لوگو امرداد

لهجه‌ی «گورونی» و لزوم پاسداری از آن

لهجه‌ی «گورونی» و لزوم پاسداری از آن

لهجه‌ی «گورونی» و لزوم پاسداری از آن زرتشتیان امروز در ایران، به زبانی با هم حرف می‌زنند كه خود به آن «دری» یا «گورونی» می‌گویند.

دری زرتشتی دارای لهجه‌های گوناگون است. لهجه‌ی خرمشاهی، كوچه‌بیوكی، شریف‌آبادی و… از این زبان اختلاف دارند و متمایزند و برای اهل زبان، خود نشانه‌ای است كه می‌تواند زادگاه هر كس را تعیین كند، و می‌توان از روی لهجه‌ی گوینده تشخیص داد كه هر كس از كدام ناحیه آمده است. گاهی تقلید لهجه‌ها وسیله‌ای برای شوخی و تفریح بوده، كه امروزه برای نسل جوان شناخته شده نیست و به فراموشی سپرده شده است.

گمان می‌رود كه این زبان- كه ریشه در زبان كهن ایرانی دارد- پیش از رواج فارسی در منطقه‌ی یزد همگانی بوده و برای آنجا زبان بومی مردم به شمار می‌رفته است. به مرور زمان، در برابر نفوذ روز افزون فارسی، بین عامه مردم منسوخ شده و فراموش شده است اما زرتشتیان و نیز كلیمیان، هر یك گونه‌ای از آن را نگاه داشته‌اند و آن را به عنوان زبان ویژه‌ی خود به كار برده‌اند.

در نیشابور و هم در كردستان وجوه تشابه فراوان و بسیاری بین لهجه‌ی محلی با زبان دری زرتشتی وجود دارد و این نشان می‌دهد كه این زبان ریشه در تاریخی دور دارد و بعضی از واژه‌های آن حتا به زمان اشكانیان و یا پیش از آن می‌رسد بسیاری از پارسیان هند هم به این زبان آشنایی دارند و می‌توانند آن را درك كرده و به آن سخن بگویند. این نشان می‌دهد كه مهاجرین همراه خود- و گاه با وسواس و تعصب- زبان را به هند برده و بین خود رواج داده‌اند و تا به امروز حفظ كرده‌اند.

البته باید بدانیم كه زبان مادری زرتشتیان پارسی هند گجراتی است،‌ اما زبان دری زرتشتی هم بین بسیاری از آنها رواج دارد.

زرتشتیان كرمان، اكنون، به ندرت به این زبان صحبت می‌كنند. از آنجایی كه واژه‌های دری زرتشتی كرمانی با دری زرتشتی یزد- در موارد بسیار زیاد یكسان است، می‌توان به این نتیجه رسید كه اصل و نسب زرتشتیان كرمان از یزد بوده و اجداد آنها، شاید به علت فشارهای محلی، به كرمان مهاجرت كرده‌اند و جالب اینكه در كرمان لهجه دری زرتشتی ویژه زنان و دختران بوده و مردان كمتر با این لهجه آشنا بوده و به آن تكلم می‌كرده‌اند. دلیل آن شاید كار شهری برای مردان بوده است.

استاد پورداود، در پیش گفتار كتاب «فرهنگ بهدینان» بر این باور است كه «گور» و «گبر» یكی است و در ادبیات فارسی و عربی به معنای «كافر» آمده است و بهتر است كه زبان دری زرتشتی به نام «گورونی» خوانده نشود.

