تا یک سده پیش سراسر شهر تهران پوشیده از باغ بود و مالامال از دار و درخت و گُل. اما نزد مردم چیزی به نام گل پیشکش دادن و گل هدیه گرفتن شناختهشده نبود و کسی چنین کاری نمیکرد. این که بخواهند هنگام دیدن دوستان و آشنایان، یا دیدار از بیماران، گل با خود ببرند و پیشکش کنند، رفتار چندان معناداری نبود. چنین کاری را که اکنون روزمره و همیشگی است، پیشینهی چندانی ندارد و به روزگار مظفرالدین شاه قاجار برمیگردد. او که تا خِرخِره در قرض گرفتار شده بود و برای رفتن به اروپا و درمان بیماریاش نزد خودی و بیگانه دست دراز میکرد تا پول سفرهایش را فراهم کند، صندوق صندوق گل و گیاه سفارش میداد و از اروپا به ایران میآورد و دستور کاشتشان را میداد. با اینکه بر اثر گلدوستی مظفرالدینشاه قاجار، تهرانیها با گل پیشکش کردن و آن را نشانهای از دوستی و مِهر دانستن، آشنا شدند، برای آن که نخستین گلفروشی پایتخت را ببینند، باید چندین سال دیگر بردباری و خویشتنداری میکردند.
گفتهاند که روزی ناصرالدینشاه قاجار به همراه گروهی از پیرامونیان و درباریانش راهی باغ دوشان تپه در خاور تهران شد. در آن باغ نهالهای گل زیبایی دید و از آنجاکه ذوق و هنر نقاشی کشیدن داشت، کاغذ و قلمی در دست گرفت و یکی از گُلها را کشید و نقاشیاش را به همراهانش نشان داد. آنها هم که هنری جز چاپلوس و چرب زبانی نداشتند، بَه بَه و چَه چَه گفتند و مدعی شدند که نقاشی شاه از خودِ گل هم زیباتر و خوش عطر و بوتر است! با این همه، ناصرالدینشاه چندان دلبستگیای به کاشت گل نداشت و با اینکه از فرنگیها بسیار آموخت، توجهی به رفتارِ گل دادن و گل گرفتن آنها نمیکرد. چنین کاری با پسر و جانشینش مظفرالدینشاه آغاز شد و پا گرفت.
نخستین سفر مظفرالدینشاه به فرنگ در سال 1317 مهی انجام شد. او هفت ماه در اروپا سفر کرد و کشورهای روسیه، اتریش، سوئیس، آلمان، بلژیک و فرانسه را دید و از راه عثمانی به کشور بازگشت. یکی از چیزهای که او در کاخهای سلطنتی اروپا بارها دید و نگاهش را گرفت، گل کاریهای گسترهی بیرونی کاخها بود. حتا در بلژیک آیینی را از نزدیک دید که به آن «جشن گل» گفته میشد. او در سفرنامهاش دربارهی این جشن نوشته است: «امروز عید گل است و ما را دعوت به تماشا نمودند. رفتیم به تماشا. بسیار عید باتماشایی بود(!) تمام کالسکهها را با گل مُزین کرده و تُوی کالسکهها و چرخها را پُر از گل نموده بودند که کالسکه پیدا نبود و خانمها سوار کالسکه شده، با دستههای گل در جلوی ما عبور کردند و عکاسباشی هم مشغول عکساندازی بود». از این یادداشت پیداست شیوهی نوشتن مظفرالدین دستِ کمی از کشورداریاش نداشته است! بههر روی، از این جشن، فیلم مستند کوتاهی در دست است و نشان میدهد که شاه قاجار با چه ذوق بچگانهای سرگرم دیدن است.
در همان سفر بود که مظفرالدینشاه با رفتار گل دادن و گل گرفتن اروپاییها آشنا شد و از امپراتور آلمان خواست تا یکی از باغبانهای کاربلد و دست چینشدهی خود را به تهران بفرستد تا او گلهای فرنگی را در ایران بکارد و پرورش بدهد.
مظفرالدینشاه در این سفر یک چیز دیگر هم آموخت: گل گذاشتن بر روی سنگ گور، به نشانهی بزرگ داشت و یادبود درگذشتگان. او هنگامی که به شهر پترزبورگ، پایتخت روسیه رسید، میزبانانش او را به کلیسایی بردند که آرامگاه امپراتوران روسیه بود. شاه در آنجا تاج گلی بر سنگ گور الکساندر سوم (در گذشته به سال 1894 میلادی) گذاشت.
