سی وشش سال پیش در دوم فروردین ۱۳۶۱ خورشیدی عملیات پیروزمندانه و غرورآفرین فتح المبین انجام شد تا هیچگاه شوش در چنگ اندیشههای نژادپرستانه و قومگرایانه ارتش بعث عراق گرفتار نشود، تا در این شهر کسی، خود را برتر، ریشهدارتر و شوشیتر نداند، تا مردمش با قومها وگویشهای گوناگون درکنار هم به مانند گذشته با آسودگی و آرامش زندگی کنند.
در همهی سالهای گذشته، در این شهر کوچک اما تاریخی فرزندان برومندی مانند، دکتر یوسف علی میرشکاک، دکتر زربخش، دکتر جوروند، دکتر جهانیان، دکتر علی رضا کریمی، دکتر مرتضی سنادی زاده، دکتر حسین خنیفر، دکتر چنانی، دکتر تمیمی و… پرورش یافته که هریک نقشآفرینیهای به جا و شایستهای را در کشورمان ایفا نموده اند، که این خود نشان از همراهی و همگرایی همهی اقوام شوش دارد.
شوربختانه در روزهای آغازین بهار ۹۶ بروشوری با نام «شوش وجاذبهها» برای آشنایی گردشگران نوروزی با این شهر از سوی روابط عمومی استانداری خوزستان تهیه و پخش شد که آشکارا بخش مهمی از تاریخ و فرهنگ، این شهر نادیده گرفته شده است.
این نوشتار میکوشد، بخشهای گوناگون این بروشور را به دور از هیاهو با اشاره به گزارشها و پژوهشهای تاریخی واکاوی نماید تا واقعیتهای شهر شوش نمایان شود. آیا دزفولیها، لرها، بختیاریها و کردهای این شهر دارای شیخ بوده اند؟. به گواه کتابهای تاریخی، شهر شوش از گروههای انسانی زیر پدید آمده است. الف)دزفولیها، آنان مهمترین نقش را دررشد و بالندگی این شهر داشتهاند، چنانکه نخستین آموزگار آقای اسدالله سنادی زاده، نخستین پزشک، عبدالحسین جهانیان، نخستین قابله خانم اشرفی، نخستین تعزیهگردان آقای محمد علی یاحسن، نخستین مداح و قاری قرآن محمد علی محول، نخستین عکاسان خانوادههای جلودار ومحول، نخستین روزنامهنگارعبدالرضا معمارزاده٬ نخستین زرکار عبدالرحمان زربخش، نخستین معماران استاد ماشاالله واستاد کریم و بنیانگذار حسینیه اعظم شوش خانوادهی شیرک همگی دزفولی بودند. ب)-لرها، از چهرههای کارساز آنان باید از نخستین شکسته بند نادعلی دیناورند، هوشنگ دیناروند شاعر کشوری، خانم پاپی هنرمند قالیباف، پدر دومیدانی مهندس حبیب الله فیلی، شهید بزرگ این شهر سردار حسن درویشی، شهید حسینقلی کیان و همچنین ازخانوادههای شناخته شده واثرگذار مانند کریم خان فیلی، مذکور حسن غلامعلی، رحیم خانی، خدادادی، دیناروند، نظام مافی که بیمارستان نظام مافی شوش یادگاری ازاین خانواده است و همچنین کاوندیدی ها که پاساژ های کاوندی ۱و۲را دراین شهر ساختند نام برد. ج)-بختیاریها، خانواده های مکاریان، مکوندی، اورکی و کُرد در جرگهی بختیاریهایی هستند که در چند دههی گذشته در شوش کارساز بوده و میتوان از مهمترین شهیدان آنها به صفر احمدی و کریمی اشاره کرد. د)-شهروندان عرب. آنها در گذشته بیشتر در روستاها زندگی میکردند اما در در دو دهه گذشته اندک، اندک، به شوش، آمدند. میتوان در این زمینه به عزیز و کویت ملاعین خانوادههای خنیفر، چاردوری و عرب اشاره کرد.
