در آغاز فصل پاییز امسال، یکی از نشستهای پُربار مجلهی فرهنگی- هنری بخارا، با عنوان «شب جغرافیای شاهنامه» برگزار شد و چند استاد شاهنامهشناس در این باره دیدگاههای خود را بازگو کردند. دو گفتار از آن نشست در شمارهی تازهی دوهفتهنامهی «امرداد» (شماره 493- رویهی شاهنامه) منتشر شده است: یکی با عنوان «جغرافیای شاهنامه افسانهای و استورهای نیست» از دکتر مهدی سیدی فرخد- پژوهشگر جغرافیای تاریخی ایران، دیگری «ارزش پژوهشی نامهای جغرافیایی» از دکتر زاگرس زند- استاد دانشگاه و شاهنامهشناس.
گفتار دیگر آن نشست، از دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد نامدار زبانوادبیات فارسی دانشگاه مشهد و از بنیانگذاران «خِردسرای فردوسی»، بود. دکتر یاحقی در سخنرانی خود پیشنهاد درخور توجهی را برای گردآوری «باورهای جغرافیایی شاهنامه و فراهمآوردن نقشهای از پراکندگی تاثیر جغرافیایی شاهنامه» ارائه کرده است. آن گفتار رهگشا، با اندکی دیرکرد (از آنرو که میخواستیم دو گفتار دیگر در دسترس خوانندگان دوهفتهنامه و تارنمای امرداد باشد)، در اینجا آورده شده است.
دکتر محمدجعفر یاحقی: جغرافیای تاریخی شاهنامه را هم از ژرفا باید دید، هم از پهنا. پهنای فرهنگی شاهنامه به گستردگی فرهنگ آریایی است و اگر نیک بنگریم تا اندازهای از آن نیز فراتر میرود. ژرفای آن نیز تا ژرفای تاریخ و دوردستهای اندیشه و آگاهی، در پهنای جغرافیایی اثرگذار بوده است. این اثرگذاری به دو سبب میتواند باشد: ریشهدار بودن و فرهنگی بودن. ریشهدار بودن ازآنرو که با «تاریخیت» همعنان بوده و فرهنگی بودن ازآنسبب که در ژرفای دلها نفوذ کرده و آرامآرام باور و دلبستگیای درونی شده است. هنگامی هم که چیزی به دل تاریخ راه پیدا کرد، ریشهدار و سپند میشود.
در باورهای استورهای، گاهی یک کتاب به مانند متنی الهامبخش و سندی ارزشآفرین و دربردارندهی آگاهیهایی استورهای و حماسی، در قلمرویی فرهنگی ارزش پیدا میکند و میتواند برای جاها و مکانها، باور فرهنگی پدید آورَد و مردمانی از همان فرهنگ را بر گِرد خود بههم نزدیک سازد. «ایلیاد» هومر چنین نقشی دارد و از آگاهیهای آن باورهایی ایجاد شده که در جایها و کوهها و مکانهای وابسته به خدایان، در کتاب استورهشناسی باخترزمین شناور است و بیشتر آنها از این کتاب سرچشمه میگیرد. رد پای خدایان و نشانههای برخورد و رویارویی آنان به قهرمانان حادثهساز یونان، گامبهگام در کوههای یونان دیده میشود. شاهنامه نیز چنین کارکردی در قلمرو فرهنگی ایران ِ تاریخی دارد.
