لوگو امرداد
نوشته بابک شهریاری

روان آفرینش می‌گرید

babakآنچه در متن زیر نگاشته شده احساسی است که در هنگام مطالعه سرود اهنود گات داشتم، حسی بس شیرین که دریغ آمد آن را با شما به اشتراک نگذارم. لزوما هم با ترجمه واژه به واژه گاتها منطبق نیست بلکه قدم‌زدنی آزادانه در گلستان ادب است که گه‌گاه در میانه‌ی آن قلم زدم. پیشاپیش از فهم ناقص خود نسبت به گفته‌های وخشور بزرگ ایران‌زمین پوزش می‌طلبم.

با گذشت چندهزاره این‌بار نیز روان آفرینش آزرده است، در آن هزاره‌ی دور روان آفرینش می‌گریست (اهنود گات سرود دوم بند 1). روان آفرینش امروز  باز هم به شِکوِه در آمده و در انتظار بیان شیوای زرتشت است تا دگر باره نجات انسان را در پژواک کلام او دریابد. امروزه  می‌بینیم که خشم و زور و ستم روان آفرینش را به ستوه کشانده، او در انتظار فردی نیک و سودبخش و آبادکننده است (اهنود گات سرود دوم بند 2). جهان در انتظار سوشیانتی دیگر است، کسی که دوست و یاری‌گر مردمان باشد، انسانی که زبردستان را برای یاری زیردستان برانگیزد (اهنود گات سرود دوم بند 3).

خدای دانا بهتر از همه آگاه است که مردم بنام خدای خود در گذشته چه‌ها کرده‌اند و در آینده چه‌ها خواهند کرد (اهنود گات سرود دوم بند 4). گویی کلام گاتها ناظر بر تمام تاریخ بشر سروده شده گویی اهنود گات با نگاه به جنگ‌های صلیبی سروده شده، گویی زرتشت درد و غم جانکاه ایران شکست خورده در برابر هجوم بیگانه را به چشم دیده. گویی زرتشت، قرن بیست‌ویکم را  دیده و می‌دانسته تکفیریان چگونه به نام خدا گردن می‌زنند و شرم از خدا نمی‌کنند.

بدون شک خدای دانا بار دیگر بر مبنای منش نیک یاری کننده‌ی مردمان را بر می‌گزیند (اهنود گات سرود دوم بند 7) کسی برگزیده می‌شود که گوش به آموزش‌ها سپرده باشد و از بیانی شیوا برخوردار باشد (اهنود گات سرود دوم بند8) هر چند که جهانیان امروز (و آن روز و همواره‌ی تاریخ) در انتظار سروری مردان جنگ آورند و زورآوری را مبنای انتخاب می‌داند (اهنود گات سرود دوم بند9) اما سوشیانت نه از میان زورآوران بلکه از میان خردمندان برخواهد خواست و خدای دانا از راه راستی و منش نیک نیرو و شهریاری را به وی ارزانی می‌دارد تا آبادانی و آرامش پدید آورد (اهنود گات سرود دوم بند10). سوشیانت نه بر اساس فهم منفرد خود بلکه بر اساس خرد جمعی، که در انجمن مغان و همبستگی جهانی بنیاد یافته (اهنود گات سرود دوم بند11) جهان را بهتر از آنچه بوده به آیندگان خواهد سپرد.