نویسنده ارجمند باید پاسخ دهد چرا در حالی که شوش دارای ساختار چند قومیتی است تنها از گروهی خاص سخن گفته است.؟ در حالی که هیچ آماری از سوی نهادها وسازمانهای دولتی درباره کمینه و بیشنهی جمعیت این شهر ارایه نشده است. چگونه شوش را شهری تک قومی نشان داده شده است؟
نویسندهی گرامی در این بروشور «شیخ غافل آل کثیر را بنیانگذار شبیه خوانی در شوش دانسته که ۲۰۰سال پیش در شهر حلهی عراق ان را آموخته بود» همهی تاریخ نگاران، مردم شناسان و پژوهشگران آیینی، ریشه و خاستگاه تعزیه و شبیه خوانی را در ایران دانستهاند. اینکه شیخ غافل تعزیه را در حله عراق که آن روزگار بخشی از قلمرو عثمانی سنی مذهب بوده، فرا گرفته باشد خود جای سخن دارد، به ویژه آن هنگام در ایران شیعه، مذهب رسمی بوده که تعزیه به آزادی برگزار می شد.
اما به هرحال باید ایشان و فرزندش خلف را ستود که با برگزاری شبیه خوانی، سوگواری حسینی را زنده نگاه داشته است. اما به راستی، عربی خوانی شیخ غافل، آن هم در روستای بیت چریم چقدر میتوانسته بر فضای شهر شوش تاثیر گذار باشد، در حالی که مردم شوش از دیرباز تعزیه را با نام محمد علی یاحسن میشناسند که همچنان این تعزیه بانام تعزیه بزرگ حسینی به سرپرستی ما عبدالرضا یاحسن که خود از رزمندگان عملیات فتح المبین است اداره می شود۰
ایشان این تعزیه را به شمارهی۲۶ در شمار میراث معنوی شوش ثبت ملی کرده و در چندین همایش از جمله نشست سران کشورهای اسلامی و همایش ثبت جهانی تعزیه در سالن همایشهای صدا وسیما برنامه داشته است. آیا شایسته نبود که نگارنده بروشور افزون بر شیخ غافل به تعزیهی شهر شوش هم بپردازد؟
حسان اگزار کیست؟ وی نوازندهی ربابه و آوازخوان سبک علوانیه در روستای خویس بوده است، باید به روانش درود فرستاد که موسیقی عربی را در این روستا رونق بخشید. اما باید از نویسنده بروشور پرسید چقدر مردم شوش حسان اگزار را می شناسند؟ آیا همه مردم شوش به موسیقی او علاقمند هستند؟ ایشان در پیشرفت موسیقی شوش چه نقشی داشته است؟ در حالی که ساسان نجادی سه دهه پیش نخستین آموزشگاه موسیقی را راهاندازی کرد و شاگردانش در جشنواره های بسیاری خوش درخشیدند، درحالی که موسیقی محلی و مقامی شوش با نام شمسعلی داودی، نوازنده ی سرنا با عبدالمحمد جمشیدی، نوازنده ی کمانچه گره خورده که هریک در چندین جشنواره کشوری وجهانی جوایز بسیاری گرفته اند. چرا نویسنده تنها به حسان اگزار پرداخته و او را بنیاگذار موسیقی شوش دانسته است؟ آیا حسان اگزار پدر بزرگ نگارنده بروشور است دراین گزینش نقش داشته است؟
فرحه دبات زنی فداکار بوده که هنگام جنگ برای سربازان ایرانی نان میپخت و سرانجام با گلوله توپ به شهادت رسید. او را باید ستایش کرد، پر آوازه ساخت، اما نه بدان معنی که دیگران را کمرنگ کرد و یا از آنان سخن نگفت. شنیتا رضایی رزمنده جوان اصفهانی، در فروردین ۱۳۶۰در جبهه شوش افزون بر موج گرفتگی، از ناحیه ی گردن زخمی شد به طوری که پزشکان، بیماری اعصاب و روان را برای او پیشبینی کردند. با این حال بانو زینب مخیطی پرستار جوانی که مداوای او را بردوش داشت، عاشقانه با وی ازدواج نمود و عاشقانه ۳۶ سال است با آنکه همسرش سالهاست زمینگیر شده اما با او زندگی میکند و در کنار همسرداری خبرنگاری نیز کرده و سرپرستی انجمن بانوان شاعر برعهده دارد. ازهمین رو در سال ۹۴ بانو مخیطی در کنگرهی ملی زنان، زن نمونه شناخته شد. همچنین در شوش نام بانو صنم جهانیان نیز زبانزد بوده زیرا در دههی ۳۰ با نانپزی توانست پسری را پرورش دهد که اینک به عنوان پزشک فوق تخصص فک وصورت شناخته میشود. آیا شایسته نبود، از این شیر زنان یادی شود.
