لوگو امرداد
نمایشگاهی از نگاره‌های محمدعلی سجادی

جم؛ روایت استوره‌ی جمشید بر بوم نقاشی

مجموعه‌ای از نقاشی‌های محمدعلی سجادی، با عنوان «جم»، از 25 اردیبهشت تا دوم خوردادماه 1404 خورشیدی، در گالری بهار خانه هنرمندان ایران به نمایش گذاشته شد. این نقاشی‌ها روایت‌گونه‌ای از داستان جمشیدشاه پیشدادی است که در قالب نگاره‌های سورئال به تصویر کشیده شده است.

محمدعلی سجادی کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده، تدوین‌گر، نقاش و نویسنده است. این کارگردان مستقل دل‌بستگی بسیاری به تاریخ، فرهنگ، هنر و استوره‌های ایران دارد.

– از شکل‌گیری نمایشگاه‌تان برای ما بگویید.
– تابلوهای «جم» یا «یم» به دلبستگی من به استوره‌های ایران و جهان برمی‌گردد. در سال‌های آغازین دهه‌ی 70 خورشیدی متنی را درباره‌ی جمشیدِ جم به نام «جم» به‌صورت نمایشنامه نوشتم. امیدوار بودم در آن‌سال‌ها به تصویردرآورم و یا که در دهه نود خورشیدی ، پس از اجرای نمایش « بوف نه‌چندان کور » ( 1396 ) به روی صحنه ببرم. اما چنین نشد. در آغاز دهه‌ی 90 که دوباره به نقاشی پرداختم، مجموعه نگاره‌ی «سیاوشان» (استوره‌ی سیاوش) را کار کردم و سپس در کنار کارهای دیگرم ، «جم» در دستور کار من قرار گرفت.

از آنجایی که به استوره‌های ایرانی و شاهنامه دلبستگی دارم، کوشیدم کار دیداری انجام دهم؛ چون در این زمینه‌ها کم کار کرده‌ایم. یعنی حجم آثار مکتوب‌مان ( به نیکی ) بیش از آثار تصویری‌مان است؛ به‌ویژه از همین جم (جمشید) که چندان چیزی در دسترس ما نیست. آنچه از استوره‌ها ، که نگاره‌گری داستان‌های شاهنامه است، تصویرهای مغولی و چینی است و از استوره‌های باستانی ما تصویری جز آن‌ها وجود ندارد مگر تندیس‌های سنگی و دیوارنبشته‌ها و اشیای برجامانده از تاریخ استوره‌ای ما . دیداری ‌کردنِ این داستان‌ها از نگر امروز برای من مهم بود؛ به‌سبب دل‌مشغولی‌های خودم در حوزه‌ی نقاشی و نیز علاقه‌ای که به فراواگرایی و نگارگری ایرانی دارم این آثار آفریده شد. پس تلاش کردم ترکیبی از این دو شکل بگیرد و خیال‌ورزی رنگین را که در نگار‌ه‌های‌ ایرانی داریم به کار گرفتم و با دریافت امروزین‌ام نگاره‌ها را بدین شکل تصویر کردم.

– استقبال از نمایشگاه چگونه بود؟
–  نقاشی، در شرایطی که ما به سر می‌بریم، دیده‌نگر خودش را دارد. من نمی‌توانم با یک یک تماشاکنندگان گپ‌وگفت داشته باشم. در زمان نمایشگاه حضور چندانی نداشتم. من کارخویش را کرده‌ام. هرکسی آزادکام است تا ببیند یا نبیند. خوشش بیاید یا نیاید. اما روی‌هم‌رفته از رنگ‌های گرم نگاره‌ها و درون‌مایه به نیکی بیان کردند.   به هر روی، نمایشگاه من تماشاگران ویژه خودش را دارد؛ از منظر بن‌مایه نگاره‌ها می‌گویم. چون با عدم شناخت استوره‌هایمان روبه‌رو هستیم. در روزگار ما «شعار» بیشتر دوست داشته می‌شود تا «شعر». فضای فرهنگی ما این‌گونه شده است. در این رویکرد ـ سومین رویکرد تاریخی به دوران باستانی‌مان ـ  بیشتر موجی کم‌ژرفا در واکنش به شرایط حاکمیت سیاسی فرهنگی ماست. حاشیه‌دوزی کردن و اوباریدن متن رویدادی ازین دست را در کناره نگه‌می‌دارد.من نیز نمی‌خواهم به ترفند و هیاهو این بازی را برهم بزنم که داستان ازین پرآب و چشم می‌شود.

