لوگو امرداد

ارباب کیخسرو شاهرخ، آرامگاه فردوسی را از رویا به واقعیت رساند

photo 2025 05 11 13 05 07 e1746956197830به یاری یزدان، جشن هزاره فردوسی در مهرماه سال 1313 با باشندگی سد1 (=100) تن از نام‌آوران جهان در شهر توس در آرامگاه فردوسی برگزار شد و برای نخستین بار ایرانیان توانسته بودند که پس از هزار سال کاری برای فردوسی انجام دهند که جهانیان بدانند نه‌تنها هزار سال از خردورزی ایرانیان می‌گذرد بلکه شاهنامه که برگرفته از تاریخ و فرهنگ و آیین زرتشتی و کیش مهری2 است، هفت هزار سال خرد را سرآغاز کارهای خویش کرده و بدین باور داشتند که خرد بر دو گونه است: «آسن خِرَت» خردی است همراه با همه‌ی جانداران و با برخورداری از زندگی همگان در جهان می‌گذرد (= خرد خدادادی: ذاتی) و سپس، «گوشان سروت خرت» است که خردی در گوش سروده شده، همراه با آموزش باشد و نرم‌نرم، مردمان را به‌سوی جهان‌بینی برتر و گسترده‌تر پیش می‌برد3. این داستان هفت‌هزارساله اندیشه‌ی ایرانیان در جهان است و با برگزاری این هزاره در ایران به جهانیان یادآوری کردند که گوشان سروت خرت چگونه است تا آنجا که:

روزنامه‌ی تایمز در ۱۱ مهر ۱۳۱۳ خورشیدی درباره‌ی جشن هزاره فردوسی نوشت:

پشت سر کارها و تلاش‌های ایرانیان در برگزاری جشن هزاره فردوسی به‌جز از سپاسگزاری و یاد نام ازیک چامه‌سرای بزرگ، داستان دیگری نیز نهفته است، خرد درونی و روان فرهنگی و نیروی این سرزمین باستانی دوباره زنده شد ه است.

در این نوشتار با کارها و باورهای مردی آشنا می‌شویم که در تلاش بوده است تا آرامگاهی درخور شایستگی و جایگاه بلند بزرگترین سراینده جهان بسازد که برای رسیدن به این خواسته و آرزو نه‌تنها از کمک‌های مالی دریغ نکرده بلکه تا آنجا پیش رفته است که چندین سال کارِ رایگان انجام دهد تا این مهر بزرگ را به فرجام برساند، بنابراین در آغاز بر فروهر پاک او درود می‌فرستیم که کاری انجام داده است که نه‌تنها برای زمان خودش شوند بالندگی و سرافرازی ایرانیان شده، بلکه برای تمامی زمان‌ها دست‌آویز شکوه و شایستگی ایرانیان شده است.

شادروان ارباب کیخسرو در پایان گزارش هزاره فردوسی در دفتر خویش می‌نویسد:

«هنگامیکه به زمان بازگشایی (جشن هزاره) آرامگاه فردوسی نزدیک می‌شدیم، افزون بر سنگینی کارها و خستگی بسیار، خویشکاری پذیرایی از میهمانان دیگر کشورها نیز بر دوش من نهاده شد. این کار ساده‌ای نبود، چون که آن‌ها از مرزهای گوناگون وارد ایران می‌شدند؛ بنابراین ناگزیر بودم از یک سر میهن به سر دیگر آن در رفت‌وآمد باشم، آن‌هم با گذشتن از جاده‌های نامناسب که برخی از آن‌ها را به شوند ورود میهمانان دیگر کشورها بازسازی کرده بودند. خوشبختانه همه کارها به‌خوبی و خوشی برگزار گردید. قرار شد جشن پیشواز (استقبال) در تهران انجام شود. ساختن آرامگاه هشت سال به درازا کشید4».