هم چنین او می‌گوید كه مناسب نیست كه این زبان را «دری» نامیدن،‌ چرا كه زبان فارسی امروزی را «دری» می‌نامند و بر این باور است كه این زبان، «زبان بهدینان» و یا «لهجه‌ی زرتشتیان» نامیده شود. (فرهنگ بهدینان- چاپ دانشگاه تهران)

پورداود در این مقدمه می‌نویسد: «در لهجه بهدینان، واژه‌های بسیار درست و كهنسال و ریشه و بن‌دار، بسیار است. برخی از آنها در لهجه‌های دیگر ایران زمین بزرگ هم دیده می‌شود… هم چنین در لهجه بهدینان واژه‌هایی از روزگاران گذشته به جای مانده كه قدمت آنها به چند هزار سال پیش از این می‌رسد.» (همان)

دكتر مزداپور در كتاب «واژه‌نامه گویش بهدینان شهر یزد» می‌نویسد: «دلیل اختصاص داشتن زبان دری زرتشتی به یك گروه دینی احتمالا دلیلی تاریخی و جغرافیایی است؛‌ وگرنه نسبت آن با زبان اوستایی، زبان كتاب مقدس زرتشتیان، و همچنین با زبان پهلوی ساسانی،‌ كه از روزگار ساسانیان زبان نوشتاری زرتشتی بوده است، نسبتی مستقیم نیست. می‌دانیم كه زبان نیایش‌های دینی زرتشتیان زبان اوستایی است و این زبان از لحاظ قدمت به دوران باستانی باز می‌گردد و نیز می‌دانیم كه زند یا تفسیر اوستا و نوشته‌های قدیمی دینی، پس از اوستا به فارسی میانه، فرزند فارسی باستان است، كه این یك هم، خود از زبان اوستایی جدا و متمایز است و زبان مردم فارس و كتیبه‌های هخامنشیان به شمار می‌آید. زبان دری زرتشتی، تفاوت‌های مهمی با فارسی میانه و فارسی باستان دارد و هر چند دارای نزدیكی بیشتری با زبان اوستایی است، اما نمی‌توان آن را فرزند مستقیم زبان اوستایی دانست.»

در جای دیگر می‌نویسد: «… خصایصی را هم می‌توان بر شمرد كه زبان دری زرتشتی را به كلی متمایز می‌گرداند و به آن به عنوان زبان گفتاری حافظان دین كهن ایران و فرهنگ باستانی نیاكان ما،‌ ارزشی ویژه می‌بخشد:‌ به واسطه بقای سنت كهن و برگزاری مداوم آداب و رسوم و آیین‌های قدیمی به وسیله گویندگان این زبان، خواه ناخواه رشته‌ای از واژه‌های خاص در آن وجود داشته است و دارد كه خود وجه تمایز مهم آن از زبان‌ها و گویش‌های دیگر به شمار می‌رود…

«به نظر می‌رسد كه این زبان در حوزه‌های معنایی معینی، مانند حوزه مفاهیم مربوط به «قدرت و سركشی» یا «سلاح و اسب» بسیار تهیدست است؛‌ تو گویی واژه‌های خود را در این حوزه‌ها به مرور زمان از دست داده است، و در برابر، بر گنجینه غنی و سرشار واژه‌های خود در حوزه‌هایی كه به مفاهیمی از نوع «غم و اندوه» و انواع «نگرانی‌ها» و «رنج‌ها» باز می‌گردد، افزوده است. بی‌گمان توانمندی این زبان در بیان «آفرین‌ها و دعاها و تعارف‌ها» چندان است كه در موارد بسیاری باز گردان آن‌ها به فارسی … دشوار است.»

دكتر مزداپور بر این باور است كه: «… می‌توان چنین انگاشت كه پیروان بازمانده دین كهن ایرانی، در روزگارانی نه چندان دور از زمان ما، در شهر یزد و نواحی پیرامون آن، مأمن و پناهگاهی یافتند و به تدریج از رهگذر مهاجرت، در آنجا وطن گزیدند و متمركز شدند. آنگاه با فرا گرفتن زبان بومی منطقه، كه در برابر نفوذ رو به گسترش و فزاینده فارسی،‌… رو به فراموشی می‌رفت؛‌ یا فرا گرفتن زبانی كه به گروهی خاص از پیروان كیش كهن ایرانی اختصاص داشت، از آن زبان قدیمی در ارتباط میان گروهی خود بهره جستند و آن را در مقام زبان اختصاصی و نهانگون خود اختیار نمودند و به نگاهداری آن پرداختند.»