-ما در بخش استوره با کم‌کاری هنری روبه‌رو هستیم. نمایشگاه شما چه اندازه می‌تواند بر این کم‌کاری غلبه کند؟
– چنین نگاهی به فرهنگ ندارم. این‌گونه نیست که وقتی کار فرهنگی انجام می‌دهیم بی‌درنگ بازتابش را ببینیم. در سفر هزاران‌ساله‌ی فرهنگ، دگرگونی و تکوین روی می‌دهد، چون فرهنگ نرم و گاه کاهلانه و گاه پرشتاب، در زمان بسیارکار می‌کند. به باور من، این‌گونه نیست که در دم بازتابش را ببینیم، اما بی‌گمان اثر خواهد گذاشت. البته این روزها گرایش به ایران باستان هست، اما بیشتر موج است. در همین موج شماری می‌توانند در ژرفا شنا کنند و شماری دیگر در همان سطح می‌مانند. اما موج وجود دارد و تاثیرش را می‌گذارد. کارهایی را که می‌بینید، کارهای امروز من نیستند؛ بیش از 30 سال پیش کارم را آغاز کردم و فکر می‌کنم که شاید بتواند تاثیر بگذارد و جوانی را که اینجا می‌آید و تابلوها را می‌بیند، برانگیزاند تا با استوره‌های خود آشنایی پیدا کند البته نه تنها از سر احساس و یکسویه نگری .

– اشاره کردید که نمایشی نوشته بودید به همین نام و دوست داشتید آن را روی صحنه ببرید. این تابلوها برآیند همان نمایش است؟
– در حقیقت نگاره-نمایش‌هایی از آن است. به نوعی تصویرگرایی هم هست . دارم نقاشی متحرک آن را می‌سازم تا آن نوشتارم را دیداری کنم.

– در حوزه‌ی شاهنامه کار دیگری انجام داده‌اید؟
– بله. رمان « حیرانی » نوعی ضد استوره است از استوره سیاوش و فرنگیس.    کمابیش  70 تابلو‌ از استوره و داستان سیاوش را در سال 91 خورشیدی برپا کردم. همچنین فیلمی به نام «تمرین برای اجرا» دارم که از همان داستان سیاوش گرفته شده است و در سال 94 ساختم. در حوزه‌ی نقاشی متحرک «زال ‌و رودابه» را آماده‌ی نمایش دارم که فیلم‌سینمایی است حاصل 1403. همین‌طور نقاشی متحرک «گردآفرید» که البته هنوز تمام نشده است. بستور و آرش کمانگیر( تن تیر) را هم در دست تولید دار .

در فضای زنده، نیاز به پشتوانه‌ی اقتصادی داریم. الان همگان ـ تماشاگران احتمالی ـ دست می‌زنند؛ کسی اما دست در جیب نمی‌کند!  نهادهای فرهنگی حکومتی هم که کمابیش نشان دادن در چه سویه‌هایی یاری می‌کنند. پس بناچار تلاش من در دایره اندک امکاناتمان دور می‌زند تا میوه دهد. ای کاش چنین نبود!

– در بخش انیمیشن فن‌آوری‌های جدید به‌کار گرفته می‌شود که ما نداریم. با این کاستی چگونه برخورد می‌کنید؟
– من همیشه با آگاهی به کاستی‌هایم آن  را تبدیل به روشِ کارم می‌کنم. سینمایی که من کار می‌‍‌کنم اسمش «بی‌چیزی» است! با بی‌چیزی کار می‌کنم. دست در جیبم می‌کنم ببینم چه دارم. اما کارهایی هست که با پول تُوجیبی انجام‌شدنی نیست. پس می‌مانند به پستو و تنها می‌توانی از مسیر بگذری. من یک‌نفره همه‌ی کارهای تصویری نقاشی‌متحرکم را انجام می‌دهم (البته صداگذاری و موسیقی که امر مهمی‌است به دست دوستانم  پرداخته می‌شود). این شکل دل‌خواهی نیست. اما تنها کاری‌ست که از من ساخته است. اگر کسی حرف دیگری دارد یاری کند، وگرنه اگر بخواهیم کارمان را با هالیوود یا انیمیشن صنعتی بسنجیم به هیچ نتیجه‌ی درخوری نمی‌رسیم. البته صنعت انیمیشن ایران دارد با صنعت انیمیشن دنیا خودش را برابرسنجی می‌کند (:تطبیق می‌دهد) اما در حوزه‌ای که من کار می‌کنم فیلمسازی تک‌نفره است. برای اینکه جور دیگری نمی‌توان برای نمونه شاهنامه را زنده کرد و کار کرد.

