این روزها همه جا صحبت از آلودگیهای محیط زیست در میان است و نگرانیهای زیادی را در اذهان عموم ایجاد نموده است. آلودگیهای هوا، آب، خاک و حتا مواد خوراکی در میزان هشداردهندهای قرار دارند و تندرستی انسانها و موجودات را تهدید مینمایند. آلودگیها ممکن است ریشههای گوناگونی داشته باشند و در مسیر خود دگرگونیهایی را ایجاد نمایند. بنابراین سرانجام خسارتها و صدمات ناشی از آنها به انسانها برمیگردد، درحالی که ریشهی بنیادی همه آلودگیها خود انسان است.
یکی از منابع مهم آلودگیها که شوند مسمومیت خاک و آب میشود، سموم شیمیایی و آفت کشها است. سموم شیمیایی برای حفاظت از دستاوردهای کشاورزی و باغی در برابر آفات و بیماریها مورد استفاده قرار میگیرند. چه بسا کشاورزان و باغدارانی که از این سموم استفاده مینمایند از مضرات آنها به خوبی آگاه نیستند و نمیدانند که این سموم و رسوبات آنها چه مسیرهایی را در خاک و آب طی نموده تا سرانجام تندرستی انسانها و بسیاری از موجودات دیگر را هدف قرار میدهند. شوربختانه سازمانها و نهادهای مسوول نیز از کنترل دقیق مصرف آنها ناتوانند و از مصرف غیرمجاز و نهانی بسیاری از سموم نیز ناآگاه میباشند.
بیش از چهل سال پیش که نگارنده در آمریکا تحصیل میکرد پژوهشگری به نام راشل کارسون (Rachel Carson) در سال 1962 کتابی نوشت به نام «بهار خاموش» (Silent Spring). این کتاب که پرفروشترین کتاب سال در امریکا شد مربوط به زیانهای کاربرد آفتکشها و علفکشها بود که چگونه مرگ بسیاری از پرندگان و موجودات سودمند خاک و حشرات سودمند را به بار میآورد و درنتیجه بهار خاموشی را به وجود میآورد. نتیجه پژوهشهای چندساله وی نشان داد که تنها در آمریکا سالانه 500 گونه مواد شیمیایی سمی در مسیرهای خود دگرگونی حاصل نموده و به سموم مهلکی در آب و خاک تبدیل شده و شوند از بین رفتن آبزیان، پرندگان و موجودات سودمند خاک میشوند و چگونه این سموم در نتیجه تغذیه انسان از آبزیان در بدن انسان متراکم شده و وی را به عوارض گوناگونی دچار مینماید. این کتاب به عنوان یک زنگ خطر شمار زیادی از دوستداران محیط زیست و حتا مردمان عادی را برانگیخت و آنها را از صدمات برگشتناپذیر استفاده از سمومی شیمیایی آگاه کرد. از آن پس کوششهای زیادی از سوی سازمان حفاظت از محیط زیست و سازمانهای دیگر برای منع قانونی استفاده از برخی سموم خطرناک و استفاده محدود از برخی دیگر به کار گرفته شد. در آمریکا، کانادا و برخی از کشورهای اروپایی استفاده نکردن ار برخی سموم به صورت قانون درآمده . افسوس که در ایران تا سالهای بعد برخی از این سموم مورد استفاده قرار داشت و هنوز هم کنترل دقیقی برای بسیاری از آنها صورت نمیگیرد.