زرتشتیان این زبان را برای نگارش به كار نمی‌بردند و نمی‌برند. برای نمونه می‌توان از روایات داراب هرمزدیار، زراتشت‌نامه بهرام پژدو و قصه سنجان نام برد كه به زبان فارسی، فارسی میانه یا فارسی زرتشتی نوشته شده‌اند.

پاسداری از این زبان، تا مدت‌ها- و اكنون نیز- سنتی پسندیده و از واجبات شناسایی زرتشتی بودن. و در بسیاری جاها، در روستاهای یزد،‌ فارسی معمولی رواج نداشته و به طور همه‌گیر، دری زرتشتی زبان مادری بوده است. مردم روستاهایی كه با شهر و دیگر دین‌ها ارتباط كمتری داشته‌اند، خلوص زبان آنها بیشتر حفظ شده و فارسی كمتری در آن به كار می‌رود.

در بسیاری موارد، غیرت و حتا وسواس و تعصب در نگه‌داری این زبان، سبب پایداری و حفظ آن شده است. دو نمونه نوشته زیر، كه اولی در اسفندماه 47 و دیگری در فروردین 48 در مجله هوخت به چاپ رسیده، گویای باور دلسوزان و روشنفكران زرتشتی به نگه‌داری این زبان است و امروز وضع بدتر شده، بدبختانه این غیرت و همت كم رنگ‌تر گشته و كسی را یارای اینگونه تفكرات نیست.

در اسفندماه 47، مجله هوخت نوشته‌ای با عنوان «راستی عقیده شما چیست» را از روانشاد خداداد خنجری به چاپ رساند كه طی آن نویسنده در سبك طرح و استان، لزوم تربیت فرزندان و آموزش آنها به نگه‌داری زبان مادری زرتشتی را گوشزد كرده است:‌نویسنده پس از مقدمه، از قول دوستش، می‌نویسد: «چند روز پیش خانواده عمویم برای تجدید دیدار و شاید هم برای انجام كارهای دیگر، از تهران به ده ما آمدند و در خانه خودشان مسكن كردند… در حدود هفده سال بود كه خانواده‌اش را ندیده بودم. مخصوصا دختر پانزده ساله‌ای داشت كه در تهران به دنیا آمده بود و هنوز یزد را نمی‌شناخت… خاله پیرم با دستمالی پر از برگ سرو و انار شیرین و آویشن و نقل و بادام و سنجد و دیگر چیزها وارد شد… و در حالی كه برگ سرو و انار را به دست دختر پانزده ساله عمویم می‌داد و آویشن و نقل و سنجد و بادام را در مشت او می‌ریخت، با همان زبان حالش راپرسید. دختر بدون اینكه جوابش را بدهد به مادرش خیره شد… زن عمویم برای انجام كاری از اتاق بیرون رفت و دخترش نیز به دنبال او بیرون دوید… و من كه دم در نشسته بودم، صدایش را شنیدم كه با خشم به مادرش می‌گفت:‌ مامی! منكه از دست اینها خسته شدم، آخر اینها چرا مثل آدم حرف نمی‌زنند، اگر قرار باشد فردا هم كه برای خرید به شهر می‌رویم اینها هم با همین لباس و ریخت و قیافه با ما بیایند و در خیابان هم همینطور حرف بزنند من كه اصلا نمی‌آیم، كاش زودتر به تهران بر می‌گشتیم.

… انگار كوهی را روی سرم خراب كردند، می‌خواستم فریاد بزنم و به او بگویم همین لهجه‌ای كه تو با آن بیگانه‌ای همان است كه نیاكانت قرن‌ها با آن حرف زدند و برای نگه‌داری و زنده نگه‌داشتن آن رنج‌ها كشیدند، سرگردانی‌ها دیدند و حتا برخی جان بر سر آن نهادند.

