همه چیز از بهمنماه 1301 خورشیدی در تهران آغاز شد. این روز دریچهای رو به چشماندازی نو بود و هزار امید و آرزوی شادیبخش. زنان تهرانی نخستین گام را برای به دست آوردن حقوق قانونی خود در این روز برداشتند. پیشگام آنها بانویی نوگرا و درسخوانده به نام «محترم اسکندری» بود؛ همان که «جمعیت نِسوان وطنخواه ایران» را بنیان گذاشت.
اسکندری عمر کوتاهی داشت؛ تنها 29 سال از بهار زندگیاش گذشته بود که چشم از جهان فروبست، اما در همان زندگی کوتاه گامهای بلندی برداشت و پیشرو بانوانی شد که میخواستند همگام با جهانی که رو به نو شدن داشت، پیشرفت کنند. اسکندری شاهدختی قاجاری بود؛ نوادهی عباسمیرزا نایبالسطنه و نبیرهی فتحعلیشاه قاجار. هنگامی که مدیر مدرسهی شماره 35 دولتی بود شماری از بانوان روشنفکر تهرانی را برای بازدید از آزمون درسی دختران، به مدرسه دعوت کرد. آزمونها در روز دهم بهمنماه 1301 برگزار شد و محترم اسکندری، مدیر مدرسه، به بهانهی پشت سر گذاشتن چنین روزی از دانشاندوزی دختران، برای بانوان دعوت شده سخنرانی کرد. سخن او دو پایهی مهم داشت: نخست بایستگی درس خواندن دختران و سوادآموزی مادران، دیگری پوشیدن جامههای ایرانی و پرهیز از به کار بُردن پارچههای فرنگی. اما سخنرانی آن روز او دستاورد دیگری نیز داشت: نخستین تلاش برای بنیانگذاری انجمنی از بانوان تهران، به نام جمعیت نسوان وطنخواه، بود.
خواستههای زنان؛ حقوق قانونی
در نابسامانیهای سالهای پادشاهی احمدشاه قاجار و پیامدهای جنگ جهانی نخست بود که زنان تهرانی درصدد دستیابی به خواستههای خود برآمدند. پیافکندن جمعیت نسوان وطنخواه نیز برای رسیدن به همان خواستهها بود. آنچه آنها میخواستند گسترش دانشاندوزی زنان، اهمیت دادن به ملیت ایرانی، مبارزه با نادانی، پشتیبانی از کالای ایرانی و افزودن به شمار آموزشگاههای دختران بود. آنها باور داشتند و مینوشتند: «قبل از هر چیز باید خانواده را اصلاح کرد و میباید مادران آزموده تحویل جامعه داد». این نکتهای بود که در مجلهی خود بر آن پافشاری میکردند و در هر شماره مینوشتند.
افزونبر محترم اسکندری، بنیانگذار جمعیت نسوان، چند بانوی نوگرا نیز همراه او کارها را با دلگرمی بسیار پیش میبُردند. زنانی مانند ملوک اسکندری که جانشین خواهرش محترم اسکندری بود، نورالهدی منگنه منشی نخست جمعیت نسوان، نصرت مشیری، عصمتالملوک شریفی، هایده افشار و سپستر بانویی پُرآوازه به نام مستوره افشار. زمانی که تنها دو سال از بنیانگذاری جمعیت نسوان سپری شده بود و محترم اسکندری در امرداد 1303 درگذشت، مستوره افشار جانشین او شد و اجازه نداد که کوششهای اسکندری بیفرجام بماند. به هرروی، بنیانگذاران جمعیت نسوان، 10 تَن بانوی روشناندیش بودند که کارها را با کوشش و همدلی پیش میبردند. اما کسانی که کارت عضویت داشتند نزدیک به 200 تَن بودند.
کارت عضویتها به اعضا جمعیت نسوان داده میشد. کارتها نشان (آرم) جمعیت را داشت که بالهای گشودهی فَروَهَر بود. درون بالها و حلقهی میانی آن دستهایی از زنان بود که به نشانهی همبستگی حلقه را گرفته بودند. بهرهگیری از نشان فروهر، پافشاری برای اندیشههای ایرانگرای بنیانگذاران و پیوستگان به جمعیت نسوان بود.
