با همهی استکانهای دیگر فرق داشتند. در ساخت آنها ظرافتی بیش از حوصلهی آنهایی به کار رفته بود که چای را تند و تند سرمیکشیدند. استکانهای کمر باریک را باید نرم و سبُک با دو انگشت برمیداشتند و چایش را جرعه جرعه مینوشیدند. همان استکان هایی لب طلایی کمر باریکی که اعیانی اش طلاکوب بود. همهی آنها هم نقش و تصویرهایی داشتند از ناصرالدین شاه، با سبیلهای از بناگوش دررفتهاش؛ یا زنان فرنگی با لباسهای پُف کرده و مردانی با کلاههای پَردار. همه هم کنار درخت و سبزهزاری دیدنی و تماشایی. استکانهای کمر باریک سوغات فرنگ بود و نشانهای از اشرافیگری و زینت و به رُخ کشیدن. طرحهای ساده و بدون نقشونگارش در قهوهخانهها و بسیاری از خانهها به فراوانی پیدا میشد. راستی هم نوشیدن چایی با استکان کمر باریک مزهی دیگری داشت: گوارا بود و دلچسب. اگر هم چایش دبش و خوشرنگ بود، خستگی را حسابی از تَن بیرون میکرد و حال خوشی میداد که نگو و نپرس!
طرح استکانهای کمر باریک ذوقورزانه بود. میانهی استکان باریک بود و پایین آن بزرگتر، تا چای سرد نشود. آن اندازه ظریف و شکننده ساخته شده بودند که چارهای نبود جز آن که با دو انگشت از روی سینی کوچک برنجی بردارند و چایش را که نوشیدند، سبک و با کمترین ضربهای روی نعلبکیهایی بگذارند که آنها هم از جنس بلور بودند.
از همان روزی که استکانهای کمر باریک به اسباب چایخوری ایرانیها افزوده شد، انگار برای اعیان و اشراف ساخته شده بود. آنها را از فرنگ میآوردند و خریدنش در توان همهی مردم نبود. تا آنکه طرحهای سادهاش را شیشهگرهای ایرانی ساختند. از آن پس چاییهایی که قهوهخانهها میدادند، با استکانهای کمرباریک بود. اما همهی استکانهای کمر باریک یک جور نبودند. اعیان، لبه طلاییاش را داشتند و استکان را درون محفظهای طلایی جای داده بودند که دور تا دورش کشیده شده بود. این آخریها استکانهای کمر باریک دستهدار هم به بازار آمده بود، اما قشنگی و ظرافت استکانهای کمر باریک بدون دسته را نداشت. نیازی به دسته هم نبود. با دو انگشت کمر استکان را میگرفتند و از روی نعلبکی برمیداشتند.
در دورهی قاجار، استکانها و قوریهای چینی از روسیه به ایران آورده میشد. ناصرالدین شاه سفارش ساخت استکانهای کمر باریکی را به فرانسویها داده بود که به رنگ ارغوانی بودند و نیمرُخ شاه با لباس و نشانهای سلطنتی و تاج پَردارَش، روی آنها نقش شده بود. نعلبکیها هم نقشدار بودند. اینها را زنان قاجاری بسیار میپسندیدند و پشت سر هم سفارش خریدش را میدادند. دورههای زنانهای هم داشتند که به آن «مهمانی چای» میگفتند. در این مهمانی زنان درباری و اشراف قاجاری در فضایی باز، اما دور از چشم مردان، دورهمی برگزار میکردند و قلیان میکشیدند و با استکانهای کمر باریک پشت سر هم چای مینوشیدند. مهمانی چای آن اندازه برای آنها اهمیت داشت که سنتی درباری شده بود و هر ماه برگزار میکردند.
یک دست استکان، ششتایی بود. استکانها با نعلبکیهایی همراه میشد که تخت ساخته شده بودند اما دایرهی میانی آن گود بود و استکان درون آنجا میگرفت. با اینکه ایرانی نوشیدن چای داغ را دوست دارند، گاه چای لبسوز استکان را درون نعلبکی میریختند و مینوشیدند تا اندکی از داغی چای را بگیرند. دو حبه قند هم کنار نعلبکی میگذاشتند و به اینگونه چایی مینوشیدند که به آن «قند پهلو» یا «دیشلمه» گفته میشد. خیلی هم که میخواستند ناز مهمان را بکِشند و او را گرامی بدارند، یک شاخه نبات زعفرانی، یا چند برگ گُل کنار استکان و روی نعلبکی جای میدادند و با هزار ظرافت و آهستگی استکان و نعلبکی را روی سینیهای برنجی جلوی مهمان میگذاشتند. این از آداب و آیینهای چایخوری گذشتگان ما بود.
همان استکانهای کمر باریک در خواستگاریها هم کاربرد دیگر مییافت و نشانی از کدبانویی دختر بود؛ اینکه او چه اندازه هنر خانهداری را میداند. زمانی که چای جلو خانوادهی خواستگار گذاشته میشد استکان و نعلبکی باید پاکیزه و چای درونش خوشرنگ میبود. هر شلختگی و بیپروایی خواستگاران را دلآزرده میکرد و در ارزیابی آنها از شایستگی دختر اثر میگذاشت. اینها بخشی از آیینهای ایرانی بود که نمیشد نادیدهاش گرفت. استکان کمر باریک هم به سینی چایی زیبایی دیگری میداد و همه چیز را دلپذیرتر میساخت.
یک نشانهی فراموششدهی چای جلو مهمان گذاشتن ایرانیها این بود که اگر چایی سوم را جلو مهمان میگذاشتند معنایش این بود که مهمان باید خداحافظی کند و برود! شاید این معنای کنایهای چای دادن، اکنون از یادها رفته باشد و مهمانها هراندازه دلشان بخواهد لنگر میاندازند و کنگر میخورند و چای مینوشند! چه اندازه آیینهای ظریف و دلانگیزمان را از دست دادهایم و زمخت و خشن شدهایم، خدا میداند!
اما استکانهای کمر باریک ساده، در قهوهخانههای کاربرد بیشتری داشتند. هنر شاگرد قهوهچیها را از برداشتن همان استکانها میشد فهمید. آنها این تردستی را داشتند که میتوانستند چندین استکان را روی دست و لای انگشتانشان بگیرند و یکی یکی جلو مشتریهای قهوهخانه بگذارند. بهراستی که این چربدستی چایی بِدِههای قهوهخانهها دیدنی بود. گاهی شمار استکان و نعلبکیهایی که روی دست میگرفتند به سی عدد هم میرسید! بهای چایی که بدینگونه در استکانهای کمر باریک جلو مشتری قهوهخانه گذاشته میشد، یک شاهی بود. هر شاهی نیم ریال ارزش داشت.
برای شستن استکانهای کمر باریک ساده نیز در قدیمها روشی به کار بُرده میشد. بدینگونه که استکانی را که رنگ چای گرفته و تیره و لکهدار شده بود، با خاکستر اجاق یا گرد آجر الک شده، میسابیدند و میشستند و آن را شفاف و بیلک میکردند.
این را هم اشاره کنیم که برخی پنداشتهاند که استکان واژهای روسی و بیگانه است. در حالی که این واژه ریشه در واژهی فارسی کهنی دارد و از «دوستگان» گرفته شده است. دوستگان (دوستکان) به معنای می و شراب یا پیالهی پُر از می است.
*با بهرهجویی از: نوشتهی معصومه ابراهیمی در تارنمای «مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی».