لوگو امرداد

نو شدن «حال‌ها»

نوروز از نگاه جامعه‌شناسی تاریخی، الگوپذیری آدمیان از محیط پیرامون، از نخستین رفتارها و روش‌هایی بود كه انسان‌ها از اوان سپیده‌دمان حیات خویش در گیتی، از خود بروز دادند.
نیاكان نخستین‌ ما-به‌درستی-جهان خود را به عنوان دامان پرورش دهنده‌ی مهر و مهربانی قلمداد می‌كردند كه پندها و آموزه‌های جدی و راهگشایی در جهت برون رفت از چالش‌های آفرینش و حیات، فراروی مردمان می‌گذارد.
جمع‌بندی‌ها و ره‌یافت‌های برگرفته از این پندآموزی‌ها، ‌چنان دارای اهمیت بودند كه انسان‌ها خود را، همواره برخوردار از پشتیبانی‌های این مام مهربان و پرورش‌دهنده می‌دیدند و با خاطری آسوده و اندیشه‌ای آرامش بخش به الگو برداری از این اقیانوس بیكران روشنایی و راهبری می‌پرداختند.
از این رهگذر، هر چه كه در رواكاوی رفتار شناختی تاریخی نیاكان خود،‌از گذشته‌ی دور به سمت امروز پیش می‌آییم،‌آموزه‌ها و درس‌های طبیعت پیرامونی عمیق‌تر،‌ژرفناک‌تر و آموزنده‌تر می‌شوند، بگونه‌ای كه به‌تدریج تمدن‌های پیشرفته‌ی باستان، آموزه‌های دقیق‌تر و شگرف‌تری را از اصلی‌ترین ستون‌های طبیعت همچون آب،‌آتش،‌باد و خاکبه عنوان چهار عنصر بنیادین در رفتار عمومی جهان، درک می‌كنند.
اما البته، در این میانه موضوع و فراگرد تحول و دگرگونی فصل‌ها و سال‌ها،‌جایگاه و نقش درس‌آموز ویژه‌ای داشته است كه درگذر هوشمند و پیموده‌ی «زمان»،‌مدل‌ها و تعابیر چندگانه‌ای را فرا چنگ خویش آورده است.
انسان دگرگون ساز،‌ دگرگونی فصل‌ها و جابجایی آنها را به عنوان مدل‌هایی برای تعریف و بازشناسی دگرگونی احوال آدمیان تلقی نمود و از این تغییرات و پیش‌نیازها و پیامدهای پیشینی و پسینی آن. پندها و آموزه‌های گرانسگی را فرا گرفت.
گرچه این نگاه و مفاهیم و پارادایم‌های ناشی از آن، با همه‌ی زیر و بم‌های خود در زمینه‌ی همه‌ی تغییرات طبیعی در ساختارهای جاودانه‌ی همه‌ی فصل‌ها درک و پذیرفته شد، اما در میان همه‌ی این دگرگونیها و درکژرف و همه جانبه‌ی نوع انسان از ادبیات گردش فصول و مبانی معرفتی آن،‌با همه‌ی احترام و ارجگذاری كه انسان‌ها برای این گردش مستمر تكامل آفرین در دگردیسی احوال زمان قایل بوده‌اند(و هستند)، «بهار» جاودانه‌ترین، خوش آهنگ‌ترین،‌لذت بخش‌ترین، لطیف‌ترین و سرانجام جذاب‌ترین فصلی است كه كشش درونی همه‌ی انسان‌ها فارغ از دین،‌تاریخ، جغرافیا، جنسیت. نژاد، قومیت، ملیت، زبان و… را مشتركا نمایندگی می‌كند.
از این نگاه و از زاویه‌ی روش شناختی، انسان الگوپذیر، در پیامد پذیرش آموزه‌های بهار،‌از دیرباز آن را سر فصل دگردیسی فصول می‌دانسته است و در این روند، آن را محترم می‌داشته است.