چند سال پیش که برای انجام پژوهشها به کانادا رفته بودم با شگفتی دریافتم که در بسیاری از بوستانها و فضاهای سبز، بسیاری از گلها و درختان آفتزده و یا با بیماریهای گیاهی آلوده بودند به ویژه گلهای زیبای رز سفیدک زده بودند اما هیچگونه سمی برای از بین بردن آسیبها و بیماریهای گیاهی مورد استفاده قرار نمیگرفت. در برخی از فضاهای سبز و باغهای شخصی تابلوهای نصب شده بود و روی آنها نوشته شده بود: «در این مکان هیچگونه سمومی مورد استفاده قرا نمیگیرد» ظاهراً استفاده نکردن از سموم شیمیایی برای باغداران امتیاز بزرگی به شمار میرفت. در گروههای آموزشی دانشگاه گیل مانند گیاهپزشکی، زیستشناسی و محیط زیست به تحقیقات کنترل بیولوژیکی بهای زیادی داده میشد. کارهای پژوهشی کارشناسی ارشد و دکترا مورد پشتیبانی دولت و شرکتهای خصوصی قرار میگرفت. در کنترل بیولوژیکی که سالهای کنونی در ایران نیز مورد توجه قرار گرفته است به جای سموم و آفتکشهای شیمیایی از موجودات زنده مانند زنبور و باکتری و … برای از بین بردن آفت یا عامل بیماری استفاده میشود. در پژوهشهای تازه، از بیوتکنولوژی و انتقال ژنها برای باکتریها و موجودات آفتکش استفاده میشود.
در مسایل آلودگیها شوند مهمی که به آن توجه زیادی نمیشود، انسان و افزایش جمعیت آن است. همه منابعی که در کره زمین موجود بوده و مورد بهرهبرداری انسان قرار میگیرند، محدود هستند. بنابراین اگر جمعیت انسانها به صورت نامحدودی رشد نماید، طبیعی است که منابع با سرعت بیشتری کاهش خواهند یافت. در همین سالهای کنونی ما شاهد کاهش منابع آبهای زیرزمینی و آبهای شیرین جاری بودهایم. ما همچنین شاهد کاهش زمینهای کشاورزی، خشک شدن باغها، کاهش فضای سبز و جنگلها بودهایم. افزایش جمعیت در کشورهای جهان سوم مصیبتبار است. حوادث طبیعی مانند گرم شدن کره زمین (رجوع شود به هفتهنامه امرداد شماره 174 رویه 3) و کاهش نزولات آسمانی کمک شایانی به کاهش برخی منابع نموده است. منابع آبی و زمینهای کشاورزی با تندی روزافزونی رو به کاهش میروند.
اگر نگاهی به آمارهای جمعیت جهان بیاندازیم. خواهیم دید که در سالهای کنونی روند روبه رشد افزایش جمعیت چگونه بوده است. ما در کشور خودمان در همین سی چهل سال گذشته انفجار جمعیت را به خوبی مشاهده نمودهایم. به طوری که از برخی گزارشها پیداست جمعیت جهان در سال 1750 میلادی 500 میلیون بوده است ولی در سال 1850 میلادی و در مدت 100 سال دوبرابر شده و به یک میلیارد رسیده است. در سال 1920 یعنی 70 سال بعد جمعیت دو برابر شده و به دو میلیارد رسیده است. در سال 1980 یعنی تنها 60 سال بعد از آن، جمعیت از دو برابر و نیم فراتر رفته یعنی به 89/4 میلیارد رسیده است. و اکنون جمعیت جهان با رقم سرسامآور 80 میلیون در سال رو به افزایش است و در سال 2010 به 8/6 میلیارد انسان میرسد و این یعنی انفجار جمعیت و این در حالی است که هیچگونه افزایش در منابع طبیعی صورت نگرفته بلکه برخی منابع به شوند استفاده، سوء مدیریت، آلودگی و تخریب رو به کاهش رفته است.
