‹‹به یاد آور كه زندگی من باد است
وچشمانم دیگر نیكویی را نخواهد دید
چشم كسی كه مرا میبیند دیگر به من نخواهد نگریست
و چشمانت برای من نگاه خواهد كرد و من نخواهم بود» 1
از كوچهباغ محلههای كودكیت كه در آنها گونههایت را به برگ گل كوكب میچسباندی برایت بغلبغل خاطره چیدم، و همهی قاصدكهایم را برایت آوردهام.
‹‹ روزگاری كه شعرآه و ناله شدهاست، و حرف نه رنگی از اصالت دارد ونه بویی از صمیمیت» 2
”تولدی دیگر” همراه با ناقوس بلند هشدارش دمیده میشود و در نوایی این ”تاریكخانه” زنی تنها را در كنار خود میبینیم زنی كه با زنبیلش هر روز از خیابان میگذرد و طفلی را میبیند كه از مدرسه بازمیگردد، و ما را به تماشای همه آن چیزهایی میبرد كه زمان فرصت دیدن آنها را از ما گرفتهاست.
یادت هست كوچهباغ محلههای كودكیت كه در آنها گونههایت را به برگ گل كوكب میچسباندی، یادت هست گیسوهایت را در آبهای جاری خاطره آشفته میكردی و با نسترنها به رقص برمیخاستی، و سالها بعد یك روز كه آسمان ازعطر نور آكنده بود، بند را از سر گیسویت رها كردی.
‹‹فروغ تجسم بزرگ شاعر شرقی است.»3
زنانگی او در جنسیت زن خلاصه نمیشود. عصیان او را نه تنها برعلیه جامعهای كه محكومش میكند، بلكه تلاش دردناكش را برای یافتن تمام وجودش لمس میكنیم و در واژههای ویرانگر و ظلمانی در كلامش و حركت شعری او كه همگام با تحول زندگی و آگاهی و كمال او میباشد میبینیم، و به این صورت دریچهی آگاهی ذهنی او به روی ما بازمیشود ‹‹ و اگر چه این دریچه دنیای حسی و زندگی شخصی اوست» 4
اما ریشه در فرهنگ قومی و ملی من و تو دارد. از تجربههای فردی فراتر میرود، به سر منزل خاطرههای بومی و به واقعیت فراملی میرسد.
‹‹من از زمانی كه
قلب خود را گم كرده است میترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم.» 5
«برای دریافتن و شناختن میسر شعری فروغ و داوری نهایی بر سخنش باید در فاصله خیزگاه و فرود او كه آغاز پرواز واقعی است، نگاهی دقیق و هشیار كرد.» 6
شعرفروغ نموداری از آرزو و امكان درك و تحقق و تصویر رابطهای بیواسطه در كل زندگی انسان است. فروغ با داشتن ذهنی اندیشمند خاصیت تكامل یافته این نمودار در شعرش موج میزند.
یادت هست، روزهایی را كه تو لاله میچیدی و گیسوانت را میپوشاندی و دستی باشتاب برایت لاله میآورد و تو زیر انبوه لالهها مدفون میشدی. آری از آن روزها، از روزهای خوب كه كوچه گیج از عطر اقاقیها بود، آن روزها كه آسمان پر از پولك بود، آری از آن روزها برایت بغلبغل خاطره آوردهام، برایت از باغچهی دیروزها سبد سبد خاطره چیدهام. مهربان تورفتی، بعد از تو: باغچه ورم كرد، پوسید، مرد. بعد از تو باغچه گورستان ماهیهای عاشق شد. تو میگفتی باغچه دارد میمیرد، اما آنها در توهم نادانی خویش خواب رویش میدیدند. هنوز بوی اطلسیهای تازهی پیرهنت در گلدان باقی است. تو میگفتی از تبار خونی گلها هستی، یادت هست، یك شب در قلب ماه تاریخ قتلعام گلها را با نگاهت نوشتی، اما افسوس كه آنها در خاك شبنم خوردهی ساحل از گل كفهای موجی ناآرام غنچه میچیدند.
