رازآمیزترین و در همان هنگام، پاکترین و گرامیترین چهره، در دیوان خواجهی شگفتیست از شیراز، پیر مغان است. حافظ هر چهرهای، گونهای و نمونهای را، در غزلهای خویش، گاه نغز و نهان و ناب، گاه نیز آشکار و پدیدار و بر آفتاب، خراشیده است و از گزندی گران، گردی نازدودنی بر آن پاشیده است.
تنها چهرهای که همواره با بزرگداشت از او یاد میآورد و با باریکبینی و پروایی پسندیده و پایدار هر زمان از وی سخن میگوید، دادکاررا، در ادب و آیین میدهد و او را نیک گرامی میدارد و ارج مینهد، پیر است، به ویژه پیر مغان. راستی، پیر مغان در سرودههای حافظ کیست؟ این پرسشی است ناگریز و بنیادین، در حافظشناسی که هنوز پاسخی روشن و استوار و گمانزدای بدان داده نشده است.
من، به آهنگ پاسخ گفتن بدین پرسش، انگارهای را در پیش مینهم که در نوشتهها و گفتههای خویش، چند بار تنها نمونه وار از آن یاد کردهام. پاسخ انگارینهی من بدین پرسش این است: میتواند بود که پیرمغان، در دیوان خواجهی خرّمدلان آیینه دل رخشنده جان، برنامی باشد، وخشور باستانی ایران، زرتشت را. برهانی چند، در استوار داشت و روشنکرد این انگاره میتوانم آورد؛ لیک، در این جستار کوتاه، تنها به یکی از آنها بسنده خواهم کرد که برهانی است زبانشناختی و بر پایهِی این برنام: پیر مغان از دو واژهی پیر و مغان ساخته شده است و این هر دو پیوندی تنگ و بنیادین با فرهنگ کهن ایران دارند و در پی آن، با زرتشت که برترین و شناختهترین و پرآوازهترین چهره در این فرهنگ است.
پیر در زبان پارسی و دیگر زبانهای ایرانی، تنها در معنی دیرک و کسی که سالین جوانی را پس پشت نهاده است نیست. کارکرد و معنای دیگر آن که به ویژه، در آیینهای راز و دبستانهای نهانگرایی، روایی و گسترشی بسیار یافته است، آموزگار و پیشوا و راهنمون آیینی و مینوی و بسیار شناختی است. پیر نهانگرای برین و دلسوز که همواره، بیدار و هوشیار و در کار، زیان و آسیب و تباهی، بدور بدارد و برکنار و راه روشن رستگاری و رهایی را فراپیشتان بگشاید و بدانان بنماید. از همین روست که پیر با پدر، از دید معنیتشناسی تاریخی، در کارکرد، برابر است و از همین روست که در آیینهای باستانی ایرانی، نمونه را در آیین مهری، پیرو و پیشوای مینوی را پدر مینامیدهاند. به گمان بسیار، این شیوهی نامگذاری از آیین مهری به کشورهای باخترینه راه برده است و از همین روست که ترسایان هم آنان که روزگاری مهر پرست بودهاند، پیشوای برین و بزرگشان را پاپ مینامند که به معنی پدر است و با واژهی پارسی باب سنجیدنی.
واژهی دیگر در آمیغ ( =ترکیب) پیرمغان: مغان نیز، پیوندی تنگ و بنیادین با آیین زرتشتی و با پیامآور این آیین دارد. این پیوند به گونهای است که از نگاهی فراخ، مغان را میتوانیم نامی دیگر بشماریم و بدانیم، زرتشتیان را. مغان تیرهای از ایرانیان بودهاند که همواره، در درازنای تاریخ، پیشوایی دینی در ایران از آن آنان بوده است. به ویژه پیشوایان آیین زرتشت، در نام، پیوندی همواره و ناگسستنی با مغان یافتهاند، در واژهی موبد که هرکس آن را میشنود یا میخواند، خواه ناخواه، بیدرنگ، فرایاد زرتشت و آیین او میآید. موبد واژهای است که از مغ برآمده است و برآن بنیاد گرفته است. این واژه، در پهلوی، مگوپت magu – pat بوده است و در ایرانی باستان، مگوپتی magu – pati . پارهی نخستین واژه: مگو همان است که در پارسی دری، در ریخت مغ به کار برده نشده است. نیز ، شاید از آن روی که ریخت پساوندی آن: مگوپت، واژهای ویژه و فنی بوده است، در ریخت موبد، در این زبان، کاربرد و روایی یافته است. ریخت ناب و نژاده و پارسیانهی آن مٌغبَد میبایست میبود. برهانی دیگر در پیوند زرتشت با مغان، واژهی تازیکانهی مجوس است که در زبان تازی و در فرهنگ اسلامی، به معنی زرتشتی است. این واژه ، چنان مینماید که از واژهی لاتین مگوس magus به معنی مغ ستانده شده باشد.
این واژه، در همین ریخت، هنوز در زبان اسپانیایی کاربرد دارد و در زبان فرانسوی، در ریخت ماژ mage و در زبان انگلیسی، در ریخت مَیچ. گوبیا مگوس، در زبان لاتین، از مگوش magus برآمده باشد که ریختی است پساوندی از مگو یا مغ. برپایهی آنچه سخت کوتاه نوشته آمد، میتوانم انگاشت که پیر مغان بر نامی باشد زرتشت را، در دیوان حافظ و دیگر دیوانهای سخن پارسی.