سوشیانت برنخواهد خواست مگر آنکه ابتدا از میان ما زاده شده باشد او از میان مردان و زنانی پا به این دنیا خواهد گذاشت که خواستار شنیدن هستند، شنیدن از هر راه اندیشیدن (اهنود گات سرود سوم بند1) پس بر ماست که گفته‌ها را با گوش بشنویم و با اندیشه روشن بنگریم ، لازم است بدانیم هر مرد و زن از ما ، مختار است راه خود را شخصا برگزیند (اهنود گات سرود سوم بند2). آری سوشیانت از میان خردمندان آزاداندیش برخواهد خواست سوشیانت در چهارچوب هیچ ایدئولوژی گرفتار نخواهد بود، یارانش در پهنه‌ای به عظمت اندیشه انسانی گسترده هستند. آنان فرزانگانی هستند که خارج از هر عقیده و باوری که دارند، از این دو اندیشه‌ی همزاد (روشن و تباه) روشنی را برگزیده‌اند. (اهنود گات سرود سوم بند3). دروغکاران اندیشه تباه را، اندیشه ضدزندگانی را بر می‌گزینند و تا پایان هستی بدترین اندیشه برای دروغکار و بهترین اندیشه ازآن راست‌کرداران خواهد بود (اهنود گات سرود سوم بند4). به یاد داشته باشیم که هر کس خود راه و روش خود را بر می‌گزیند اما کسی که اندیشه نیک را اختیار می‌کند سنگ تمام عیار گذاشته و اوست که اهورا مزدا را خشنود می‌نماید (اهنود گات سرود سوم بند5). اگر بر این باوریم که سوشیانت از میان ما برخواسته و یکی از من و شماست، باید شک و تردید را از خود دور کنیم تا حقیقت را به درستی بشناسیم و فریب نخوریم، مبادا که اندیشه تباه را برگزینیم و روی به خشم آوریم و زندگی مردمان را به تباهی بکشیم (اهنود گات سرود سوم بند6). آنگاه که مبارزان راه روشنایی بر مزدوران تاریکی فائق آیند هرکس که بر اساس خشم به انتقام بیاندیشد در دامی اهریمنی گرفتار می‌گردد. بر ماست که نفرت را به دور افکنده و در این سرای هستی جز به عشق نیاندیشیم. به یاد داشته باشیم چرخه مرگ و خشم، با خشم و انتقام باز تولید خواهد شد. این چرخه با بازوان پرتوان حضرت عشق است که در هم می‌شکند.

نیروی شهریاری خداوند ارزانی کسی است که راه نیک را بر می‌گزیند او شهریار نفس خویش است و از این روی در آرامش به سر می‌برد (اهنود گات سرود سوم بند7).  کیفر گناهکاران آرامشی است که از آنها دریغ می‌شود. آنها در نهایت خواهند آموخت که برای نیل به آرامش باید دروغ را رها کنند و به راستی روی آورند (اهنود گات سرود سوم بند8).

پس بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه می‌کنند و جهان را نو می‌سازند، ای صاحبان خرد و ای اندیشمندان در راه راستی و درستی متحد شوید (اهنود گات سرود سوم بند9). تا زور و دروغ را در هم شکسته و سرای منش نیک را آراسته کنیم (اهنود گات سرود سوم بند10). لازم است تا انسان‌ها به ارزش آرامش پی ببرند تا هرگز در پی دروغ نگردند تا هر آینه خرسند و شادمان باشند (اهنود گات سرود سوم بند11).

در آن وقت خوش که در گلستان اهنود گات قدم می‌زدم با خود پرسشی داشتم، آیا هرگز تا پیش از حضور انسان هوشمند در این خاک، روان آفرینش گریسته بود؟

به باور من روان آفرینش نه بر حال خود بلکه بر حال انسان می‌گرید. تا پیش از انسان هیچ آفریده‌ای گریزی از آنچه مقدر بود نداشت و لذا نمی‌توانست نه در حق خود و نه در حق هیچ آفریده‌ی دیگری جفا کند. مخلوقات رفتاری از خود بروز نمی‌دادند که معنای ستم یا زشت کرداری یا …. داشته باشد. چنین مفاهیمی قبل از ظهور انسان در پهنه‌ی هستی بی‌معنا بودند. این آخرین شاهکار بی‌نظیر خلقت تنها موجودی است که با اختیار در گزینش پای بر خاک نهاده است. هوشی به او ارزانی شده تا با کمک آن بتواند آفریننده باشد. آفرینندگی (چه در عرصه اندیشه و چه در عرصه جهان مادی) پیش از انسان فقط در اختیار خداوند بود، خداوند از سر عشق، قدرت آفرینندگی در عرصه‌ی اندیشه را به انسان اعطا کرد. هرچند که آفرینندگی در عرصه جهان مادی در اختیار انسان نیست اما به واسطه اندیشه‌ی خود قدرت تغییر در جهان مادی را به دست آورده به همین علت در سروده اهنود گات از تازه‌گردانیدن جهان به دست انسان گفتگو شده است.  این انسان است که  قدرت خلق اندیشه روشن یا اندیشه‌ی تباه را دارد.