فروغ به ماهیت انسان از زاویهای گرایشی كه بیرون از زبان شعر باشد، حتی از راه شعر و عاطفه به آن ارزشها نرسیده، یا در یك مقطع یا حركت مشخص سیاسی یا از برش فلسفی خاص به آدمی نمینگرد و او را ارزیابی نمیكند. از روز نخست و یا به تبع از فرهنگ سنتی منتقل شده به او نیز دارای چنان دیدی نبوده است.
«منطق دید اویك منطق حسی است» 7
كه نمیتوان دیدگاههای فلسفی، سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه را از آن استخراج كرد، و به طور تجربی نشان داد كه این چنین مكتب و دستگاه ذهنی در بیرون نیز وجود دارد، و شاید از همین رو نیز هست كه نشانههایی از اندیشهها و افكار اجتماعی گوناگون در شعر و همین طور در آثار دیگرش میتوان دید.
بعد ازتو همه تنها شدند در اتاقی كه به اندازهی یك تنهایی بود، جای خالیت در تمام لحظههایم بیداد میكند. یادت هست تمام روز را در آیینه گریه كردی كه چرا شكوفههای مریم بیقدرتر از خار بیابانند. كجایی كه ببینی شمعدانیهایت را نااهلان در باغچه كه نه، در گورستان گلهایت زنده بگور كردند.
نیمهی پاك گمشدهی من، در كدام ذرهی ناشناس هستی به مهمانی نور رفتهای تورفتهای و من غریبانه درماتم خویش میپوسم، چقدر برایت دیوار ساختند، اما تو حاصل عصیان یك نسل بودی، آنها نمیفهمیدند، تو در تولدی دیگر سرود شكفتن را از دریچهی روشن فردا خوانده بودی. یادت هست خندههایت سكوت گل خانه را میشكست و بعد از تو دیگر كسی به عشق نیاندیشید، هیچ كس عاشق بودنت را نفهمید.
نگاهی دیگربه فروغ
كارنامهی سینمایی فروغ فیلمهایی است كه در آن به موضوع انسان پرداختهشده، اندیشه و دید احساسی وی در صحنههای فیلمهایش موج میزند.
«خانه سیاه است» از برجستهترین فیلمهای فروغ است كه با كمك گلستان فیلم برای كمك به جذامیان ساخته شده، و با تمام امكانات كمی كه دراختیارفروغ بود، جزء ده فیلم مستند تاریخ فیلمهای «دكومانتز» 9 [مستند] جهان شناختهشد، این فیلم در نهایت جایزهی «اوبرها وزن» 10 آلمان رابه عنوان بهترین فیلم دریافت كرد و از نگاه منتقدان و هنرمندان در دنیا بینظیر بوده و با تعاریف بزرگان سینمای جهان مواجه شده است. به حق میتوان گفت «خانه سیاه است» نقش بند رنج و درد زندگی جذامیان است. برداشتی ست كه میتواند منظرهای از زندگی انسانها در هر جامعهای دیگر باشد.
تو میگفتی خانه سیاه است اما آنها در قصر رویاهای خویش مست ساقها و سینهها بودند. تو میدیدی شب این شهر چقدر تاریك است تو درعمق قلبهای مهربان در پستوی تاریك شعر انسان بودن را عاشقانه خوانده بودی و از دریچهی یك نگاه شیشهای سپیدی قلب سیه چهرگان را فریاد كرده بودی كه میشود با ظاهری بیشباهت به انسان كمال انسان بود.
انسانهایی كه در لحظه به لحظهی زندگی آنها تنهایی، انزوا و دنیای تیر و تاریك و محرومیت از لحظهای شاد بودن موج میزند و اوج آن را فروغ در زندگی و آثارش همنوایی میكند.
از دیگر كارهای سینمایی فروغ فیلم «یك آتش» است كه حادثهی آتشسوزی چاه نفت اهواز بود، كه بعد از به نمایش گذاردن آن كنسرسیوم نفت كوشید كه مانع از پخش آن شود. در حالی كه این فیلم جایزه «مركور طلایی »11 جشنواره و نیز را از آن خود كرد و در گواهینامهای كه به فروغ اعطا شد روی جنبهی انسانی در اندیشهی این فیلم و همچنین ساختن صحنهها و تركیب صداها تكیه شده است. و دهها كار سینمایی دیگر كه نگاه فروغ به انسان و نزدیكی روحش به درد و زخم انسانها است.