اعضا باید پایبند به اساس نامهی جمعیت نسوان میماندند. در هر ماه حق عضویت ناچیزی میپرداختند که از یک ریال تا پنج ریال بود. نشستهای جمعیت نیز در میانهی سالهای 1302 تا 1304، هر هفته در یک روز برگزار میشد. هر نشست در خانهی یکی از اعضا جمعیت بود. بدینگونه نشستها شیوهی چرخشی داشت و جای ثابتی برای آن درنظر نگرفته بودند. از همه دلپسندتر آن که اگر یکی از اعضا جمعیت کار درخور توجه و شایانی انجام میداد، نشان افتخار «گل وطن» دریافت میکرد و نام او در دفتر جمعیت ثبت میشد. نشان گل وطن رنگهای سهگانهی پرچم ایران را داشت.
خشم از انتشار کتابچهای توهینآمیز
در آن زمان که بانوان جمعیت نسوان سرگرم کوششهای خود برای بهدست آوردن حقوق زن ایرانی بودند، کتابچهای به نام «مکر زنان» دست به دست میشد (سال 1302 خورشیدی). این کتابچه، سراسر توهین بود و آکنده از سخنانی ناروا دربارهی آنچه حیلهگری زنان نامیده شده بود. یکی از زنان آن زمان، به نام بی بی خانم استرآبادی در پاسخ به چنان کتاب ناسزاواری، کتاب دیگری نوشت به نام «معایب الرجال» یا «عیبهای مردان»! با اینهمه، جمعیت نسوان وطنخواه میدانست باید کاری انجام بدهد و ناخرسندی و خشم خود را از انتشار کتاب مکر زنان نشان بدهد. آنها میگفتند که چاپ چنان کتابی «توهین محض به حیثیت زنان و لطمه و اهانت به آنان» است. از اینرو محترم اسکندری، به همراه هفت هشت تَن دیگر از زنان بنیانگذار جمعیت نسوان، در ساعت 10 بامداد به میدان سپه رفتند و چندین جلد از کتاب مکر زنان را به آتش کشیدند. شعلههای آتش چنان بود که از دور نیز دیده میشد و هر نگاهی را به خود میکشید. این کار زنان جمعیت، جنجالی به پا کرد و به دستگیری و بازجویی از آنان انجامید. اما اتهامی به آنها زده نشد و ناگزیر پس از چند ساعت آزادشان کردند. شگفت است که روزنامههای آن زمان تهران، در سکوتی آزاردهنده، کوچکترین اشارهای به این رویداد نکردند و بانوان جمعیت نسوان را تنها گذاشتند!
فرار از دست اوباش
برگزاری نشستهای جمعیت نسوان چندان هم بی دردسر نبود. یک نمونهی آن فرار آنان از دست اوباشان و لاتهای محلهی اسماعیل بزاز تهران بود. داستان آن گریز چنین بود که جمعیت نسوان در اردیبهشت 1303 برنامهای نمایشی، به نام «عروسی نوکر و کلفَت»، تهیه دیده بود و از زنان پیوسته به جمعیت برای دیدن نمایش دعوت کرده بود. دکورها و سِن را آماده کرده بودند و ردیف به ردیف صندلی چیده بودند تا همه چیز آنگونه که تدارک دیده بودند، انجام شود.
نمایشنامهی آنها دو پردهای بود و در آن بازیگرانی از زنان نقشورزی میکردند. اما هنوز از اجرای نمایش و برنامهها ساعتی نگذشته بود که خبر رسید شماری از اوباش، بیرون در جمع شدهاند و چوب و سنگ در دست دارند و منتظر بیرون رفتن زنان هستند تا بر سرشان بریزند. زنان جمعیت همین که چنین خبر ترسناکی را شنیدند پنهانی از دری دیگر که در سمت کوچه بود، گریختند. اما اوباش به خانهی نورالهدی منگنه ریختند و هرچه در آنجا بود به غارت بردند و چپاول کردند. در بازپرسیهای نظیمیه تهران، مشخص شد همهی این ماجرا زیر سر چند تَن از زنان رقیب جمعیت نسوان بوده است و آنها بودهاند که اوباشان را برای برهم زدن برنامهی جمعیت تحریک کردهاند! این نیز نشانهی دیگری از دشواریهای بانوانی بود که تنها میخواستند به حق قانونی خود دست پیدا کنند!