چرا در این بروشور از عبدالامیر عمله، نخستین شهید شوش، سردار شهید حسن درویشی، سردار صفر احمدی وشهیدان دیگری چون عبدالمحمد پاطلا، حمید سیلانی و کریمی سخنی به میان نمیآید.؟
استانداریها، نماینده دولت در هر استان به شمار میآیند که بایستی پاسدار قانون اساسی و نگاهبان هویت ملی باشند، نویسنده بروشور در بخش جغرافیای طبیعی شوش بارها واژههایی را برای شهرها، بخشها، تالابها، رودها، گونههای گیاهی وجانوری به کار برده، که نه سنخیتی با زبان رسمی دارند و نه برای بیشتر مردم شوش شناخته شده است. آیا این نگرش نویسنده، نادیده گرفتن قانون اساسی و هویت ملی ما نیست، تهیه این بروشور آن هم از درون استانداری «تف سربالا» تلقی نمیشود؟
سفالگری در شوش پیشینهی هزاران ساله دارد. آقای مهردادیان این صنعت را پس سالها فراموشی، دوباره زنده کرده و حتا آن را به جهانیان شناسانده است، در این شهر از گذشته تاکنون هنرها و صنایع دستی گوناگونی مانند، قنددان سازی، جاروسازی، نقاشی روی چوب، تذهیب، منبت و معرق روی چوب، سرمهدوزی، معرق روی ساقه ی گندم، کپو بافی و قالی بافی برقرار است، شوربختانه در این بروشور، تنها از صنعت قالی بافی وزولی که همان زیلوی فارسی است در روستاهای عرب نشین، چنانه، خسرج وسرخه سخن گفته و نویسنده در بخش صنایع دستی نیز نتوانسته از باورهای قوم گرایانه خود چشم پوشی کند.
شگفتآورترین و دردناکترین بخش این بروشور آنجاست که نویسنده بی اعتنا به گزارشهای تاریخی، سازندهی کاخ آپادانا را محسن مشعشعی درسدهی نهم مهی(:قمری) دانسته و آن را کاخ عمربن الدایه نامیده است. درحالی که تاریخنگاران و باستانشناسانی چون مادام دیولا فوا، دمرگان، گیرشمن، اومستد، دارمستتر و هاید ماری کخ، که نه آریایی پان فارسیسم هستند و نه یهودی، انگهایی که این روزها به هر ایران دوستی میچسبانند، سازندهی این بنا را داریوش اول هخامنشی دانستهاند، در حالی که هرودت در پیش از میلاد و جغرافیدانان عرب مانند مقدسی در سده چهارم مهی در کتاب احسن التقاسیم ویاقوت حموی در سده ششم مهی، در کتاب معجم البلدان ازاین بنا نام برده اند، چگونه محسن مشعشعی در سدهی نهم آن را ساخته است. چرا نویسنده با تاریخنویسی فلهای، دانایی وخرد مردم را به ریشخند گرفته است. اگر این بروشور را کارشناسی از استانهای دیگر ببیند، ما را نادان وبیسواد نمیخواند؟
نارساییها، کاستیها و اشتبا هات بروشور «شوش وجاذبهها» آنچنان پرشمار است که نمیتوان آن را ناخواسته و نااگاهانه تلقی کرد. نویسنده به جای شهر شوش، زیرکانه به روستاها و بخش های پیرامون آن پرداخته، موضوعها را به گونهای دست چین نموده، که خواننده گمان میکند با شهری تک قومیتی، روبروست. برای تاریخ نویسی، باید پژوهشگر و تاریخدان بود، پایبندی اخلاقی و وجدانی بیدار داشت و از همه مهمتر، ایران دوست و میهن پرست بود.
