تاریخ ساخت اسباببازی در ایران به دورانی بسیار کهن بازمیگردد. پیکرَکهایی در کاوشهای باستانشناسی پیدا شده است که کوچک و سبک هستند و گمان میرود اسباببازیهایی برای کودکان بوده باشند؛ هر چند در آغاز تصور بر این بود که پیکرکهایی آیینی باشند. ساخت عروسکهای بومی با پوشش محلی در جایجای ایران هم از نیاز کودکان به اسباببازی از دیرباز و زمانهای دورتر خبر میدهد. با اینهمه، اسباببازی به شکل کنونی و مکانیکی آن، در ایران پیشینهای کم و بیش 150 ساله دارد و به میانهی پادشاهی قاجاریه میرسد؛ یعنی روزگاری که با فرنگ بیشتر آشنا شدیم و اسباببازیهای کودکانه نیز از شمار ابزارهای فراوانی بود که با خود از اروپا آوردیم. تا آن زمان بازیچههایی که برای کودکان درست میشد خانگی بود و دستساز بزرگترها.
ناصرالدینشاه قاجار سه بار به اروپا سفر کرد و در هر سفر شماری اسباببازی که بیشتر آنها عروسک بودند، با خود آورد. از کتاب کوچکی که تاجالسلطنه، یکی از دختران ناصرالدینشاه درباره ی رویدادهای زندگیاش نوشته است، درمییابیم که او در روزگار کودکی مانند دیگران خواهران و برادرانش عروسکها و اسباببازیهای گوناگونی داشت که همگی سوغات پدرش از سفرهای اروپایی بودند. تاجالسلطنه در یادداشتهایش نوشته است که از بس پدرش او را دوست داشت دستور داده بود که اسباببازیهای فراوانی در اختیارش بگذارند.
از یک اشارهی تاریخی دیگر نیز میتوان دریافت که کودکان در دربار و حرمسرای ناصرالدینشاه اسباببازی داشتهاند. زمانی که شاه قاجار دستور کشتن امیرکبیر را داد برای آنکه از دختر او که نوهاش بود دلجویی کند، هر بار که دخترک را میدید اسباببازیای به او میداد، اما دختر کوچک امیرکبیر با خشم و عصبانیت اسباببازیها را به گوشهای پرت میکرد و نمیخواست از پدربزرگش هدیهای بگیرد. میدانیم عزتالدوله، همسر امیرکبیر، دختر ناصرالدینشاه بود.
یکی دیگر از نوههای ناصرالدینشاه، پسر مسعودمیرزا ظلالسلطان بود. او نیز در نوشتهای به اسباببازیای اشاره میکند که سوغات پدربزرگش از سفر اروپا بود. او مینویسد که آن اسباببازی فیل بزرگی بود که عاج بلند سفیدرنگی داشت و کوک میشد و مانند یک فیل واقعی راه میرفت. اما زنان اندرونی از بس فیل را کوک کردند چرخدندههایش از کار افتاد و دیگر حرکت نکرد. این را نیز بگوییم که از مدادرنگی نیز در آن دوره یاد شده است. هر چند این مدادها، مانند اسباببازیها، برای کودکان درباری و اشرافی بودند و کودکان کوچه و خیابان به آنها دسترسی نداشتند. بازیچههای آنها چیزهایی مانند فرفره، الک دولک، جغجغه و اسب چوبی بود. دختربچهها نیز عروسکهایی داشتند که بزرگترها از چوب و پارچه درست میکردند.
یک نکتهی درخور توجه آن است که در آن زمان کودکان ایرانی هنوز توپ را نمیشناختند. در هیچ نوشتهی تاریخیای اشاره نشده است که بچههای ایرانی توپبازی میکردند. شناخت توپ و بازی با آن، به سالهای پایانی پادشاهی قاجاریه بازمیگردد.
به هر روی، تا پیش از سفر ناصرالدین شاه به اروپا و آوردن بازیچهها و اسباببازیهای فرنگی به ایران، مردم با این ابزارهای بازی کودکانه آشنا نبودند.
اسباببازیهای بچگانهی شاه سالخورده
از شگفتیهای تاریخ یکی دو سده پپیش ما این است که هیچ کودکی را نمیشد یافت که به اندازهی مظفرالدینشاه دلبسته و شیفتهی اسباببازی بوده باشد. شاه قاجار در بازی و خرید اسباببازی از هیچ ولخرجیای دریغ نمیکرد و پولهای هنگفتی را برای خرید اسباببازی به باد میداد.