اما به‌راستی برگزاری جشن کارِ آسان و ساده‌ای نبود به‌ویژه در زمانی که ایرانیان تازه روزگار تیره‌وتار دودمان قاجاریه را پشت سر گذاشته بودند و تنها به پشتوانه میهن‌دوستی و مهر به فرهنگ و تاریخ ایران می‌خواستند کاری جهانی انجام دهند، آرتور کریستنسن که یکی از میهمانان جشن هزاره فردوسی بوده و این امکان را داشته که هم در روزگار قاجاریه از ایران دیدن کند و هم در سال 1313 برای سومین بار به ایران بیاید دراین‌باره به ما کمک می‌کند.

او سه بار به ایران آمد. بار نخست در سال 1293 که در بازگشت گزارش سفر خود را در ماتیکانی به نام «ماورای دریای خزر» چاپ کرد. بار دوم و سوم در سال‌های 1308 و 1313 بود که گزارش این دو سفر را در دو ماتیکان ایران قدیم و ایران جدید و دومی به نام «سیمای فرهنگ و هنر ایران» نوشت.

در بخش‌های از نوشته‌های کریستنسن درباره‌ی جشن هزاره‌ی فردوسی آمده است:

… ایرانیان در سال 1313 بر آن شدند که سال هزارم زایش فردوسی چامه‌سرای میهنی ایران را جشن بگیرند. این جشن با برگزاری یک کنگره جهانی در تهران و بازگشایی آرامگاه فردوسی درخورآیان (= شرق)5 ایران بود. برای همبازی در این جشن بزرگ شمار بسیاری از دانشمندان که استاد فارسی و بررسی زبان و تاریخ ایران باستان بودند از تمام کشورهای جهان به ایران فراخوان شدند. از زمانی که این مهمانان پای به خاک ایران گذاشتند، پهلوی نخست پذیرایی آن‌ها را به دوش گرفت و خویشکاری میهمان‌نوازی خود را با دست‌ودل‌بازی نیک انجام داد. مهمانان پس‌ازاینکه راه دیرند و دراز تهران تا توس را با خودرو پیمودند، ارزش راستین این مهمان‌نوازی را دریافتند. در آن زمان بین تهران و مشهد (934 کیلومتر) یک هتل وجود نداشت و برای ماندن 50 تا 60 تنی که در این میان همبازی داشتند، ایرانیان ساختمان‌های دولتی و شهرداری را که به‌اندازه نیاز اتاق داشت، در اختیار مهمانان قرار داد. (شاه ایران با فاصله‌ای 50 کیلومتری جلوتر از ما حرکت می‌کرد) از سوی دیگر، هرچه که برای چنین مسافرتی بایا (لازم) بود، بایستی با خودروی کاروان فرستاده می‌شد، به این جهت دو کامیون بزرگ همراه داشتیم که پر بود از تختخواب‌های سفری، تشک، ملحفه، بشکه‌های آب، تنگ‌های آبخوری، بشقاب، لیوان، استکان، نان6 (= خوراک) و آشامیدنی و … به‌گونه‌ای که در زمان رسیدن به شهرها، نیم روز یا شب، آشپزباشی ما بی‌درنگ می‌توانست کار خود را آغاز کند.

سازمان دادن این کار بی‌گمان ستایش برانگیز بود
تنها 15 ساله پیش، ایران در جهان یک سرزمین بی‌ارزش بشمار می‌آمد ولی جشن هزاره فردوسی نشان می‌داد که زمان خیلی تغییر کرده است و این کشور رفته‌رفته ارزش راستین خود را دوباره به دست آورده است. کنگره فردوسی بااینکه از دید داستان بسیار کارشناسانه بود، در تمامی رویدادهای دیگر در ایران اثر نیک و خوب بر جای گذاشت. انگلستان، افزون‌بر چند دانشمند، نامورترین چامه‌سرای خود، جان درینک واتر را نیز به کنگره فرستاده بود.

خوشبختی من این بود که در سال 1293 کمی پیش از جنگ جهانی نخست، توانستم با ایران کهنی که از خیلی نگرش‌ها هنوز همانند هزار سال پیش بود، آشنا بشوم و در سال 1313 دگرسانی بسیار شگفت را از نزدیک ببینم.

