اشوزرتشت، جهان را بارور و شادیبخش، خرمیبخش و دوستداشتنی میخواند و به ما مینمایاند که هستیِ گیتی، پیوندی ناگسستنی با شادمانی دارد. بر این پایه، نیاکان ما به تن و روان و گیتی و مینو نگاهی متعادل و میانه داشته و کار و کوشش را با جشن و شادی همراه میکردهاند.
پژوهشگران براین باورند که انسانهای زمانهای دور، به هر بهانهای به جشن وسرورمیپرداختند. بدینسان که رخداد نخست را شادیآفرین انگاشته وتکرار وهمزمانی آن را به شگون یادآور میشدند واین رفتار، هماهنگ با سرشت آدمی است. به قول هلوسیوس* همانگونه که سیارهها به گرد خورشید میگردند، همه نیز میخواهند پروانهوار گرد شادی بگردند وغم و درد را به دور افکنند.
این قرار شادی و فرار از غم، درخلقت و فطرت آدمی نهادینه شده است.
اشوزرتشت، جهان را بارور و شادیبخش، خرمیبخش و دوستداشتنی میخواند و به ما مینمایاند که هستیِ گیتی، پیوندی ناگسستنی با شادمانی دارد. بر این پایه، نیاکان ما به تن و روان و گیتی و مینو نگاهی متعادل و میانه داشته و کار و کوشش را با جشن و شادی همراه میکردهاند. یکی از پایههای دین زرتشت، نیکاندیشی است وبرای آراستگی آدمی به آن، باید تن و روانی درست داشت واین نمیشود مگربا برگزیدن سبک زندگی درست؛ زندگیای که کارِ به هنگام، شادی ِبه هنگام و پرستشِ به هنگام از اجزای ناگسستنی آن است. همان گونه که در شاهنامهی فردوسی آمده است:
چو شادی بکاهد، بکاهد روان / خرد گردد اندر میان ناتوان
مده دل به غم تا نکاهد روان / به شادی همی دار، تن را جوان
جشنهای ایرانی با برخورداری از ویژگیهای زیر، نماد سبک زندگی اشویی است:
1- ستایش پروردگار: شادی فروزهی اهورایی است. بنابراین برپایی جشن، همانا ستایش پروردگار است.واژهی جشن از واژهی اوستایی یسن یا یسنه به چم(:معنی) ستایش کردن است. در ایران باستان همیشه شادی با ستایش اهورامزدا همراه بوده و پیش از آغاز برنامهی اصلی جشن، سرودهای اوستایی خوانده میشده است.
2- گردهمایی برای آشنایی وهمازوری بیشتر
3- این گردهماییها شوند فزاینده شدن نیروی معنوی «خشثرا» و لطیف شدن باشندگان شده وغم زُداست:
حالیا کمتر نشین با مردمِ غمناک تو / تا غباری در نیفتد در صفای بیخودی( مولانا)
4- داد و دهش
بخشبندی جشنهایی که در ایران باستان برگزار میشده به این گونه است:
1- جشنهای ماهانه
2- جشنهای فصلی
3- جشنهای سالانه
جشنهای ماهانه: در گاهنمای اوستایی هر یک از30 روز ماه، نام ویژهای دارد ونام 12 ماه سال نیز درمیان آنهاست. هنگام همنام شدن روز وماه، نیاکان ما آن روز راخجسته(:خوشیُمن) دانسته و جشن برپا میکردند. یکی از این جشنهای ماهانه، جشن دیگان است. هنگامی که در دیماه، روز دی فرا میرسید، به پاس همنامی روز و ماه دی، نیاکان ما جشن دیگان برگزارمیکردند.
واژهشناسی جشن دیگان:
واژهی «دی» در اوستا دثوشِ Dathush، دَذوَDadhva و درفارسی نو «دی»، ویژگی است به چم دادار، آفریننده وپروردگار از مصدر «دا» Da به چم (:معنی) دادن، ساختن و آفریدن.
روزهای یکم(اورمزد/دی)، هشتم(دیبهآذر)، پانزدهم(دیبهمهر) وبیستوسوم(دیبهدین) به نام دی نامگذاری شدهاند. در این چهار روزجشن دیگان برگزار میشده واین ویژگی یگانهی ماه دی است. برای اینکه روزهایی که دی نام دارند از یکدیگر بازشناخته شوند، هر یک را با نام روز پس از آن میخوانند.
جشن دیگان نخست:
“گردیزی” دربارهی نخستین جشن دیگان میگوید: “اندر این روز، جشن “خُرَّه” روز بود و این ماه به نزدیک مغان، ماه خدای است و اول روزِ او را هم، به نام او خوانند واین روز را سخت مبارک دارند”.
ابوریحان بیرونی میگوید: «دیماه را خورماه نیز گویند. نخستین روز آن خُرَّم روز است واین روز و این ماه هر دو به نام خدای تعالی که هرمزد است، نامیده شده است. عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شاهی پایین میآمد، جامهی سپید میپوشید، در بیابان بر فرشهای سپید مینشست وبدون هیچ تنگنایی و رو در رو با مردمان همسخن میشد؛ با برزیگران بر یک سفره خوراک میخورد و میگفت: «امروز من یکی ازشما هستم، زیرا پایداری دنیا به کارهایی است که بهدست شما انجام میشود و پایداری عمارتِ آن هم به پادشاه است.»
