و… میکوشند اندیشهی خود را در لایههای گوناگون هازمان(:جامعه) ایرانی نهادینه سازند.
بیگمان افزون بر کاستن کمبودها و نارساییهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور، فربه نمودن ملیگرایی ایرانی میتواند جایگاهی کارساز و ارزنده در رویارویی با نگرشهای ایرانستیزانه و جداییخواهانه داشته باشد بهویژه آنکه پانها با بهرهی ابزاری از ادبیات و گفتمان دینی، انقلابی و ولایی به جنگ با ایران آمدهاند.
یادمان باشد ایران مانند کشورهای دیگر تنها یک نام و یک «جغرافیای سیاسی» نیست، ایران «یک اندیشه» و «یک ایده» است که با تار و پود مردمانش سرشته شده و نمیتوان نابودش کرد و یا جایگزینی برای آن برگزید.
به همین شوند ملیگرایی ایرانی، ریشهدار، سازنده و یکپارچهساز است. اندیشهای که در تاریخ دیرینهسال این سرزمین اهورایی همواره بر دو ستون دین و ایرانیت استوار بوده، وارون(:برخلاف) ملیگرایی اروپایی و عربی نه با دین سر جنگ دارد و نه به دشمنی با نژادها پرداخته است.
از اینرو آنچه امروز در کشور میگذرد یکی از پیچهای سخت تاریخی است که میتواند سرنوشت ایران را دگرگون سازد.
بایسته است ما نیز مانند پیشینیان خود با باورمندی به ملیگرایی به ایران بیندیشیم که بیگمان فردا دیر است.
یارینامه:
-احسنالتواریخ؛ حسن روملو
-تاریخ بیهقی؛ ابوالفضل بیهقی
-گلشن مراد؛ غفاری کاشانی
-نزهتالاخبارالاخبار؛ میرزا جعفرخان خورموجی
-سرگذشت نام ایران؛ محمد مهدی احدیان
-ایرانویچ؛ بهرام فرهوشی
-تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام؛ احمد تفصلی به کوشش ژاله آموزگار
-فرهنگ ایرانی؛ محمد محمدی
-تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستانشناسی، ارنست هرتسفلد
– آرمان ایران گراردو نیولی
-از زبان داریوش؛ هاید ماری کخ
-ایران در زمان ساسانیان؛ آتور کریستینسن
-ایده ایران؛ علیرضا شاپور شهبازی
– اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی؛ دکتر رحیم پهلوی
-نوشتار؛ نام ایران و اطلاقات آن؛ سید صادق سجادی؛ ماهنامه فرهنگ امروز، اسفند ۹۷
* اشکان زارعی، دکترای تاریخ، نویسنده، پژوهشگر و هموند هیاتمدیره انجمن تاریانای خوزستان
** چکیدهی این نوشتار در امرداد 486 چاپ شده است.
5 پاسخ
درود بر شما نویسنده ایران دوست. در تکمیل فرمایش جناب عالی ( فقط به عنوان یک مثال) می توان به تغییر معنای واژه ملت هم اشاره کرد. تا زمان مشروطه ملت مفهومی دینی داشته است که همچنان در مباحث فقهی هم همین معنا را دارد مثلا می گویند مرتد فطری و مرتد ملی. ملت تا پیش از مشروطه به معنای دین یا پیروان یک مذهب بود. مثلا مله ابراهیم حنیفا در قرآن یا ملت شیعه و …
دوستانی که دوستدار پژوهش در زمینه نام ایران و آیینهای کهن ایرانی هستند میتوانند کتابهای (ایرانویج) و (جهان فروری) از روانشاد جناب آقای دکتر بهرام فره وشی استاد دانشگاه تهران، چاپ دانشگاه تهران را بخوانند.
استاد روانشاد جناب آقای دکتر بهرام فره وشی از اساتید و بزرگان زرتشتی ایران زمین هستند.