افزایش جمعیت از یک سو، محدود بودن و کاهش برخی منابع از سوی دیگر فشار بر منابع موجود را چند برابر کرده و افزون بر آن از فضاهای سبز، جنگلها، زمینهای قابل کشت نیز کاسته شده است. بسیاری از منابع آبهای شیرین و دریاها درنتیجه آلایندهها با کاهش بهرهبرداری روبرو شده است. آلودگیهای نفتی و زبالههایی که به رودخانهها و دریاها ریخته میشوند، حیات بسیاری از آبزیان را تهدید نموده و این منابع غذایی را نیز محدود نموده است. در برخی از کشورها و نواحی جنگلهای بارانی از 100 سال پیش تاکنون بیش از 90 درصد از بخشهای طبیعی نابود شده است و جای آنها را خانههای مردم، کارخانهها، راهها و تاسیسات دیگر پر کرده است. برپایه یک گزارش در سال 1998 میلادی سرعت نابودی جنگلهای بارانی 100 هکتار در دقیقه برآورد شده است. این یعنی از بین رفتن زیستگاههای بسیاری از گیاهان، پرندگان و جانوران دیگر که به احتمال زیاد بسیاری از آنها پیش از شناسایی از بین رفته باشند.
جمعیتها و به ویژه جمعیتهای کشورهای جهان سوم برای به دست آوردن محل سکونت، پوشاک و غذا، عرصههای طبیعی را محدود نموده، زبالههای خود را به رودخانهها، دریاچهها و دریا ریخته، زمین و آب و هوا را با مصرف سموم و آفتکشها آلوده و مسموم نمودهاند. گازهای سمی کارخانهها و خودروها آسیبهای فراوانی به محیط زیست، انسانها و موجودات زنده وارد نموده است. خلاصه اینکه افزایش جمعیت انسانها و کارهای آنها هنجار طبیعی در اکوسیستمهای زیست کره زمین را به هم ریخته، برای خود و نسلهای آینده شرایط دشوار و تاسفباری به وجود آورده است. به گفته برخی دانشمندان زیستشناسی و طبیعیدان، «انسان سرانجام به دشوار بتواند خود را از چنگال خویش برهاند».
در ارایه بسیاری از آمارهای دلخوشکننده درمورد افزاش برخی از دستآوردهای کشاورزی کمتر جایی است که در آنها نسبت افزایش جمعیت نیز محاسبه شده باشد وگرنه بسیاری از آمارها نه تنها افزایش را نشان نمیدهند بلکه رشد منفی را نشان میدهند. برپایه گزارش مرکز آمار ایران و برپایه سرشماری نفوس و مسکن سال 1385، رشد سالانه جمعیت کشور ما ایران 61/1 درصد است. بنابراین، برای نمونه، اگر برداشت محصول گندم 10 میلیون تن را رقم متعادل (در حد خودکفایی) برای سال 1385 بدانیم، پس با به شمار آوردن افزایش جمعیت هرساله میبایستی به 12 تا 13 میلیون تن برسد. اگر چنانچه این افزایش به به شمار آوردن نسبت افزایش جمعیت گفته نشود، درنتیجه بخشی از جمعیت کشور گرسنه خواهد ماند. در حالیکه به خوبی میدانیم سرچشمههای آبی و زمینهای کشاورزی قابل کشت غلات افزایش نخواهد یافت. دستآوردهای دیگر نیز که غذای اصلی مردم را تشکیا میدهند مانند برنج، سیبزمینی و غیره میبایستی به نسبت رشد جمعیت افزایش یابند، وگرنه نمیتوان برای توجیه کمبود مواد غذایی اصلی و بنیادی مردم به جملات بیپایه و اساسی مانند «عرضه و تقاضا» روی آورد و سیب زمینی را کیلویی 450 تومان و بالاتر و نان سنگک را دانهای 200 تومان و بلاتر به مردن عرضه نمود. در حالی که می دانیم غذاهایی که قوت اصلی مردم را تشکیل میدهند بایستی به حد کافی و با قیمتی مناسب در دسترس همگان قرار گیرند تا کم درآمدترین قشر جامعه نیز بتوانند بدون مشکل تغذیه کنند.
(این گزارش در 14 بهمن 1386 در امرداد 178 چاپ شده بود)