این بندهی کوچک برای نگارش همین چند خط، افزون بر خواندن چندین کتاب و نوشتاهایی از اقوام گوناگون شوش از دانسته ها وهمراهی بزرگوانی مانند آقایان جعفر دیناروند، سعید دیناروند، حاج عبدالرضا یاحسن، علی درویشی، ساسان نجادی، عباس کرم اللهی، مصطفی صفری، دکتر علی رضا کریمی، رضاکرد و بانو مخیطی بهره ی فراوان برده و از آنان بسیار سپاسگزارم. اما چرا نویسنده آن بروشور در این زمینه کوتاهی کرده ورنج بررسی وارزیابی همهی داشتههای تاریخی شوش را به خود نداده است؟
جای شگفتی دارد چرا استانداری خوزستان در نگارش این بروشور از کارشناسان اداره میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری، اداره ارشاد اسلامی، انجمن دوستداران میراث شوش، انجمن شوش شناسی و از دانش فرهیختگانی مانند اقای جعفر دیناورند نگارنده کتابهای؛ شوش و بزرگان آن، ورزش شوش از آغاز تاکنون، آموزش و پرورش شوش در گذر تاریخ و آقای علی رضا ابول مشهدی نویسنده کتاب تاریخ تعزیه شوش بهره نبرده است؟. بایسته است به دوراز جنجال آفرینی و پرهیز از به کاربردن واژه های نخ نمای «شوونسیم، ضد انقلاب، ضدولایت فقیه، تفرقه انگیز» نویسنده گرامی اشتباهات این بروشور را پذیرفته و شجاعانه پاسخ دهید، از چه منابع و پژوهشهای تاریخی، سود جسته است.؟ چرا فقط به گروهی خاص پرداخته و اقوام دیگر را نادیده انگاشته است؟. انگیزهی وی از وارونه جلوه دادن واقعیتهای تاریخی چه بوده است؟ درحالی که بر خود میبالیم در خاورمیانه پرآشوب از آرامش و امنیتی بیمانند، برخورداریم که آن هم دستاورد تلاش های شبانه روزی دستگاههای سیاسی و اطلاعاتی است که باید به آنها دست مریزاد گفت. تهیه چنین بروشوری آب به آسیاب دشمن ریخته، زمینهی دشمنی وبدبینی را میان شهروندان، فراهم می کند.
شایسته است از مردم خوب، فروتن و میهن دوست شوش دلجویی کرده واجازه دهیم نخبگان آنان تاریخ شهرشان را بنگارند و همچنین دستگاههای فرهنگی بیدار و هوشیار باشند تا پیشینه ی شهرهای دیگری مانند خرمشهر، آبادان، شادگان و سوسنگرد، نیز وارونه نوشته نشوند. این سخن ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار سدهی چهارم هجری را آویزهی دل وجانمان کنیم که تاریخ به راه راست رود که روانیست تحریف وتبذیر در آن.
وارونگی تاریخ به کدام انگیزه!
به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter
تازهترین ها
یک پاسخ
جناب اقای اشکان زارعی شب بر شما سرشار از شادیها و نیکیها باد . نوشتار شما را خواندم بسیار زیبا و اندیشه برانگیز بود . احساسات پاک شما ستودنیست . در پناه خالق اسمانها و امشاسپندان باشید . سپاس سپاس سپاس