میرزاده عشقی از آنگونه شاعرانی نبود كه تنها به لطافت شعر توجه كند. عشقی یك گوشه نمینشست و برای سرودن شعر در خاموشی و خلوت، منتظر الهام الهی نمیماند.
میرمحمد رضا متخلص به عشقی در سال 1312 خورشیدی به دنیا آمد. در عصر پس از مشروطه پا به دنیای شعر و ادب ایران گذاشت، اما انحراف و به ثمر نرسیدن مشروطه بر او تاثیری دگرگونه داشت. ناامیدی از اوضاع گرچه این شاعر جوان و انقلابی را همچون دیگر نویسندگان، افسرده و پریشان ساخت اما هرگز او را به انفعال نكشید و صدای اعتراضش را خاموش نساخت.
عشقی در روح سركش خود چیزی داشت كه به باور برخی سرانجام به كام مرگ زودهنگامش كشید، او شعر را تنها برای شعر نمیسرود بلكه باور داشت باید مصلح جامعه باشد و در این راه نیز از هیچ تندروی دریغ نمیكرد، تا آنجا كه پیشنهاد پنج روز عید خون را در هر سال برای تنبیه و از بین بردن رجال ظالم كشور به صراحت در دیوان سرودههایش مطرح كرده است. در معرفی و اشاره مستقیم به رجال فاسد و ناشایسته زمانش نیز با اشاره مستقیم به نام آنها در اشعارش كوتاهی نكرده چنانكه حتی گهگاه در مجموعه هزلیات صراحت لهجهاش به ناسزاگویی و لعن و نفرین به این افراد كشیده شده میشود.
عشقی تحصیلات دانشگاهی آنچنانی نداشت، شاید تنها تا 17 سالگی و دورهای هم با توفیق اجباری شركت در كلاسهای مستمع آزاد دارالفنون در زمان جنگ جهانی و مهاجرت به قسطنطنیه .
با وجود تحصیلات كمش به تمام معنا شاعر مردم عامه زمان خود بود، در قلب آنان جا داشت و هیچ نگرانی از این بابت نداشت كه كارش هرگز جهانی نشود .او به جهانی شدن نمیاندیشید و دنیا را از دریچه چشم مظلومان هموطنش به تماشا مینشست.
گرچه به باور برخی عشقی با عینك دودی ذرهبینی به دنیای اطرافش مینگریست، تنها بدیها را درشتنمایی میكرد و به زشتترین وجه خود نشان میداد تا آنجا كه حتی در یكی از سرودههایش با عنوان « عید نوروز كارگران» ، این جشن بزرگ را برای این اقشار آسیبپذیر، همچون عزاداری دانسته است.
عشقی فضای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی دورانی را كه خود در آن زیسته و با تمام وجود احساسش كرده، در یكی از سرودههایش به نام«ایدهآل پیرمرد دهقانی» به شكلی ملموس و داستانگونه به باد نقد میكشد. در این سروده وی از زبان پیرمردی دهقان كه همسر و سه فرزند و شغل و تمامی زندگیش را از دست داده به مشكلات سیل مهاجران غریبی كه واخوردگیهای سیاسی، دسیسهكاریها و انحرافات حكومتی آنها را به غول بزرگ، بیرحم و بی در و پیكر تهران كشانده است اشاره میكند.
عشقی به معنای واقعی یك وطنپرست است كه تا آخرین لحظات عمر كوتاهش كه در میانه راه جوانی با توطئهای نهانی و نه چندان مشهود به جاده آخر میرسد دست از غم عشق وطن نمیشوید.
چنانكه میگوید:
خاكم به سر زغصه به سر خاك اگر كنم
خاك وطن كه رفت چه خاكی به سر كنم
آوخ كلاه نیست وطن تا كه از سرم
برداشته فكر كلاه دگر كنم
مرد آن بود كه این كلهش برسر است و من
نامردم ار كه بی كله آنی به سر كنم
من آن نیم كه یكسره تدبیر مملكت
تسلیم هرزه گرد قضا و قدر كنم
زیر و زبر اگر نكنی خاك خصم را
ای چرخ زیر و روی تو زیر و زبر كنم
جایی است آرزوی من ار من بدو رسم
از روز نعش لشكر دشمن گذر كنم
هر آنچه می كنی بكن ای دشمن قوی
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر كنم
من آن نیم به مرگ طبیعی بمیرم این
یك كاسه خود به بستر راحت هدر كنم
عشقت نه سرسریست كه از سر بدر شود
مهرت نه عارضی است كه جای دگر كنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در كنم
اما عشقی همواره در دریغ و افسوس گذشته شكوه و جلال ایران غرق بوده و در بسیاری از شعرهایش از جمله اپرای رستاخیز كه در زمان سلطنت رضاشاه ، تاترش چند شبی در تهران به اكران عمومی در آمد و بسته شد، رگههایی از دلبستگی به ایران آریایی و مقایسه دوران خودش با زمان زرتشت ، هخامنشیان و…آشكارا دیده میشود.
عشقی در زمان اقامتش در استامبول در واكنش اعتراض آمیز به برخی از نویسندگان تركیه كه زرتشت پیام آور كهن ایرانی را ترك خوانده بودند این شعر را میسراید.
ای دختران ترك خدا را حیا كنید
باری در این معامله شرم از خدا كنید
یا رخ نهان كنید كه دل نابرید یا
با عاشقان دل شده كمتر جفا كنید
یا وعده نادهید كه با ما وفا كنید
یا برقرار وعده خودتان وفا كنید
یغما نموده اید دل و دین ما بلی
كی عادت قدیمی خود را رها كنید
ترك خطا همیشه به یغما بنام بود
لیك این خطا بود هله ترك خطا كنید
جایی رسیده كار زیغما كه این زمان
یغمای شت پیمبر پیشین ما كنید
زرتشت دل نبود كه آسان توان ریود
حاشا قیاس دل ز چه با انبیا كنید
زرتشت بردنی نبود این طمع چه سود
از ما فقط به بردن دل اكتفا كنید
امروز قصد بردن پیغمبران كنید
فردا بعید نیست كه قصد خدا كنید
یک پاسخ
Thank you for your great articles. Please continue introducing your readers with rich Iranian culture.