گفتیم که یکی از آرمانهای جمعیت نسوان وطنخواه، استفاده از کالاهای ایرانی بود. نورالهدی منگنه و محترم اسکندری، هر دو تا پایان زندگی از این خواست جمعیت پیروی کردند و تنها از کالاهای ایرانی بهره بردند. حتا ماشین ریسمانبافی خریده بودند تا اعضای جمعیت نسوان را به تهیه ی پارچهی وطنی برانگیزند.
زمانی که یکی از نویسندگان زن آلمانی، به نام «آن ماری فُن ناتازیوس» در سال 1303 به ایران آمده بود تا دربارهی ادبیات نو فارسی پژوهش کند، با اندیشهها و کارهای مستوره افشار و دیگر اعضای جمعیت نسوان آشنا شد و شگفتی خود را از کار آنان بارها بر زبان آورد. در آن زمان، بانوان تهرانی بهراستی ایدههای پیشروانه و روشناندیشانهای داشتند. آنها خواستهها و دیدگاههای خود را در ماهنامهای به نام «جمعیت نسوان وطنخواه ایران» منتشر میکردند. یازده شماره از این ماهنامه در فاصلهی سالهای 1302 تا 1305 چاپ شد. افزونبر آن، کلاسهایی برای آموزش دختران و بانوان تهرانی برپا کرده بودند و کار آموزش را به آموزگاران پیوسته به جمعیت نسوان سپرده بودند. قدسیه خانم اشرف زبان انگلیسی درس میداد، فرخالزمان کاووسی آموزگار نقاشی بود، شوکتالملوک اسکندری خیاطی آموزش میداد و آموزگارِ چند کلاس درس را به اشرف خانم قائممقامی و دیگران سپرده بودند. از همین کارها میتوان دریافت آنها چه کارهای بزرگی را پیش میبردند.
جمعیت نسوان وطنخواه با برخی از نویسندگان سرشناس آن زمان نیز همکاری داشت. یکی از آنها استاد سعید نفیسی بود. نفیسی از دیدار خود با مستوره افشار و دیگر اعضا جمعیت نسوان، گزارشی خواندنی نوشته است. او مینویسد: «من درس عفت و پاک دیدگی را نخست در خانواده و پس از آن در دیدار با این زنان بزرگوار که بنیانگذار آزادی و ترقی ایراناند، آموختم». سپس از مستوره افشار چنین ستایش میکند: «با چه ادبی، با چه سادگی، با چه خوشرویی، با چه بلندنظری و بزرگواری با این و آن روبهرو میشد. هرگز کمترین تظاهر و خودنمایی از او ندیدم، هرگز از کار بزرگ خود دل زده و خسته و مانده نشد. میکوشید و باز میکوشید و همواره میکوشید. چه محبت بزرگ، چه پشتکار عجیب در او بود. من کسی را عاشقتر از او به باور و مرامی، ندیدم. هرگاه کسی میخواست او را بستاید، مطلب را برمیگرداند و سخن را به جای دیگر میکشاند».
جمعیت نسوان وطنخواه کوششهای خود را تا سال 1314 خورشیدی ادامه داد، اما در این سال بهسبب سنگاندازی و دشواریهای بسیاری که برای آنان پیش آورده بودند، به کار بلند و اثرگذار خود پایان داد. جمعیت آنان نمونهای از کوشش بانوان تهرانی برای ساختن فردایی بهتر بود.
*با بهرهجویی از: کتاب «جمعیت نسوان وطنخواه ایران» نوشتهی محمدحسین خسروپناه (1397)؛ جستار «جمعیت نسوان وطنخواه» نوشته فروغ عزیزی (مجله شهر کتاب- خرداد 1395)؛ کتاب «زن ایرانی و عصر روشنگری» نوشته نازلی اسکندرینژاد (1399) و «به روایت سعید نفیسی» به کوشش علیرضا اعتصام (1386).