لوگو امرداد
به مناسبت سالگرد درگذشت نیک‌مرد زرتشتی

میرزا سروش لهراسب؛ نامی نیک یادگار از کارهای نیک

1بعد از وفات، تربت ما در زمین مجوی                          در سینه‌های مردم عارف مزار ماست

                                                                                                                        مولانا

ما زرتشتیان مردان و زنان شایسته و نام‌آور بسیاری داشته‌ایم که نه تنها انسان‌های زمان خودشان، بلکه نسل‌های آینده نیز از اندیشه‌ی والا و کوشش خستگی‌ناپذیرشان در فراهم کردن زندگی بهتر بهره برده‌اند.

میرزا سروش لهراسب، پیر فرهنگ یزد، یکی از این بزرگان بود که کارگزار و نماینده‌ی راستین و دلسوز انجمن زرتشتیان ایرانی-بمبئی بود و سرپرستی بناهای سودرسان همگانی را که با سرمایه‌ی پارسیان هند درست شده بود مانند دواخانه، مطب، زایشگاه، بیمارستان، برج ساعت، آموزشگاه‌ها و پرورشگاه مارکار و دبستان‌های روستاهای یزد و نخستین مدارس دخترانه‌ی آن شهر را بر دوش داشت.

او نهال‌هایی را که پشوتن‌جی دوسابای مارکار و دیگر دهشمندان پارسی فراهم کرده بودند کاشت و آبیاری و نگهداری کرد و زیاد نمود و بهره‌ی آن را میان زرتشتیان و غیرزرتشتیان، به یک اندازه، بخش کرد. از همین‌رو شاگردان او که در زندگی افتخارآفرین شدند تنها زرتشتیان نبودند.

وی به اندازه‌ای نزد انجمن زرتشتیان ایرانی-بمبئی گرامی و باارزش بود که پیشنهادهای خردمندانه‌ی او را بی‌درنگ پذیرفته و هزینه‌ی آن را پرداخت می‌کردند. در اداره‌ی فرهنگ یزد (آموزش و پرورشش) شناخته‌شده و او را برای هم‌اندیشی و تصمیم‌گیری‌های مهم دعوت می‌کردند.

از اندیشه‌های نوآورانه‌ی وی این بود که بچه‌های پرورشگاه مارکار در کنار درس خواندن، کارهای دستی و فنی مانند آهنگری، نجاری، مکانیکی و … را فرامی‌گرفتند. ایده‌ای که به گونه‌ای همان طرح کاد (کار و دانش) بود که پس از سال‌ها در آموزش و پرورش ایران هم انجام می‌شد.

خوب است یکی از کارهای او را از دفتر خاطراتش بازگو کنم.

mirzasoroosh lohrasb

در سال 1320 که کارگران کارخانه‌ی پشم‌ریسی درخشان یزد به سبب نارضایتی به نافرمانی پرداخته و دست از کار کشیده بودند، مالکان کارخانه، آقایان ایدون‌ها، تنها فردی را که شایسته‌ی مدیریت آنجا دانستند میرزا سروش بود. آن‌ها از او خواستند چند زمانی در جایگاه مدیر، آرامش را به کارخانه بازگرداند. شماری گفتند مگر کارگران بچه‌مدرسه‌ای هستند که مدیر مدرسه آن‌ها را ادب کند؟ خودش در این‌باره نوشته است: «برای من هم که جوان کم‌تجربه‌ای بودم عجیب می‌نمود که مدیر مدرسه بتواند مدیر کارخانه هم بشود. ولی به زودی دریافتم که مدیریت کلیدی است که درهای بسته را می‌گشاید، تفاوت نمی‌کند که آن در به مدرسه باز شود یا کارخانه.

انسان‌ها، چه کوچک و چه بزرگ، نیازهای روانی و عاطفی دارند که با شناختن و برآوردن آن نیازها، چه خردسال و چه بزرگ‌سال، آرام می‌گیرند و سرسپرده می‌شوند.

در نخستین روز با یک دوچرخه به کارخانه رفتم و به کارگران گفتم من یک مدیر مدرسه هستم و کار خودم را دارم. شما چندی است ناراضی و بی‌سرپرست شده‌اید و به احتمال زیاد مزد هم نخواهید گرفت و شاید بی‌کار شوید. خوب به حرف‌های من گوش کنید، اگر خواستید می‌مانم وگرنه با همین دوچرخه که بیرون کارخانه گذشته‌ام برمی‌گردم. من حالا نمی‌توانم مزد شما را بیشترکنم ولی این چند کار را می‌کنم:

  1. فرزندان پسر و دختر شما را به مدارس مارکار معرفی می‌کنم تا مجانی درس بخوانند
  2. اگر همسرتان باردار است نامه می‌دهم تا در زایشگاه بهمن مجانی پا سبک کنند
  3. هر گاه خود و همسرتان نیت زیارت شهرهای مشهد و قم یا کعبه معظمه و مدینه طیبه را داشته باشید، بگویید تا مرخصی و خرج مسافرت را بدهم.

حال بگویید بمانم یا بروم؟ کارگران با دست زدن و هورا کشیدن ماندن مرا خواستار شدند. هر روز صبح زود، سر آفتاب، با دوچرخه از مارکار به کارخانه می‌رفتم و در راه با کارگران همراه و هم‌صحبت می‌شدم. دو ساعت به کارها و حساب‌ها و سرکشی به بخش‌های کارخانه و انبار می‌پرداختم، سپس به آموزشگاه برمی‌گشتم. چهار سال در کارخانه خدمت کردم و درآمد صددرصد بیشتر شد.

نه تنها کارگران خوشحال و راضی بودند، من با حقوق و درآمد این چهار سال و اداره‌ی فرهنگ برای پدر و مادر و شش خواهر و برادرم که در تهران زندگی می‌کردند، خانه‌ای تهیه کردم و دعای خیر پدر و مادر برایم بسیار برکت داشت.

میرزا سروش در سال 1283 در باغ جمشیدآباد در تهران چشم به جهان گشود و در 25 اردیبهشت 1374 به سرای جاوید رفت.

آن روان‌شاد در زندگی پربارش آن کرد که با آمدن نامش نیازی به برشمردن کردار نیکش نباشد.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. آمرزش خداوندی بروان پاک میرزاسروش لهراسب،او بدون چشمداشت به همکیشانیکه در هندوستان بودند توصیه نموده بود تا میتواننددر ایران سرمایه گذاری نمایند، و درنتیجه با سرمایه اندک در ایران،هر کدام بعدها توانستندصاحب سرمایه بالایی باشند..روحش شاد.

  2. درود بر روان چنین رادمردی که اندیشه پاکش در زندگی خود و دیگران جاری بوده است.
    بهشت برین جایگاهش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-06