– شما کدام داستان شاهنامه را پُرتصویر می‌بینید که قابلیت بیشتری برای سینمایی شدن داشته باشد؟
– به نظر من، همه‌ی داستان‌های شاهنامه، به‌ویژه در بخش استوره‌ای و حماسی آن، در خور نگرش است. یکی از زیباترین آن‌ها داستان زال‌ و رودابه است که انجام دادم. به گمان من، سازوکار (:مکانیسم) شاهنامه بر تصویر، حرکت و بُرش درجه‌ی یک بنا شده است. شما گمان می‌کنید که فردوسی تصویرنامه‌ی سینمای نوشته‌ است. در شاهنامه ریتم را می‌توانید ببینید. در خیلی جاها نمابندی، صحنه‌آرایی، فضاسازی و … را می‌بینید. از طریق استعاره و تشبیه، رنگ می‌زند. شاهنامه یک بوستان رنگین است. من اهل سپندینه کردن (:قداست دادن) بیهوده نیستم. اهل عرب و عجم کردن هم نیستم. این حرف‌ها در حوزه‌ی فرهنگ نمی‌گنجد و بارها گفته‌ام که شاهنامه فراتر از این‌هاست؛ چون دارد به پُرسمان سرشتین بشر می‌پردازد . سراسر شاهنامه رنگ، نور، حرکت و حکمت است. تمام حکمت آن هم در دل روایت پنهان آشکار است. این نکته مهم است وگرنه داستان حکیمانه بسیار داریم. زیبایی شاهنامه در این است که آمیزشی از همه‌ی این‌هاست. من در داستان زال ‌و رودابه تنها به روایتی که در شاهنامه آمده است، پرداختم و از آن برداشتی نوین  نکردم. خودِ داستان شاهنامه را، چه در گفت‌وگوها و چه در گفت راوی، به متن فردوسی استوار بودم البته به ایجاز. اما در داستان جمشید، تلفیقی کار کردم، چون در شاهنامه داستان گسترده‌ای نیست. آن اندازه که من در متنم گسترش دادم، در آن‌جا نیست. پس از متون کهن باستانی و میانه بهره بردم. اما داستانی چون زال‌ و رودابه، ظرف و مظروفی در خور هم دارد.

– چه چیز داستان جمشید برای شما جذاب است؟
– کمانیِ (:منحنی) شخصیت جمشید گیرا است. البته می‌دانید که جمشید در فرهنگ هندوآریایی، خدایی به نام «یم» است. وقتی به ایران می‌آید، در زیست و گذرزمانش همچون استوره‌های دیگر پا بر زمین می گذارد و پادشاه می‌شود. این شخصیت به نوعی مرا به یاد کوروش می‌اندازد. نه همگذاری تاریخی، که ازاین منظر کیخسرو در گمانه‌ی تاریخ‌پژوهان همگنی بیشتری با کورش دارد. جم در دوران خودش شکوفایی می‌آورد و بی‌مرگی. دوران او دوران بهینه‌سازی زیست و رشد است و بشکوهی. دیوها را به اسارت درمی‌آورَد و با آن‌ها پرواز می‌کند. در متن من، جمشید بر مزدا می‌شورد و ازین‌رو مورد نکوهش قرار می‌گیرد و به تباهی و مرگ درمی‌افتد.

– با کدام داستان شاهنامه بیشتر هم‌ذات‌پنداری می‌کنید؟
– من بخش حماسی و استوره‌ای را بیش از بخش تاریخی‌اش دوست دارم. این بخش برای من خیال‌انگیزتر و گیراتر از بخش تاریخی است و با پسند من همگن است؛ یعنی تمام آن چیزی را که قرار است در بخش تاریخی ببینیم، در بخش استوره‌ای و حماسی دیده می‌شود. چون در گردایش شاهنامه مرزی مابین استوره و تاریخ نیست، درهم‌آمیختگی جدانشدنی از هم دارند. شخصیت‌های استوره‌ای هم از بنیان‌های تاریخی در نهفت خود سخن می‌گویند و شخضیت‌های تاریخی و رخدادهایشان هم رنگی از افسون و افسانه و رویا دارند.

– میان استوره‌های ایران و جهان اختلاف‌هایی هست. آیا این به روش زیست اجتماعی ایرانیان برمی‌گردد؟
– استوره‌ها پایه‌ها و بنیان‌های اندیشه‌ی هستی‌شناسانه‌ی بشر را شکل می‌دهند و به عبارتی رویاهای گروهی هستند. برای همین مشترکان بنیادی بسیاری در اساتیر جهان دیده می‌شود. اما استوره‌های ایران به زور نمونه با اساتیر یونان و هند ناهمسانی دارند. اساتیر ایرانی به شدت انتزاعی هستند. نیک و بد . اهورا و اهریمن. استوره‌های هند و یونان چنین نیستند و انسانی‌اند. این به درک ما حتا در اکنون مان یاری می‌رساند. استوره‌های ایرانی بسیار اخلاقی‌اند. در صورتی‌که استوره‌های هند و یونان این‌گونه نیستند. این برای آن‌هایی که اخلاق‌باورند، قابل پذیرش‌تر است. در ریگ‌ودا هند، خدایان با هم قهر و آشتی می‌کنند، عاشق می‌شوند و همبستری می‌کنند ولی در اساتیر ایران چنین نیست.

– و سخن پایانی؟
– سخن دیگری نیست. آرزو می‌کنم در «امرداد» که به معنای «بی‌مرگی» است، جاری باشید و این موج پیشینه‌نگری باستانی به ژرفا برسد!

0 18 1 47 2 48 3 48 4 46 5 45 6 41 7 40 8 41 9 40 10 47 11 49 12 42 13 39 14 37 15 37 16 37 17 38 19 34 20 37 21 34 22 35 23 32 24 29

فرتورها از لیلا ابراهیمی است.
6744

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-03-03