این گزارش‌ها نشان‌دهنده کارِ بزرگ میهن دوستان ایرانی است که در آن روزگار کاری بس بزرگی را به انجام رسانیده بودند که نام و یاد خودشان را برای ایرانیان‌ همیشه زنده و پابرجا نگه‌دارند. برپایی این جشن زمانی زیباتر شد که در پایان این گردهمایی همگی میهمانان به آرامگاه فردوسی رفتند و ساخت آرامگاه فردوسی نیز وامدار انجمن آثار ملی و به‌ویژه روانشاد ارباب کیخسرو شاهرخ است که با تلاش خود توانست مهرماه 1313 را برای همیشه جاودان نگه دارد.

خود ایشان دراین‌باره گزارش می‌دهند که در آغاز انجمن آثار ملی باید گور فردوسی را پیدا می‌کردند و این کار تنها به پشتیبانی ارباب کیخسرو می‌توانست انجام شود چراکه ارباب کیخسرو یکی از راستگوترین و درستکارترین مردان ایرانی بود که در آن روزگار زندگی می‌کرد، البته باید به یاد داشته باشیم که شوند درست‌کردار بودن ارباب کیخسرو ریشه در باورها و فرهنگی داشت که از نیاکانش آموخته بود او بارها در «مهریشت» خوانده بود که: «پیمان بستن چه با درستکار و چه با دروغ کار هر دو سپندین است7» و او با این اندیشه بزرگ شده بود که اگر با دشمن نیز پیمانی بسته می‌شود باید تا پایان بر سر پیمان بود چه برسد که پیمان با دوست بسته شود و با این اندیشه و آموزش از انجمن آثار ملی فرمان پیدا کردن گور فردوسی را می‌پذیرد.

در سال 1305 زیر نگرش‌های پهلوی نخست انجمن آثار ملی پدید آمد. نخستین کار انجمن یافتن گور فردوسی بزرگ چامه‌سرای ایرانی و مایه‌ی بالندگی ایران بود. این خویشکاری به من سپرده شد. من به سمت گنجور (خزانه‌دار) و دبیر محمدعلی فروغی نخست‌وزیر همچون سرپرست انجمن برگزیده شدم. سروران هرتزفیلد (آلمانی) و گدار (فرانسوی) نیز همچون هم وندان افتخاری دیگر ایرانی انجمن گمارده شدند.

در همین سال به خراسان (جایگاه زاده شدن فردوسی) رفتم که خویشکاری هایم را انجام دهم، در آنجا با سرپرستان بلندپایه‌ی محلی درباری و ازجمله سامانگری (تولیت آستان قدس) دیدار داشتم. همراه این سروران و بسیاری دیگر از سرشناسان خراسان به باغ «قایم مقام» در شهر توس رفتیم که می‌گویند برای فردوسی بوده است. ما در همان‌جا کار پژوهش خود را آغاز کردیم. شهر توس در آن زمان چیزی نبود به‌جز یک بخش کوچک دهقانی با چند باغ و کشاورز.

رفتن به توس با خودرو بسیار دشوار بود، جاده‌ی آسفالته وجود نداشت و برای رسیدن به خود شهر با هزار دردسر از میان زمین‌های کشاورزی و رود‌ها و … رد شدیم. نخست ناچار بودیم از پل کشف رود رد شویم، پیش از به درون رفتن به باغ قائم‌مقام به جایگاه گنبد افراشته آجری رفتیم که بخشی از ساختمان و ازجمله تاق و گچ‌بری‌های آذینی آن هنوز پابرجا مانده بود.