نزدیکان او نوشتهاند که یکی از سرگرمیهای همیشگی این شاه سالخورده و مو سپید کرده، اسباببازی بود، تا به اندازهای که سبب نگاه سرزنشبار خودی و بیگانه میشد، اما شاه قاجار اهمیتی به زخم زبان و نکوهش دیگران نمیداد و نمیخواست به هیچ بهایی دست از کار بچگانهاش بردارد. نوشتهاند از همه بیشتر هم به تیلهبازی علاقه داشت! این که مظفرالدینشاه چه اندازه در سفر فرنگ اسباببازی خرید، خدا میداند! آن هم در حالی که خزانهی دولت خالی شده بود و دست گدایی شاه به سوی خودی و بیگانه دراز بود.
به هر روی، بیهوده است اگر تصور کنیم که سفرهای سه گانه مظفرالدینشاه به اروپا دستاوردی علمی و صنعتی برای مردم ایران داشت. اما تا بخواهیم او گل و گیاه و عروسکهای مقوایی و مکانیکی خرید و با خود آورد. آن همه عروسک و تیله و اسباببازی به چه کار شاه قاجار میآمد؟ این رفتارها، به هوسهای بچگانهی او و کوتهبینیاش بازمیگشت. در اسناد تاریخی، تلگرافی رمزی به دست آمده است که مظفرالدینشاه به سفیر ایران در عثمانی (ترکیهی کنونی) نوشته و از او خواسته دو صندوق از عروسکهایی را برایش بفرستد که در عثمانی به آنها «حاجی یاتمز» (حاجی خواب نرو!) میگفتند! حتا در بازگشت از سفر اروپا، زمانی که به عثمانی رسید و شماری از بزرگان درباری آن کشور به دیدارش رفتند، یکی از پیشخدمتهای شاه هر چند دقیقه یکبار اسباببازی آدمکی را بر زمین میانداخت و مظفرالدینشاه با هر چرخ و جستوخیز آدمک، مانند کودکان غرق تماشا و لذت میشد، در حالی که نمایندگان دولت عثمانی شگفتزده و دهان باز او را نگاه میکردند!
از شاه قاجار و اسباببازیهای او که بگذریم، دو جا را در تهران آن روزگار باید نام بُرد که مغازههایی برای فروش اسباببازی بودهاند. یکی در راستهی بازار شهر ری که تنها جایی بود که اسباببازیهای مانند میمونک چوبی، فرفره و طبلکهای دستهدار میفروخت. دیگری مغازهای از آنِ فرنگیای که اسباببازیهای کودکانه را از اروپا میآورد و به اشرافی که توان مالی خرید آنها را داشتند، میفروخت. این مغازهدار را گویا «توگو» مینامیدند، اما اشاره نشده که مغازهی او در کدام خیابان و محلهی تهران قدیم بوده است.
به هر روی، سالها زمان بُرد تا خانوادههای ایرانی دریافتند که انتخاب درست اسباببازی تا چه اندازه میتواند در پرورش ذهن کودکان نقش داشته باشد و ابزاری فراتر از سرگرمی باشد. این آگاهی زمانی به دست آمد که روبه نو شدن و تجدد گذاشتیم و با پایههای آموزش و تربیت علمی آشنا شدیم.
نیاز است یادآوری کنیم صنعت اسباببازی در ایران شوربختانه هنوز هم بومی نشده است و کودکان ما همچنان با شخصیتها و قهرمانان بیگانهای که اسباببازی آنها بهسادگی در دسترس است، آشنایی بیشتری دارند تا با قهرمانها و چهرههای استورهای و تاریخی ایرانی. میتوان گفت هویت ایرانی در صنعت اسباببازی کشور جایگاه چندانی ندارد و در این راستا کوشش چشمگیری صورت نگرفته و از کوششهای کمشمار در این زمینه پشتیبانی نشده است. از اینرو کودکان ما روزبهروز بیش از پیش با خویش بیگانه میشوند و به دامان قهرمانهای بیگانه میافتند.
*با بهرهجویی از: تارنمای «مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی»؛ کتاب «کودکی در ایران» نوشتهی زهرا حاتمی (1395) و کتاب «مظفرالدینشاه کودک سالخورده» نوشتهی ابراهیم صفایی (1383).