آن دیدارها و تماشا کردنها و گل بر سر گورِ درگذشتگان گذاشتنها، مظفرالدینشاه را به فکر انداخت که گل و گیاههای فراوانی خریداری کند و با خود به تهران بیاورد؛ کاری که در سراسر پادشاهی او انجام گرفت و ادامه یافت. در همان سفرها مظفرالدین شاه یکصد تُن خاک از هلند برای کاشتن و پرورش سُنبل هلندی سفارش داد، 120 صندوق تخم گلهای فرنگی را به ایران آورد و تخم گل ویکتوریای فراوانی به روسها سفارش داد. این گل را که بسیار زیبا بود، به دستور مظفرالدینشاه در باغهای سلطنتی تهران کاشتند، اما نتوانستند گل ویکتوریا را پرورش بدهند و همهی آنها خشکیدند و از میان رفت. یک رقم دیگر سفارشهای شاه هوس باز قاجاری سفارش تخم گلهای ییلاقی و جنگلی هندوستان و آوردن آنها به تهران بود. همهی این ولخرجیها در حالی بود که شرایط مالی و اقتصادی کشور بحرانی بود و به سبب نایابی و خشکسالی و گسترش بیماری، مردم دچار رنجهای بسیاری بودند.
چندی پس از آن، امپراتور آلمان به قولی که به مظفرالدینشاه داده بود، عمل کرد و یکی از باغبانان سلطنتی را به تهران فرستاد. او «ژرژ پترویا» نام داشت. نخستین کاری که این باغبان فرنگی انجام داد، گلکاری در پیرامون کاخ گلستان بود. گلی پیازی هم با خود از آلمان آورد و در کاخ گلستان کاشت. این گل که بسیار خوشبو بود و بوی دلانگیز آن تا دورها میرفت، چنان مظفرالدینشاه را ذوق زده و خوشحال کرد که صد تومان به پترویا پاداش داد. صد تومان، پول درخور توجهی در آن سالها بود و داستانش در میان تهرانیها آوازه پیدا کرد و دهان به دهان گشت. تهرانیها از آن پس گل پیازی کاخ گلستان را «گل صد تومانی» نامیدند.
دو عکس از مظفرالدین شاه در دست هست که با گل و دلبستگی او به گل پیوند دارد. یکی از عکسها شاه را در کنار صدراعظمش، اتابک امینالسلطان، نشان میدهد. هر دو عصایی در دست دارند و پالتو مشکی بلند و کلاه پوستی پوشیدهاند. چیزی که در این عکس دیدنی است، گل سفیدی است که مظفرالدینشاه در دست چپ خود گرفته است. عکس دیگر باز مظفرالدینشاه را در کنار اتابک نشان میدهد. شاه نشسته است و اتابک در پشت سر او ایستاده است، در حالیکه در گرداگرد آنها گلدانهای گل فراوانی دیده میشود.
نخستین گلفروشی تهران
از دو گلفروشی در تهران قدیم نام بُرده شده که در این کار پیشگام بودهاند. یکی که دیرینهتر است گلفروشی «ژرژیک» نام داشت و تهرانیها به آن «جرجیک» میگفتند! دیگری گلفروشی زعیم.
عکس نایاب مظفر الدین شاه در ژرژیک نخستین گل فروشی تهران
مکان فعلی نخستین گل فروشی ژرژیک خیابان لاله زار- منوچهری تهران
دومین گلفروشی تهران (زعیم 1319) و همچنان مشغول به کار در میدان پاستور تهران
هشتاد سالگی گلفروشی زعیم
ژرژیکها خانواده ای ارمنیتبار بودند که از عثمانی (ترکیهی کنونی) به ایران کوچ کردند و نخستین گلفروشی تهران را در سال 1310 خورشیدی در چهارراه کُنت، در برخوردگاه دو خیابان لالهزار و منوچهری، بنیان گذاشتند. تا آن زمان در تهران کار و شغلی به نام گلفروشی وجود نداشت. هر چند در شهر رشت، بسیار پیشتر از تهران، چنین شغلی پا گرفته بود.