روان آفرینش انسانی قدرتمند، نیک‌اندیش و ….. شادمان را آرزو دارد. روان آفرینش در پی آرامش انسان است‌، آرامشی در پرتو خرد، اگر جز این باشد روان آفرینش ناخرسند می‌گردد.

زمانی که انسان بر این کره‌ی خاکی پای نهاد هیچ آسودگی نداشت، در پی ابتدایی‌ترین نیاز خود (سیر کردن شکم) سختی‌ها را تحمل می‌کرد. اعضای اولین جوامع انسانی پس‌از رفع نیازهای اولیه دغدغه چندانی نداشتند و از این روی با آرامش در کنار هم بسر می‌بردند. در طی قرون متمادی و با پیشرفت جوامع بشری، انسان‌ها با تکیه بر هوش سرشارخود در پی به دست آوردن آسایش تلاش کردند، لاجرم برخی موفق و برخی موفق‌تر شدند با شروع و گسترش شکاف‌ها در جوامع انسانی   حسادت، آز، کینه، و …… و احساساتی از این قبیل برای اولین بار در پهنه‌ی گیتی رخ نمودند، این‌ها مفاهیمی هستند که آرامش را می‌ربایند.

بدین‌گونه تلاشی که در طی نسل‌ها، انسان برای کسب آسایش کرد منجر به کاستی آرامشش گردید و این سرآغاز ورود کرپان‌هایی به جوامع بشری بود که مدعی ایجاد آرامش در روح انسان بودند. اینان در ابتدا به مرهم نهادن بر آلام آدمیان کوشیدند، هرچند موفقیت‌هایی نسبی هم داشتند اما گذشت زمان و چیرگی حرص و آز بر آنها و پیوند نامبارکشان با  کَوی‌های صاحب ثروت و قدرت مسیرشان را به انحراف کشاند. کرپان‌ها با مدد از افیون زاده‌ی ذهن خود آرامشی کاذب را تزریق می‌کردند تا مردمان از ستمی که بر آنان می‌رفت نه‌تنها مغبون نگردند بلکه خوشنود نیز باشند. کرپان‌ها به خوبی از سرشت انسان آگاه بودند و می‌دانستند که انسان بیش از آنکه در پی آسایش باشد، محتاج آرامش است. از این روی بود که مردمان آن روزگار هرچه کرپان‌ها طلب می‌کردند، می‌دادند، و در عوض آرامشی موهوم می‌ستاندند. آرامش موهوم بود چرا که حرص و آز و حسادت و …  که عوامل اصلی عدم‌آرامش هستند درمان نمی‌شد، بلکه صرفا حس گناه ناشی از آنها بود که  بر اثر پرداخت زر و سیم و اهدای قربانی به کاهن (معامله با کاهن)  از بین می‌رفت و به همین دلیل، تصوری از  آرامش در ذهن‌ها پدیدار می‌گشت، قطعا چنین آرامشی نه واقعی است و نه بر پایه خرد.

با درک تفاوت ظریفی که آرامش و آسایش با هم دارند، زرتشت از انسان خردمند سخن می‌راند (و نه انسان هوشمند) چرا که خردمندانند که قادر به درک مفهوم آرامش واقعی هستند، مفهومی که اگرچه با آسایش در تضاد نیست اما لزوما با آن مترادف هم نیست. روان آفرینش نه بر حال خود بلکه بر حال مردمانی می‌گریست که آرامش درون را باخته بودند بر مردمانی می‌گریست که با افیون خرافه فریفته شده و به‌جای آرامش واقعی در خواب غفلت بسر می‌بردند، مردمانی استحمار شده و استثمار گشته.