آمیختگی نامجاهای ایران با نامهای شاهنامهای
اگر به پیرامون خود نگاه کنیم، کوهها، رودها، سنگلاخها، چشمهها، غارها، گردنهها و حتا درختان بسیاری را میتوانیم برشماریم که برپایهی باوری تاریخی و حماسی، به یک نام یا یک رویداد شاهنامهای بازمیگردد. در توس ِ خراسان، اژدرکوه، چشمهسر، ارسلانجاذب، کَشَفرود، جَرَم، سفیدکوه و بسیار جاهای دیگر با جاهای حماسی (که بیشتر به شاهنامه یا آگاهیهای برخاسته از شاهنامه بازمیگردد و در میان مردم شاخوبرگ گرفته است) پیوند دارند. به همین سان است شهرستان قروه در استان کردستان. تنها در همین شهر به دهها پدیدهی جغرافیایی برمیخوریم که نامونشان خود را از شاهنامه گرفتهاند. در کنار این نمونهها، نام و بنیان بسیاری از شهرها را مییابیم که به چهرههای استورهای بازمیگردند و گاه بنیانگذار و گاه بازآفرین این شهرها، شاهان و قهرمانان استورهای و حماسی بودهاند. کتاب کهن «تاریخ سیستان» پُر است از نامجاهایی که بنیانگذران و بانیان آنها مردمان استورهای و حماسی بودهاند؛ چنانکه بیشتر شهرها و آبادیهای جنوب و باختر ایران، بهویژه در کردستان، کرمانشاه، همدان، و گسترهی فارس و خوزستان، با همان نامهای استورهای و حماسی شاهنامه آمیختگی پیدا کردهاند. اگر بدانیم که اینگونه باورها و نامجاها نه تنها در همهی ایران جغرافیایی، بلکه در همهی سرزمینهای همپیوند با فرهنگ آریایی، از باختر چین و هند و آسیای مرکزی و افغانستان گرفته تا قفقاز و آسیای صغیر و سواحل مدیترانه، بهگونهی پراکنده وجود دارد و بخشی از فرهنگ مردمان آن گسترهها را شکل میدهد، ارزش موضوع بیشتر از پیش نمایان میشود.
باید دانست که انباشتگی نامهای همپیوند با شاهنامه در برخی سرزمینها، مانند سُغد و سمرقند و بخارا و افغانستان و بهویژه ولایت زابلستان و بلوچستان و لرستان و کوهپایههای مرکزی ایران، هر کدام به سببی ویژهی خود، بیشتر و نیرومندتر است. اگر به کتابهایی که دربارهی تاریخ و باورهای مردمی و فلکلور جاهای گوناگون نوشته شده است، بنگریم، گوناگونی این گسترهها و باورهای مردمی را خواهیم دید. برای نمونه، چنانکه میدانید انجوی شیرازی در کتاب «فردوسی و مردم» بیشترین داستانها و بازگفتهای مردمی همپیوند با شاهنامه و قهرمانان آن را از شنوندگانی گرفته است که در بخشهای مرکزی و باختر و جنوب باختری ایران، میزیستهاند. از دید پراکندگی انسانی، بهگمان میرسد که اینگونه باورها در گسترههای استراتژیک و درگیر با مسایل سیاسی و کشمکشهای فرمانروایی و برخورد درونقبیلهای، بیشتر و آشکارتر است. در جاهایی که بایستگی پایداری اهمیت داشته است، یادآوری رویدادهای حماسی و استورهای و یاری گرفتن از نیروی جادویی نامها و استورهها، از دیگر جاها و قومها بیشتر است.