اما، در این سوی جهان، در شرق كهن، در سرزمین باستانی«ایران» بزرگ، ‌نیاكان هوشمند و روشن اندیش ما،‌در اقدامی كه تا آن زمان هیچ سابقه و پس زمینه‌ای نداشته است،‌دست در كار ابتكاری نو شدند كه بی‌هیچ تردید و درنگی، از یکسو بیانگر باور انكارناپذیر آنها به سرسبزی،‌ آبادانی،‌شادابی و سرخوشی است و از دیگر سو نمایانگر نقش و جایگاه بی بدیل آنان در مدیریت و سمت‌دهی فرهنگ و تمدن و تاریخ گیتی، در جهان باستان است.
در بازخوانی پرونده‌ی ایرانیان باستان، بخوبی به این نتیجه‌ی روشن می‌رسیم كه ایشان، از آن روی كه بهار را، در یک جنبه‌ی نهایی، دارای تفاوت‌ها و آبستن ارزش‌ها و پذیره‌های ماهوی متفاوت از دیگر فصول می‌دانستند، آغاز این فصل را در آمیزه‌ای پیدا و پنهان از تاریخ و اسطوره، ‌به عنوان برجسته‌ترین گزینه‌ی آغاز تقویمی هر سال نیز قلمداد كردند و در این رهگذر بود كه این روز نو و آغازین را، با دوراندیشی و كمال‌جویی بی‌نظیر و بی‌سابقه‌ای، با نگاهی به پیرامون خویش و جهان آینده، «نوروز» خواندند.
هم از زاویه‌ی معرفت شناختی و هم از نگاه زیبایی شناختی،‌نیاكان باستانی ما تفاوت بهار را با دیگر فصول،‌تفاوتی جدی و ماهوی و ملموس می‌دانستند و باور داشتند كه:‌
این تفاوت،‌ از ذات درونی بهار و به رنگ شور و شوق جوشش می در رگان طبیعت است.
این تفاوت، از جنس لطافت و ظرافت، و به رنگ سبزی و سبز نیكی است،‌
این تفاوت، از نقش هزار رنگ بهاری،‌و در سرشت شاداب و پرطراوت زندگی است،
این تفاوت، از وزش نسیم صبا در صبح دم حیات آدمی،‌ تا رستاخیز ماندگاری و مانایی اندیشه‌ها، خردها و باورها است.
انسان الگوپذیر، درگذر قرون و اعصار طولانی،‌آموزه‌ها و تجارب عظیمی را در فرآیند پندآموزی از بهار فرا چنگ خویش آورده است كه چكیده‌‌ی آنها را می‌توان در كلید واژه‌های: نوگرایی زندگی،‌نوزایی اندیشه، نوآموزی خرد، و نوپردازی حال و احوال جستجو كرد.
كلید واژه‌ی «نوروز» زاییده‌ی این نگاه در مسیر پرپیچ و تاب شناخت انسان از جهان پیرامون است و به ساده‌ترین و كوتاه‌ترین روش و در كلامی ساده و كوتاه، مفاهیم و ادبیاتی عظیم و معرفتی را باز تولید و باز تعریف می‌كند.
نوروز،‌ روز نویی است كه پایان رخوت و سستی، و آغاز زایش و پویش و رویش و بشارت می‌دهد.
نوروز، روز نویی است كه پایان كهنگی و عقب‌ماندگی و آغاز نوگرایی و نوافزایی را پرچمداری می‌كند.
نوروز، ‌روز نویی است كه در اساطیر تابناک ما بیانگر كیفر ضحاک و ضحاكیان و پاداش جمشید و جمشیدیان است. روزی كه جمشید جاودانه، تاج كیانی بر سر نهاد و سرسبزی، آبادانی، سرخوشی، آزادی و آگاهی ابدی را بر آدمیان ارزانی داشت.
نوروز، روز «نوشدن حال‌ها رفتن این كهنه‌هاست».
و سرانجام نوروز و درک ژرف  جامعه‌ شناختی و معرفت شناختی آن گواه كامل و بی‌بدیل این ادعای ماست كه:‌
«خرد»، همزاد «حكمت» است.

                      نوروزتان بهارینه و گرامی باد.

* برگرفته از شماره‌ی 108 هفته‌نامه‌ی «امرداد» سال 1383

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-07