«نمیتوانستم دیگر نمیتوانستم
صدای پایم از كنار راه برمیخاست
و یاسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود» 12
تو گفته بودی پرواز را باید به خاطر سپرد، اما آنها نمیفهمیدند پرنده مردنی است، آنها هیچ چیز را هیچ وقت نفهمیدند.
تكامل ذهنی فروغ درگرایش به انسان ازاین ویژگی برخورداراست كه احساس خود را به ادراك میكشاند 8 وهرچه پیشترمیآید به هستی اجتماعی وعمومی انسانهای عادی وزندگی فاجعه بارشان نزدیك میشود ودرد وزیبای این انسان رابه رهایی نزدیكتر میكند. درصحنهای ازفیلم خانهسیاه است زنی جذامی را میبینیم كه به فرزندش شیرمی دهد ومردی با دستان جذامی نماز میخواند. پرتوامیدی بیآلایش كه درآثار فروغ به هرزبانی(عشق ، آزادی،حسرت، زیبایی) ویگانگی این گونه ارزشها با نهاد انسانكه آن را به تصویرمیكشد.
نگرش مدرن فروغ ورهایی ازبند قرار دادهای بازدارنده محیط خانوادگی واجتماعی، وی راجزء معدود افراد جامعهی سنتی ایران قرار میدهد كه هرگز به بحران مدرنیت غرب دچارنشده به طوری كه زبان به حمایت اززنی میگشاید كه دلی پرازصفا دارد واعتراض میكند به مردی كه این زن رادرقفس خود محبوس كرده ورهایی راازاوسلب نموده است.
توگفته بودی همیشه پیش ازآنكه فكركنی اتفاق میافتد باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم. حقیقت آن دودست جوان بود كه زیربارش یك ریز برف مدفون شد. نگاه كن چه برفی می بارد.
وبه جای بیهودگی نوشتن چیزهای بیهوده، و بیهوده بودن وبیهوده حرف زدن بازهم به حركت، به پرواز، به پرنده وبه صدا میرسد، به زمانی كه پرواز رابه خاطربسپارد وپند پرنده مرده ویك حقیقت را.
باید قبول كردكه فروغ شاعری شرقی با آمیزهها وگرایشات شرقی یكی ازبزرگترین سرایندگان امروز است ودو هنرسرودن وانسان زیستن راباهم دارد. با زندگیاش برحرمت نام ومقام انسان افزود وبنای هستیاش رابه بینان این اندیشه استواركرد.
یك دسته شمعدانی برمی دارم، اطلسیهای پیرهنت راازگلدان دیروز می چینم و درغروب یك پائیزابدی، به میهمانی دستهای عاشقت میآیم تا با هم به مهمانی گنجشكها برویم.
و حالا امروز برای ما كه ماندهایم آیا زمان ایستاه است. شاید بتوان حرفی زد تنها برای درك «حس زنده بودن»؟ 13
یارنامه:
- عهد عتیق .كتاب ایوب .باب هشتم. ازگفتار« خانه سیاه است»
- یاد نامهی فروغ فرخزاد(گفتگو بامحمد حقوقی) تولدی دیگرص 37
- یادنامهی فروغ فرخزاد (گفتگو با گلی ترقی صورت ازلی وظهورنمادین آن درآثار فروغ فرخزاد) ص 21
- یادنامهی فروغ زنی تنها( گفتگو با گلی ترقی) ص23
- ایمان بیاوریم با آغاز فصل سرد ص285
- گفتگو با منوچهرآتشی (شورش وشعرفروغ) ص9
- گفتگو با محمد مختاری (صدای سخن عشق) ص 46
- گفتگو با محمد مختاری(صدای سخن عشق) ص 49
- Dekumantz
- 10. oberhavzen
- merkur
- تولدی دیگرص240
- گفتگو با دكترآذرنفیسی ( درپناه پنجره) ص 137
یک پاسخ
روانش شادباد