زمهر ایران زنده ام،خدای ایران پرستنده ام
خدای خرد، داوری مهربان،خداوند زرتشت مهر اسپنتمان
————— —————–
در مقاله اشاره به فرخی سیستانی شاعر بزرگ ایران شده بود که درباره واژه اهورایی «ایران» شعر سروده بود که این شعر را از دیوان آن جستجو نموده ام ، به این قصیده رسیدم و آن را نیز تقدیم شما هم میهنان می کنم
فرخی سیستانی – در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصر الدین گوید
خداوند ما شاه کشورسِتان
که نامی بدوگشت زاولستان
سر شهریاران ایران زمین
که ایران بدو گشت تازه جوان
یکی خانه کردهست فرخاردیس
که بفروزد از دیدن او روان
جهانی و چون خانههای بهشت
زمینی و همسایهٔ آسمان
ز خوبی چو کردار دانشپژوه
ز خوشی چو گفتار شیرینزبان
همه زرّ کانی و سیم سپید
ز سر تا به بن، وز میان تا کران
نه صد یک از آن سیم در هیچ کوه
نه ده یک از آن زرّ در هیچ کان
نبشته درو آفرینهای شاه
ز گفتار این و ز گفتار آن
بسیجیده چون کار هر نیکخو
پسندیده چون مهر هر مهربان
چه گویی سکندر چنین جای کرد
چه گویی چنین داشت نوشیروان
به فرخترین روز بنشست شاه
درین خانه خرم دلستان
بدان تا درین خانه نو کند
دل لشکر خویش را شادمان
سپه را بود میزبان و بود
هزار آفرین بر چنین میزبان
یکی را بهایی به تن در کشد
یکی را نوندی کشد زیر ران
بهایی، بر آن رنگهای شگفت
نوندی، بر آن بر ستامی گران
کسی را که باشد پرستش فزون
کنون کوه زرین کشد زیر ران
به یزدان که کس در پرستیدنش
نکردهست هرگز به مویی زیان
همه پادشاهان همی زو زنند
بشاهی و آزادگی داستان
ز شاهان چون او کس نپرورد چرخ
شنیدستم این من ز شهنامهخوان
ستوده بنام و ستوده بخوی
ستوده به جان و ستوده به خوان
جهان را به شمشیر هندی گرفت
به شمشیر باید گرفتن جهان
شهان دگر باز مانده بدو
بدادند چون سکزیان سیستان
ندادند و بستد بجنگی که خاک
ز خون شد درآن جنگ چون ارغوان
به تیغ او چنان کرد و ایشان چنین
چه گویی چنین به بود یا چنان
هم از کودکی بود خسرومَنش
خردمند و کوشنده و کاردان
به بد روز همداستانی نکرد
که بازوش با زور بود و توان
بزرگی و نیکی نیابد هگرز
کسی کو به بد بود همداستان
همه پادشاهان که بودند، زر
به خاک اندرون داشتندی نهان
نبودی به روز و به شب ماه و سال
جز اندیشه بر گنجشان قهرمان
خداوند ما را ز کس بیم نیست
مگر ز آفریننده پاک جان
بدین دل گرفتست گستاخوار
به زر و به سیم اندرون خان و مان
ز بس توده زر که در کاخ او
بهر کنج گنجی بود شایگان
کسی که به جنگ آید آنجا ز جنگ
چنان باز گردد که سرگشته خان
هر آن دودمان کان نه زین کشورست
برآید همی دود از آن دودمان
همی تا به هر جای در هر دلی
گرامی و شیرین بود سوزیان
همی تا ز بهر فزونی بود
همیشه تکاپوی بازارگان
به شادی زیاد و جز او کس مباد
جهان را جهاندار تا جاودان
بداندیش او گشته در روز جنگ
چو در کینهٔ اردشیر اردوان
بماناد تا مانده باشد زمین
بزرگی و شاهی درین خاندان
درود بر شما
بسیار سپاسگزارم از اینکه در راه اعتلای فرهنگ ایرانی و میهن پرستی فعالیت میکنید
انتشار چنین نوشتار های پر مغز با رفرنس های تاریخی میتواند در آگاهی بخشی جامعه نسبت به تاریخ این مرز و بوم و دفاع از هویت ملی و تمامیت ارضی در برابر جدایی خواهان بسیار موثر باشد
سپاس از تلاش شما در ترویج فرهنگ ملی ایران عزیز
ممنون از زحمات شما که با آگاهی دادن به بعضی از ایدالیست های افراطی که خود مهاجمانی تازه وارد اند درس قوم شناسی وملیت شناسی می دهید _سپاسگذاریم