سرانجام به آماجگاه (مقصد) خود رسیدیم که باغ درختکاری بسیار بزرگی با درختان زرد آلود بود. در بخشی از باغ در کناره‌ی دهکده‌ی اسلامیه توجه ما به بریده زمین خشکی به بلندی کم‌وبیش پنج در شش متر کشیده شد که نشانه‌های از دو گور در آن دیده می‌شد. تکه‌هایی از آجر خردشده و بازمانده‌های از ویرانه‌ی دو اتاق خشتی بدون تاق به چشم می‌خورد. پس از جستار و گفتگو درباره‌ی جایگاه سرشتین (طبیعی) و دیدنی محلی که اینک در پیش روی ما بود، با نمایندگان دو دهکده اسلامیه و رزان و همچنین کهنسالان محلی که همراه ما به باغ آمده بودند، دانستیم که بر اساس نشانه‌های موجود همان‌جا جایگه گور فردوسی است.

نخست برابر ماتیکان‌های گذشته، باغ فردوسی در کناره‌ی اسلامیه بوده است. فردوسی را در دهکده‌ی نزدیکی چون رزان خاکسپاری نکردند، چون که به شوند فرمان دینی (فتوا) رهبران آیینی، گمان می‌کردند در شاهنامه به اسلام دشنام داده است. بنابراین کالبد او را به نزد خانواده‌اش باز پس می‌فرستند و دخترش کالبد او را در باغ وابسته به خود فردوسی به خاک می‌سپارد.

«باید به یاد داشته باشیم که در شاهنامه سخنی از ناسزا گفتن به نژادهای دیگر نیست و شوربختانه برخی از ایرانیان گمان می‌کنند که فردوسی نژادپرست است؛ اما پاسخ ما را خود فردوسی می‌دهد که:

ز دانا بپرسید پس دادگر که فرهنگ بهتر بود گر گوهر

چنین داد پاسخ بدو رهنمون که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

که فرهنگ آرایش جان بود ز گوهر سخن گفتن آسان بود

گوهر بی‌هنر، خوار و زارست و سست به فرهنگ باشد روان تندرست

فرهنگ یک واژه ایرانی است؛ فر = به‌سوی و هنگ = دانایی و آگاهی، بروی هم فرهنگ می‌شود: به‌سوی آگاهی و دانایی. پس در این اندیشه نژاد معنا ندارد، بلکه این فرهنگ 0= پیش به‌سوی دانایی و آگاهی ) است که جایگاه مردمان را آشکار می‌کند».

دوم اینکه می‌گویند خرابه‌های دو اتاق خشتی بازمانده‌های آرامگاهی است که نزدیک پنجاه یا شست سال پیش، زمانی که آصف الدوله شیرازی فرمانداری خراسان را در دست داشته، بنا گردیده است. چند کارشناس فرانسوی به توس آمده بودند و بر اساس گواهی تاریخی که در دسترسشان قرارگرفته بود گزارش می‌دهند که آنجا به‌راستی گور فردوسی است. آصف الدوله پس از درست شمردن آن‌ها دو اتاق خشتی در نزدیک آن جایگه بنا می‌کند که در آینده ویران می‌شود و تا پیش از آنکه ما پیدایش کنیم به ریخت خرابه‌ای رها شده بر جای می‌ماند. سوم اینکه پیرمردان روستاهای پیرامون باورمند بودند که آنجا گور فردوسی است و این گفتار درست را سینه‌به‌سینه از پدرانشان به یاد دارند. افزون بر این گنبد کوچکی که می‌بایست بر روی گور باشد، در یک زلزله خراب و آجرهای آن پخش‌وپلا شده بود و ما تکه‌های آن را دیدیم.

آن جایگه را کم‌وبیش به‌اندازه‌ی یک متر خاکبرداری کردند تا آنکه در میان آن گوری آشکار شد. حالا دیگر به‌درستی دل‌آسوده شده بودیم. من به تهران بازگشتم و پیدا شدن گور را به انجمن گزارش کردم. همه خوشحال شدند و برنامه‌های وابسته به آرامگاه را پذیره (تصویب) کردند.