«مردم درروز نخست دیماه در آتشکده به نیایش اورمزد میپرداخته و”اورمزدیشت” میسرودهاند.»
جشن دیگان دوم:
روز هشتم دیماه با نام دی، به مناسبت همنامی نام روز و ماه، جشن گرفته میشده است. به گمان میرود آیینهای این جشن فراموش شده باشند.
جشن دیگان سوم:
روز پانزدهم هر ماه «دیبهمهر» نام دارد. به مناسبت برخورد نام ماه و روز در دیماه، این روز جشن گرفته میشده و به دیگان یا «دیبگان» یا «تبیکان» نامور بوده است. ابوریحان بیرونی میگوید: «در این روز از خمیر یا گل، تندیسی به شکل انسان میسازند و در دالان خانهها میگذارند و در زمان ما برای اینکه مانند کارهای مشرکان است، ترک شده است.»
خلف تبریزی میگوید: «سپس تندیس را میسوزانند چون باور بر این است که همهی دردها به آن منتقل شده ونابود میگردد؛ معتقد بودند که، هر کس در شب این روز سوسن دودکند همهی سال به شادمانی میگذراند؛ وهر کس در بامداد این روز سیب بخورد و نرگس ببوید همهی سال بیگزند مانَد.»
ازجمله رویدادهای ملی-تاریخی این روز «فریدونشاه در چنین روزی از شیر گرفته شده وبر گاونشسته است؛ اشوزرتشت در این روز از ایران به بلخ کوچیده است»
جشن دیگان چهارم:
روز بیستوسوم هر ماه «دیبهدین» است. به مناسبت برخورد نام ماه و روز در دیماه، این روزجشن گرفته میشده است و به جشن دیگان نامور بوده است. شوربختانه آیینهای این جشن تا روزگارما نپاییده است.
دی بهچم آفریدگار است و از این رو در ایران باستان این چهار روز مردم دست از کار کشیده و به نیایشگاهها رفته و به ستایش و نیایش پروردگار میپرداختند.
رنگ سپید، رنگ ویژهی جشن دیگان
رنگ سپید، نماد نیکمنشی یا امشاسپند وهومن، نخستین فروزهی اهورامزدا است. بر پایهی گاتها نظام طولی یا سلسله مراتبی آفرینش با امشاسپندان تعریف میشود. سهروردی میگوید: «وهومن خود به تنهایی موجب پیدایی نورِ پس ازخود(امشاسپند اردیبهشت) میشود یعنی نور، پدید آورندهی هستی و وسیلهی شناخت میشود وآدمی به وسیلهی اشراق به مرحلهی شهود و دریافتِ معرفتِ نورالانوار نایل میشود و هر کس که شمعاش روشن میشود میتواند شمع دیگری را روشن کند. از دیدگاه او، نور، بالذات نور است وهرگاه بخواهیم بگوییم که آفریدگار است بدان جهت است که، همه چیزدر مجاورت نور، هستی مییابد و آشکار میشود.»
بر پایهی اوستا، رنگ سپید نشانهی دین مزدیسنی است «پَیتَ دینام مازدیسنیم اوپَ مَنِم»
رنگی که در اوستا برای پوشش بهتر دانسته شده، رنگ سپید است. فراتر از تاثیر رنگ این جامه در کاستن غم، زدودن میکروبها و افزودن شادمانی درونی، پژوهشها نشان میدهند که رادیواکتیویتهی بمب اتمی در جامهها، اتاقها و خانههای سپید اثری نداشته ورنگ سپید یک نوع نگهدارنده در برابر بمب اتمی است.
رنگ سپید، رنگ آغاز است ودر دیگان، این رنگ نشانگر آغاز زمستان است. زمستانی خاموش (اما فعال) که از پسِ آن، بهار زنده از راه خواهد رسید.
پرتو سفید به تنهایی مربوط به یک چیز نیست بلکه نهایت همه چیز است. آیا نور ورنگی بالاتر از سفید ما را به خدا که نهایت همه چیز است، ره مینماید؟ آیا رنگی بالاتر از سفید میتواند نماد جشنی باشد که انگیزهی برپاییاش همنامی روزها و ماهی است که نام خداوند را بر خود دارد؟
شوند کمرنگی جشن دیگان
جشنهایی مانند نوروز و دیگرجشنها که به شوند یک همزمانی با یک رویداد تاریخی و ملی از سبک جشنهای زرتشتی به جشنهای ملی دگرگون شدهاند، به همان تازگی گذشته برجای ماندهاند.
پس اگر خواهان نهادینه شدن جشنهایی مانند دیگان در رفتار اجتماع هستیم باید:
1- زمینه را برای نگاهی گستردهتر فراهم کنیم تا گسترهی بیشتری از مردم آگاهانه در آن جشن شرکت جویند
2- “روال آدمیان، حق شاد زیستن را پیوسته ارج مینهد و مُهر پذیرش بر آن میزند “
3- با زدودن گرد و غبار روزگاران از روی این آیینهای فراموش شده، آنها را بومی و نهادینه کنیم.
4- با تمرکز بر باورهای نهفته در پسِ آیینهای هر جشن، به صدای درون آنها گوش جان فرا دهیم تا پیام آنها را دریابیم:
ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا / فروشند مفتاح مشکل گشایی(حافظ)
*منیژه ملکیریزی، کارشناس علوم تربیتی و پژوهشگر فرهنگ ایران باستان
**هلوسیوس، فیلسوف فرانسوی تبار قرن هجدهم میلادی