همین لباسی كه تو اكنون از آن شرم داری همان است كه مادرانت می‌پوشیدند و به آن می‌بالیدند. چون همین لباس و همین لهجه كافی بود تا روشنفكران و دانایان جامعه به دارنده آن اطمینان و احترامی مخصوص در قلب خود احساس كند. همین آداب و رسومی كه اینك برایت خستگی آور است، همان چیزی است كه پس از گذشت سده‌های متمادی اصالت نژاد و غرور ملی ما را در خود نهفته دارد و فقط بار یك بنیان و نیك اندیشان پی به اهمیت و شكوه آن می‌برند.

می‌خواستم اینها را با صدای بلند به او بگویم، اما چه فایده او كه گناهی نداشت. گناه از پدر و مادر او بود…»

در شماره‌ی فروردین‌ماه 48 مجله هوخت،‌ روانشاد دكتر فرهاد آبادانی، استاد زبان‌های باستانی دانشگاه اصفهان، در تایید این نوشتار، مقاله مفصلی را با عنوان «لهجه بهدینان» را به چاپ می‌رساند كه گوشه‌ای از آن چنین است:‌

«… هنوز فراموش نمی‌كنم ساعات درس پهلوی در دانشگاه تهران را كه چون با «لهجه بهدینان» آشنا بودم، خیلی بهتر و زودتر از سایر همدرسان این زبان را فرا گرفتم و در طی دوران تحصیل چه در ایران و چه در بمبئی، برای من كمك بزرگی به فرا گرفتن زبان پهلوی بود.

بسیار جای تاسف است كه پدران و مادران مقیم تهران از یك وظیفه بسیار خطیر و مهم ملی و میهنی، به عناوین گوناگون كوتاهی می‌نمایند.

… نباید فراموش كرد كه پدران و مادران ما در دورانی بسیار سخت‌تر از روزگار ما زندگی می‌كردند، ولی هرگز حاضر نبودند دین آبا و اجدادی خود را در مقابل این گونه عذرها، پنهان كنند و از آداب و رسوم خویش دست بكشند.

… احترام و نگه‌داری آداب و رسوم ملی، هیچ‌گاه سبب عقب افتادن از قافله تمدن نیست، اگر كسی به گذشته پرافتخار خود بی‌علاقه باشد،‌ به آنچه كه امروز هم دارد نمی‌تواند علاقه‌مند باشد.»

و این‌ها، سالهاست كه گفته و نوشته می‌شود. مثل این است كه مردم این جماعت ستم كشیده و تاریخ دیده خود را به دست باد سپرده‌اند و بی هیچ علاقه‌ای به تاریخ، فرهنگ و زبان خود، هر چه پیش آید را خوش می‌دارند و بی‌تفاوت به نقش بنیادینی كه در حفظ آثار كهن دارند، روزگار می‌گذرانند و بی خبری را دوست می‌دارند!

چه خوب بود اگر حافظه تاریخی داشتیم و یا دست كم كسی به فكر می‌افتاد و این آثار فرهنگی- به ویژه گویش اصیل و دست نخورده زرتشتی- را به طریقی حفظ می‌كرد.

شایسته است به كوشش‌های روانشاد جمشید سروشیان برای كتاب «فرهنگ بهدینان»، دكتر مزداپور برای كتاب « واژه‌نامه گویش بهدینان شهر یزد» و مهربان اشیدری برای كتاب «واژه‌های زبان دری كرمانی» آفرین گفته، كارهایشان را ارج نهیم.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

6 پاسخ

  1. با درود . پارسی را پاس بداریم بجای لهجه بگیم گویش

  2. متن بسیار جالب و تامل برانگیزی بود و خوشحالم که فرزندانم با گویش زرتشتی صحبت می کنند

  3. سلام ما اهل جنوب کرمان هستیم و زبان گوری همان زبان مادری مان زبان زردشتی حرف می زنیم و حفظش کرده ایم و حتی نام روستایمان هم گوره ای است

    1. در ضمن اسم جدمان جاپر گور بوده گور بزرگ سبزوان جیرفت الانی در جنوب کرمان در ششصد سال میزیسته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-06