این کار بزرگی بود که به انجام رسیده بود، شاید برگزیده شدن ارباب کیخسرو برای این کار، نشان از آینده‌نگری انجمن آثار ملی باشد که مردی را برگزیدند که همگان به راستگو بودن او باور داشتند و نه‌تنها راستگو بود بلکه دست‌پاک‌ترین نماینده تاریخ ایران نیز بود و همگان داستان نبود گندم و رفتار زشت و اهریمنی احمدشاه قاجار را می‌دانند که ارباب کیخسرو چگونه توانست مردان و زنان و کودکان بسیاری را از نابودی برهاند.

ارباب کیخسرو واژه خویشکاری را نیک می‌دانست و آگاه بود که خویشکاری با وظیفه دگرسانی دارد؛ وظیفه یعنی کاری که دیگری بر دوش تو می‌گذارد ولی خویشکاری یعنی کاری که خودت برای خویش درست می‌کنی و پیدا کردن گور فردوسی نه فرمان انجمن آثار ملی بلکه خویشکاری ارباب کیخسرو بود تا پس از هزار سال تنها به شنیده‌ها بسنده نکند و تمامی نوشتارها و نسک‌ها را بخواند تا در کارش اشتباهی رخ ندهد؛ چراکه قرار بود ایرانی آنکه وامدار اندیشه فردوسی بودند برای او کارِ کوچکی که از توان آن‌ها برمی‌آید در برابر کارِ بزرگ فردوسی انجام دهند.

تا آن زمان‌ همگان واژه «مزار» یا «قبر» بکار می‌بردند، اما برای نخستین بار ارباب کیخسرو پیشنهاد واژه «آرامگاه» را به انجمن آثار ملی می‌دهد که همگان می‌پذیرند و نام آرامگاه فردوسی از اندیشه ارباب کیخسرو بر سر زبان‌های مردمان ایرانی می‌افتد.

نخست از پرفسور هرتزفیلد آلمانی خواسته شد که خاک نما (نقشه‌ی) پیشنهادی آرامگاه را بکشد. با طاهرزاده‌ی بهزاد نیز برای تهیه‌ی خاک نما (نقشه) گفتگو شد. سرانجام افکنه (طرح) طاهرزاده بهزاد با هزینه‌ی بیست هزار تومان مورد تایید قرار گرفت. قرار شد بنا با سنگ ساخته شود. یک‌بار دیگر پاکاری (ماموریت) یافتم تا برای پیش آغازین موردنیاز به مشهد و توس بروم. در پیوند با تامین هزینه‌های افکنه به مجلس شورای ملی پیشنهاد کردم که ده هزار تومان از محل پس‌اندازگر (صرفه‌جویی) در بودجه خود پرداخت کند و بازمانده‌ی آن‌هم با فروش بلیت لاتاری که به همین فردید (منظور) به چاپ می‌رسد تامین شود.

پیشنهاد من درباره‌ی پرداخت ده هزار تومان از سوی مجلس با نا همدلی برخی از نمایندگان و ازجمله مهتر فیروزآبادی و شماری دیگر روبه‌رو شد که می‌گفتند فردوسی چامه‌سرایی بیش نبوده و شایسته‌ی چنین گرامیداشتی نیست. این‌سو (جناح) باورمند بود که اگر قرار است مجلس چنین پولی هزینه نماید بهتر است آن را هزینه‌ی «اماکن مقدس» زیارتی کند. من و نمایندگانی که از پیشنهاد پشتیبانی می‌کردیم، پاسخ‌های بایا را به نا همدلان دادیم و سرانجام افکنه موردپذیرش قرار گرفت. دوست دارم یادآوری کنم که تمام‌کارها را به گونه‌ی افتخاری انجام می‌دادم و تمام هزینه‌های رفتن و ماندگاری در مهمانخانه را از جیب خودم می‌پرداختم در یک گفته باید بگویم که انجمن همه‌ی کارها را به دست من سپرده بود.