سرگذشت گلفروشی رشت چنین است که در سال 1294 خورشیدی (16 سال پیش از گلفروشی ژرژیک در تهران) کسی به نام ابراهیم اللهوردی وطنآبادی که شیوهی پرورش نوین گل و گیاه را در گرجستان آموخته بود، در شهر زادگاهش، رشت، باغی برای پرورش گل ساخت و برای فروش گلهایش، مغازهای در خیابان شاه شهر رشت بنیان گذاشت. این مرد پیشرو و خوشذوق، در سال 1334 خورشیدی درگذشت.
به هرروی، با گلفرشی ژرژیک بود که شهر تهران نیز دارای گلفروشی شد. اما مشتریهای ژرژیک، کارکنان خارجی سفارتخانهها بودند و تهرانیها چندان دلبستگیای به خرید گل نشان نمیدادند و گمان میکردند که چون گل دوام زیادی نمیآورد و زود پژمرده میشود، گل خریدن پول هدر دادن است و آدم دوراندیش چنین کاری نمیکند!
اما خیلی زود پایتختنشینان دریافتند که دوراندیشی در این نیست که زیبایی گل هدیه دادن را کنار بگذارند و ذوق و ظرافت چنین کاری را نادیده بگیرند و دو دستی به دارایی خود بچسبند! چه چیزی زیباتر از گل خریدن؟ از گل قشنگتر و جانبخشتر چه میتوان خرید؟ برای همین بود که خیلی زود از حرف خود برگشتند و دکههای گل فروشیای در خیابان شاه (جمهوری کنونی) ساخته شد و خیابانهای مخبرالدوله و بهارستان و حتا قوام (سی تیر کنونی) نیز جایی برای فروش گل در دکهها شد.
از سوی دیگر، در میدان پاستور، در نزدیکی کاخ مرمر، کسی به نام حسین زعیم موسسهی کشاورزی و گلفروشیای بنیان گذاشت. این کار در سال 1319 خورشیدی انجام گرفت. در دههی سی نیز گلهای ارکیده، آنتوریم و استرلیز را پرورش داد و به مشتریانش فروخت. آنتوریم گل قرمز رنگ با گلبرگهای باز شدهای است که بسیار براق و زیباست. استرلیز، یا گل پرنده بهشتی نیز گلی گرمسیری است. زعیم پیشگام پرورش این گلها در تهران بود.
یکی از مشتریان هر روز گلفروشی زعیم در دههی پنجاه، نخستوزیر آن زمان ایران، امیرعباس هویدا بود که عادت داشت گل ارکیدهای روی جیب کتش بگذارد. این را هم بگوییم که گلفروشی زعیم گویا در دههی چهل خورشیدی، سالها پس از گشایش موسسهاش، آغاز به کار کرده است.
به هرروی، داستان گل و گلفروشی در تهران ادامه یافت و اکنون کار و شغلی شناخته شده است، به اندازهای که در هر خیابان و چهارراهی میتوان مغازهها و دکههای گلفروشی دید. گل پیشکش دادن و گل هدیه گرفتن و گل برای بیمار بردن و گل بر سر مزار درگذشتگان گذاشتن چنان میان ما جا افتاده است که از یاد بردهایم این کار پیشینهی چندانی نزد ما ندارد.
با همهی اینها، یک نکته را نباید ناگفته گذاشت. از یاد نبریم که گل در فرهنگ و رفتار ایرانیان جایگاه بلند و بسیار شناختهشدهای دارد. تمدن و شهرهای ایران، از دیرینهترین سدهها و هزارهها، با گل و گیاه و باغ آمیخته بوده است. باغهای ایرانی که آوازهای جهانی دارند، سنگنگارههایی از گل بهدست بودنِ پیشکشآورندگان در تختجمشید در کنار سرودههای فراوانی که در ستایش گل و ارزش آن در شعر فارسی هست، خود گواهی روشن بر ارزش گل در تمدن و فرهنگ ایرانی است. اما همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، وجود گلفروشیها و گل پیشکش دادن و به کار بردن آن در رفتارهای اجتماعی به شیوهی امروزی را از دیگران آموختهایم.
*با بهرهجویی از: نوشتهی فرزانه خراسانچی در تارنمای «مجله ویستا»؛ تارنمای «کلان شهر»؛ و نیز کتاب «مظفرالدین شاه، کودک سالخورده» نوشتهی ابراهیم صفایی (1383).
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393
2 پاسخ
بسیار زیبا و آموزنده بود.دستمریزاد
بسیار جالب، آموزنده و خواندنی بود . با سپاس از همایون عزیز و تیم امرداد