نکتهای که نباید از نگاه دور بماند آن است که اندازهی وابستگی قومها و انسانها به زمینهها و الگوها و باورهای گوناگون، بهگونهای بوده است که کوشیدهاند قهرمانان و آیینهای مورد پسند و نیاز خود را نه در جای اصلی آن بلکه در همان نزدیکی خودشان ببینند تا بتوانند هم از نزدیک از نیروی آن باورها یاری بگیرند و هم با این کار سپندینگی و پیشینه و جادویی بودن سرزمین خود را بیشتر و استوارتر کنند. پس جای هیچ شگفتی نیست اگر ببینیم قهرمانان نامداری مانند سهراب چندین تختگاه و گورجای دارند. چنانکه گور سهراب در چند جای مانند سمنگان افعانستان، سبزوار و حتا در خاور چین، گمان و جانمای شده است؛ یا برای رویداد داستان فرود، کلات در جنوب خراسان، تفت یزد و اقلید فارس نام بُرده شده است. حتا در گسترههای کُردنشین گمان بُرده شده که رویدادهای شاهنامه در باختر ایران رُخ داده است. برای همین نامهای جغرافیایی شاهنامه در کردستان و کرمانشاهان نشان داده شده است. در برابر، مردمان جنوب در کوههای زاگرس، بهویژه عشایر لرستان، باور دارند که همهی رویدادهای همپیوند با کیخسرو در منطقهی بویراحمد یاسوج و بهویژه در سیسخت روی داده است و شگفت آن که در آنجا نامجاهایی از آن رویداد را هم نشان میدهند و بدان سخت باور دارند.
طرح پیشنهادی
من از مدتها پیش در پی آن بودم که روزی باید باورهای جغرافیایی شاهنامه گردآوری شود تا بتوان نقشهای از پراکندگی تاثیر جغرافیایی شاهنامه فراهم کرد. دشواری اینجاست که تنها بخش کوچکی از این آگاهیها به شیوهی نوشتاری (:مکتوب) در اختیار است. پس اگر بخواهد کار شایسته و بایگانی شدهای انجام گیرد و از کارایی بالایی برخوردار باشد باید آگاهیهای شنیداری در سینهی سالمندان هم ثبت و دستهبندی شود و سپس با آثار نوشتاری سنجیده و چهبسا به آنها افزوده شود. چنین کاری نیاز به یک بسیج همگانی و فراهم آوردن بودجهای بسنده و از آن مهمتر ارادهای استوار دارد. از سوی دیگر، باید در یک نهاد رسمی آکادمیک یا یکی از دانشگاههای مادر نیز به رسمیت شناخته شود و بنیادی علمی با تدارک نیرو و سازوکار بایسته، عهدهدار انجام آن باشد. بیگمان بخش بسیاری از این آگاهیها در آسیای مرکزی و افغانستان و دوردستتر از آن در جغرافیای کنونی ایران قابل دستیابی است. بهگمان میرسد که در افغانستان راهی برای همکاری اثرگذار و سازمانیافته نیست، اما به سبب بودن دانشجویان افغانستانی در دانشگاههای دو کشور ایران و تاجیکستان و همچنین دسترسی به برخی دانشمندان کاردان در درون و بیرون افغانستان، شاید بتوان تا اندازهی بسیاری این آگاهیها را با هزینهی مناسبی به دست آورد و سروسامان داد. موسسهی ما –خردسرای فردوسی- آمادگی دارد که در پژوهشگران زیرمجموعهی خود و دلبستگان شاهنامهخوان را برای گردآوری آگاهیهای بایسته، بسیج کند. آکادمی علوم تاجیکستان هم بهگمان من این امکان را دارد که در به دست آوردن آگاهیها از گسترهی آسیای مرکزی و ثبت آنها، یاری کند.
به هر روی، برای انجام چنین ایدهای نیاز هست که یک روشنامه (:دستورالعمل) فراهم و سازوکار اجرایی آن، برپایهی فرمولی یگانه، نوشته شود. برای اجرای بخش میدانی کار نیز میتوان از پژوهشگران و نیروهای گوناگون بومی بهره بُرد. باید برای هر گستره تصویرهایی فراهم شود و همهی آگاهیها از سراسر کشور و گسترههایی که در شاهنامه به آنها اشاره شده است، به شیوهای علمی و از سر دلسوزی فراهم آید. با چنین کاری است که میتوان گفت که در راه پژوهش جغرافیای تاریخی شاهنامه گام بلندی برداشته شده است. در آن هنگام است که میتوان نقشهای جغرافیایی برای باورهای مردمی فراهم کرد.
*نامجای: برابرنهادی فارسی است برای واژهی «مکان»