باید به یاد داشته باشیم که از آغاز کار تا پایان یعنی جشن هزاره فردوسی، ارباب کیخسرو در سرمای زمستان و در گرمای امرداد ماه بدون اینکه از مجلس و انجمن آثار ملی پولی دریافت کند، تمامی این دشواری‌ها را با جان و روان پذیرا شده بود تا برای ساخت آرامگاه زحمتی بیشتر برای مردم ایران نتراشد تا کار هرچه بهتر و نیک‌تر به فرجام برسد. برای نمونه بخشی از سختی‌های کار ارباب کیخسرو را که از ماتیکان خود وی است باهم می‌خوانیم:

برابر قرار من و مهتر طاهرزاده به مشهد رفتیم و به همراه مهتر جم، استاندار خراسان و بلندپایگان دیگر سنگ بنا را نهادیم. انجمن دیگری هم برای بازبینی بر امور در خود خراسان پایه‌ریزی کردم که در آن بزرگوارانی چون استاندار، تولیت آستان و سرپرستان ارتش، شهربانی، پست و تلگراف هم‌وندی داشتند. پس‌از آن به تهران بازگشتم. من جهت انجام کارهای ساختمانی برای مهتر جم استاندار پول پرداخت می‌کردم.

پس از چند ماه مهتر جم استاندار کرمان شد و سید حسن تقی‌زاده به استانداری خراسان رسید. او بی‌درنگ پس از ورود به خراسان به من گزارش داد که کار ساختمان پیشرفت خوبی ندارد، بنابراین باید خودم به آنجا بروم. من و طاهرزاده‌ی بهزاد، شالوده‌ریز (طراح) آرامگاه راهی خراسان شدیم. چون یکی از دشواری‌های اساسی گزینش گونه‌ی سنگ مناسب بود، یک سنگ‌کار به نام استاد حسین حجارباشی که در آن زمان در کاخ شاه کار می‌کرد با خود به خراسان بردیم.

رهسپاری خوشی نبود. برف و باران سنگین شوندی بود تا جاده فیروزکوه بسته شود. ما به‌ناچار از راه ورامین و از نزدیک نیشابور رفتیم که در آنجا هم گرفتار سیلی بزرگ شدیم و با دشواری و بدبختی از شهرهای سیل‌زده رد شدیم.

در این چند سال کار همیشگی ارباب کیخسرو بدینگونه بود و بارها باید این راه سخت و دشوار را می‌رفت تا کار به نتیجه برسد، پس از نیمه کار شدن افکنه طاهرزاده بهزاد، انجمن با گدار فرانسوی کار را پیش می‌برد و دوباره‌کار را نیمه‌کاره رها می‌کنند و این بار نیز از طاهرزاده بهزاد می‌خواهند کار را پیش ببرد و در همه این موارد ارباب کیخسرو در تلاش و کوشش بود و سرانجام با بودن روانشاد حسین لُرزاده آرامگاه فردوسی برای جشن هزاره آماده می‌شود.

من هر از چندی به مشهد می‌رفتم، ولی کار ساختمان آرامگاه چندان پیشرفتی نداشت و به‌راستی هنوز انجام نشده بود. هنگامیکه تاق هرمی شکل ترک برداشت، ناگزیر کار را ایستا کردم و به تهران بازگشتم تا گزارش داستان را به دوستان در انجمن برسانم. بنا به درخواست من مهتر بهزاد افکنه ی دیگری بر اساس شهر پارسه (پرسپولیس) آماده کرد تا جایگزین تاق موجود شود. افکنه به پذیرش انجمن رسید، اما پولی برای ساختن آن در دست نداشتیم. داستان را به شاه گزارش کردند و ایشان دستور دادند بودجه‌ی بایسته باید از شرکت نفت جنوب دریافت شود که هزینه‌ی برای دانش‌آموختگی دانشجویان بدهی دارد و هنوز نپرداخته است.

علی‌اکبر داور، وزیر مالیه که او هم هموند انجمن آثار ملی بود، بی‌نتیجه کوشید این پول را بگیرد. بنابراین انجام به چاپ بلیت لاتاری کردند و وزیر معارف بقیه هزینه‌ها را بر دوش گرفت. کار بنای آرامگاه یک‌بار دیگر از سر گرفته شد. این بار من کسانی را از تهران فرستادم. حسین لرزاده مهراز (معمار) و تقی درودیان را برای سرپرستی کارها به کار گماردم. سرانجام خوشبختانه کار به پایان رسید.