کَوی‌ها و کرپَن‌ها به مدد هوش سرشار خود  مردمان را در خواب جهالت نگه داشته و بدین‌وسیله از آنان بهره می‌بردند. آرامشی کاذب را به مردم می‌فروختند و دسترنج‌شان را به یغما می‌بردند. پیشوایان مذهبی دروغین دسترنج مردمان را می‌ربودند و در ازای آن وعده‌های واهی ارائه می‌دادند. قطعا این وعده‌ها خریدار داشت (و دارد) که آنها می‌فروختند (و هنوز هم می‌فروشند). باور به موهومات آرامشی واهی را در وجود انسان‌ها تزریق می‌کند و این همان فرصتی است که دین فروشان از آن بهره می‌برند.

رهنمایی خرد به ما نشان می‌دهد که فردوس جایی نیست، نه مکان است و نه در زمان می‌گنجد، بهشت آرامشی است که در پرتو خرد به دست آید.گروسمان سرای نور است، نور نه در مکان اسیر است و نه زمان بر آن جاری است. دوزخ عدم‌آرامش است و آرامش در بی‌خردی، سرابی است موهوم.

امروز نه‌تنها جامعه بشری آکنده از خشم و زور و ستم شده بلکه زمین نیز بیش از پیش زخم برداشته، نفس‌های مادر طبیعت به شماره افتاده. در نسل‌های پیش از ما، حرص و طمع به منابع زمین، آب‌های گرم دریا، چراگاه‌های سرسبز، بود که طبل بدآهنگ جنگ را بین همسایگان سرزمینی طنین‌انداز می‌کرد اما امروزه این جنگ‌ها نه‌تنها بین همسایگان سرزمینی رخ می‌دهد، بلکه انسان امروز به جنگ با فرزندان و آیندگان خود نیز شتافته. منابع زمین را  آنچان به غارت گرفته که مبادا سهمی به آیندگان برسد. مفهوم جنگ از مکان فراتر رفته، این‌بار جنگ در بستر زمان رخ نموده، ما به ستیز با آیندگان برخاسته‌ایم.

تخریب و ویرانی، هوای آلوده ، آبهای آلوده، اکوسیتم ویران شده، میراث ما برای آیندگان است. همان‌طور که کوی‌های نوظهور بسی ثروتمندتر از همه‌ی زورمندان تاریخ هستند بدون‌شک کرپان‌های این قرن نیز افیونی بس قوی‌تر از همه‌ی افیون‌های پیشین در اختیار دارند، اگر جز این بود چگونه ممکن می‌شد که با چنین حرصی، آزمندانه فرزندان خود را غارت کنیم و آرام داشته باشیم، این کدام افیون است که ما را در غفلت فرو خفته است؟

این‌بار روان آفرینش نه‌تنها بر ما بلکه بر فرزندان ما نیز می‌گرید، روان آفرینش بر حال خود نیز می‌گرید.

ای خردمندان جهان دگرباره بشنوید صدای روان آفرینش را

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. بسیار سپاسگزارم.متنی بسیار ساختار یافته و ژرف و بیان کننده اوضاع جهان و ایران مبنی بر گاتها

  2. با سپاس از بیان شیوا و آموزنده شما. آفرین.
    به راستی روان آفرینش می‌نالد که فریب و دروغ دنیا را گرفته (قابل توجه مترجمان مغرض غربی که این واژه را روان گاو ترجمه کردند).
    چرا باید منتظر شخص خاصی در آخر زمان بود که آفرینش را فرشکرد کند؟ من سیوشانت هستم، شما سیوشانت هستی. هرکس می‌تواند سیوشانت باشد. با نور باید به نبرد تاریکی رفت. ایدون باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-01-28