نمایشگاهی از هنرهای بانوی داستانگوی ۹۱ ساله کازرونی که بر داستانهای کهن پارسی چیرگی بسیار خوبی دارد با عنوان «قصهدوزیهای بیبیحاضر» از 21 مهر در گالری تابستانِ خانه هنرمندان برپا شده است.این بانوی سالمند که تسلط بسیار خوبی بر قصههای ایرانی دارد شخصیتهای قصههایش را به صورت عروسکهای رنگارنگ میسازد.
بی بی حاضر امیدواریپس از سالها بافندگی، به واسطه تسلط بر داستانهای کهن ایرانی، با تکههای پارچه و کاموا، طی 15 سال گذشته آغاز به ساخت عروسکها و قهرمانان داستانهای خود کرده است.
بیبی داستان ما در پاسسخ به این پرسش که این داستانها رو از کجا یاد گرفته؟ میگوید:این قصههایی که بلدم مربوط می شه به بچگیم. وقتی کوچیک بودم شب ها با مادر و زن عموم و آبجیم و دخترعموهام دور هم جمع می شدیم. به مادر پدرم می گفتیم بی بی قصه بگو. این قصه ها رو بیشتر بی بی برامون می گفت. عاشق شیرینی بود. وقتی چایی بهش میدادن یه حبه قند باهاش میخورد یه حبه قند قایم می کرد زیر رختخوابش برای بعدا. یه وقتایی هم یه بچه مییومد می داد به بچه تا خوشحالش کنه. وقتی مُرد زیر رختخوابش چند تا قند بود. خدا رحمتش کنه.
بی بی شما سواد داری؟
خیلی دلم می خواست برم کوتو [مکتب]. یه مدت هم رفتم ولی مادرم دیگه نذاشت. میگفت پیش خودم باش تا کار خونه یادت بدم. میگفت خمیر بهت میدم خراب کن. نون بوسوزون اشکال نداره. اینارو یاد بگیر برای وقتی میری خونه شوهر. کوتو خیلی خوب بود. میرفتیم پیش یه خانم که صداش میزدیم خاله بی بی. بهمون رووار چیدن یاد میداد [بافت رویه گیوه بوسیله ریسمان كه اصطلاحا در لهجه كازرونی به آن رووارچیدن میگویند. این رویه ها را بعدا به كفاشها میدادهاند و آنها با استفاده از چرم برای آن كفی درست میكرده و به رویه میدوختهاند و گیوه آماده استفاده میشده] . وقتی میخواستم برم کوتو مادرم یه دولچه [دلوچه. نوعی ظرف نگهداری آب كه با چرم ساخته شده و با چوب برای آن پایه درست میكردهاند و تقریبا شبیه كلمنهای امروزی بوده] کوچیک آب، یه لحافک کوچیک [تشك كوچك زیر انداز برای نشستن] برای نشستن و یه کم رنگینک [نوعی خوراک محلی تهیه شده با خرما و آرد و روغن] و نون بهم می داد.
دوست داشتید سواد داشته باشید؟
خیلی دلم می خواست سواد داشته باشم. خیلی. وقتی به یه کاغذ که روش نوشته نگاه می کنم مثل آدمیم که چشماش نمی بینه. دلم می خواست سواد داشته باشم اون وقت سرگذشتمو مینوشتم. می دونم که هیچ کس مثل خودم نمیتونه سرگذشتمو بنویسه.
شما خودتون وقتی بچه بودید از این عروسکها درست می کردید؟ اصلا عروسک بازی میکردید؟
وقتی خیلی بچه بودم با سنگ عروسک درست میکردیم. یه کم که بزرگ تر شدیم مادرم یادم داد برای خودم با پارچه عروسک درست کنم. عروسکمون رو عروس میکردیم. مثلا می بردیمش حموم. طلبونش می کردیم [دعوت کردن از چند نفر از زنان فامیل و آشنا برای همراهی عروس یا زن تازه زایمان کرده به حمام] . حتی براش وسایل حموم درست میکردیم: تاس، تاسک و خانم باجی، شیردون و … . گرد [تور] سبز مینداختیم رو سرش. سرخاب می زدیم صورتش. [میخندد] آرد جو می زدیم صورتش یعنی مثلا سفیدابه.
شما فقط عروسک درست می کنید؟ یا هنرهای دیگهای هم بلدید؟
به جز عروسک لیف هم می بافم. با قلاب زیاد کار میکنم. خواهرشوهر خدابیامرزم بهم یاد داد. با وجود بیسوادی نقاشی هم میکشم. با مداد و مداد رنگ، فقط دستام زیاد جون نداره میدم نوههام برام با مدادتراش نوکشون بذارن.
عروسکهاتون رو با چی درست می کنید؟
عروسام و دخترم و نوههام پارچه های اضافی شونو میارن برام. میگن بذار برات پارچه نو بگیریم ولی من نمیذارم. اسرافه. اگه نبودم این پارچهها به دردشون نمیخورد و میریختنش دور. پارچهها حروم میشد. اما الان همین ها که مثلا به درد نمیخوره رو میکنم چهل تکه یا عروسک. چیزی حروم نمیشه.
عروسک درست کردن براتون سخت نیست؟
عروسک درست کردن برام سخته. ولی عشق درست کردنش دارم. کلی طول میده تا بتونم سوزن نخ کنم. موقع دوختنش هی سوزن میره تو دستم. وقتی میخوام داخل عروسکارو پر کنم خیلی سخته. ولی دوس دارم. دل بی عشق کار نمی کنه.
از اینکه نمایشگاه گذاشتید چه احساسی دارید؟
خیلی خوشحالم که نمایشگاه زدم. خوشحالم همه میان عروسکهام رو می بینن. آخر عمری سرفراز شدم. همه میان از کارام تعریف میکنن. منم واسشون دعا می کنم. میگم خدا هم شما رو خوشحال کنه. سالم باشین. هرحاجتی از خدا میخواین بهتون بده. (گفتوگو برگرفته از تارنمای کازرون ما است)
نمایشگاههای او در سالهای گذشته نیز با استقبال پرشوری از جانب علاقهمندان داخلی و خارجیِ هنر عروسکسازی روبهرو شده است.این نمایشگاه تا چهارم آبان در خانهی هنرمندان برپاست.
فرتور از یسنا کیان است.
0114