در گزارش‌های تاریخی آمده است که برای ساخت آرامگاه فردوسی و برگزاری جشن هزاره فردوسی نه‌تنها ارباب کیخسرو به نمایندگی از زرتشتیان از آغاز کار در این میدان بوده است بلکه گزارش‌شده است که زرتشتیان دیگر کشورها هم همازوری نیکی دراین‌باره داشتند: «… تلاش زرتشتیان و پارسیان هند و زرتشتیان چین در همراهی ایرانیان برای زنده کردن فرهنگ و آداب و آیین ایران باستان است».

تا آنجا که برای برگزاری جشن هزاره فردوسی، انجمن زرتشتیان تهران چلچراغی زیبا و هنرمندانه با نگارگری‌هایی از داستان‌های شاهنامه را به آرامگاه فردوسی پیشکش می‌کنند و این چلچراغ تا سال 1343 در درون آرامگاه فردوسی آویزان بوده است که پس از بازسازی و ساخت سرسرای آرامگاه از آنجا برداشته می‌شود. تمامی این کارها نشان از دلبستگی و دوستی زرتشتیان ایران با شاهنامه فردوسی این یادگار نیاکان ایران‌زمین است که نه‌تنها ساخت آرامگاهی درخور و شایسته فردوسی را در کارنامه‌ی خوددارند، بلکه هرساله با برگزاری رویدادهای فرهنگی و داستان‌های شاهنامه چه در ایران و هندوستان و چه در کانادا و آمریکا فرهنگ و تاریخ ایران‌زمین را زنده نگه می‌دارند.

یادآوری:

1-واژه سد (100) است که در زبان کردی به گونه سبکتر شده «سَ» درآمده است، «سد» در شمار که در زبان اوستایی به گونه «سَت» خوانده می‌شد و در پهلوی به گونه «سَت» درآمد و در زبان فارسی به گونه سبکتر شده «سد» خوانده می‌شود. زیبا آن است که این واژه بهنگام یاد کردن از «جشن سده» و نیز بهنگام شمردن سده‌ها چونان سده چهارم، سده پنجم … به گونه فارسی خود نوشته شود.

2-کیش مهر در شاهنامه هم‌زمان با پیروزی فریدون بر ضحاک بابلی است که مردمان ایران برای رهایی از چیرگی بابلی‌ها، نهادی نو که همان آیین مهری است را پایه‌گذاری می‌کنند. برای آگاهی‌های بیشتر می‌توانید نوشتار استاد فریدون جنیدی درباره کیش مهر را بخوانید.

3-داستان ایران، فریدون جنیدی، چاپ سوم، نشر بلخ

4-خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ، انتشارات مازیار

5-خوراسان واژه‌ای پهلوی به معنی مشرق است، چنانچه خورشید به زبان پهلوی خور بوده است و جایگاه برآمدن خورشید است که به زبان دری خراسان خوانده شد.

6-در گذشته ایرانیان به هر خوراکی (ناهار، شام) نان می‌گفتند، امروزه نیز در بسیاری از روستاهای ایران کماکان نان می‌گویند.

7-در دفتر کهن «مینوی خرد» پیمان‌شکنی از گناهان بشمار می‌آید و نیز آن‌کسی درخور بهشت است که: خود را از پیمان‌شکنی سخت دور دارد. پیمان‌شکنان در مرز کشور، کشور را به ویرانی می‌کشند. در دفتر بسیار کهن یشت‌ها چنین آمده است: زننده مهر (پیمان‌شکن) نابکار، سرتاسر کشور را ویران سازد.

در یشت‌ها می‌خوانیم: «تو نباید پیمان بشکنی، نه آن پیمان که تو با یک پیرو دروغ و نه آن پیمان که تو با یک پیرو راستی بستی؛ زیرا که پیمان بستن با هر دو درست است، خواه پیرو دروغ، خواه پیرو راستی.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-02-24