لوگو امرداد

«پنجه»؛ آیینی كهن و به یادگار مانده از پیشینیان

«پنجه»؛ آیینی كهن و به یادگار مانده از پیشینیانبابك كه روی بام خانه خوابیده بود از همهمه و سر وصدای زیاد بیدار شد. چشمانش را باز كرد. هنوز هوا تاریك بود. به یاد نداشت كه به این زودی بیدار شده باشد. مادر و خواهرش با هم گفتگو می‌كردند. میان خواب و بیداری نمی‌فهمید چه می‌گویند. نسیم خنكی به گونه‌اش خورد. از زیر پتو بیرون آمد و نشست. سردش شده بود. دلش می‌خواست دوباره به زیر پتو برگردد. مادرش در سینی مسی میوه می‌چید. نگاهش كرد، ولی چیزی نگفت.

ــ‌ برو پایین دست و رویت را بشور و بیا پشت‌بام. زودباش وقت كم است. اگر دیر كنی مثل پارسال كه خواب ماندی و آتش‌افروزی را ندیدی، امسال هم نخواهی دید.

بابك بلند شد و شادمان از این كه امسال می‌تواند این آیین كهن را ببیند، پایین رفت و دست و روی شسته، خود را به پشت بام رساند. در کناری ایستاد و نگاه كرد. در گرگ و میش هوا همه را روی پشت‌بام‌ها در انتظار دید که با هم گفتگو می‌كنند.

ــ پس كی آتش روشن می‌كنند؟

ــ زمانی كه موبد، آتش بام آتشكده را روشن کند.

چشم به آتشكده دوخت و انتظار كشید. زمان به كندی می‌گذشت. خنکی هوا به سردی گراییده بود. بوی کاهگل نمناک با بوی خاک خیس غریب می نمود. دیری نگذشت که نور از بام آتشکده پیام آورد که آتش ها را بیفروزید و…  

پشت‌بام‌ها با آتشی كه روشن كرده بودند چهره‌ی زیبایی به خود گرفت. او تاكنون چنین دورنمایی ندیده بود. می‌خواست بداند این چه آیینی‌ست و چرا در نیمه تابستان روی پشت‌بام خانه‌ها آتش می‌افروزند؟ می‌خواست از مادرش بپرسد، ولی او سرگرم كار بود. مادر بخشی از آتش را درون آتشدان گذاشت و به دست خواهرش داد تا به آتشكده ببرد. 

ــ مامان من هم می‌تونم با شیرین برم؟

ــ برو ولی زود بیایید.

هوا کمی روشن شده بود. با خواهرش كه آتشدان در دست داشت به آتشكده رفتند. جلوی آتشكده چند نفرآتشدان به دست، پشت سر هم ایستاده بودند تا  آتش‌هایشان را به آتش آتشكده برسانند. زمانی كه به خانه رسیدند هوا روشن شده بود و مادر از پشت بام پایین آمده و صبحانه درست می کرد.

ــ این چه آیینی‌ست كه هر سال بر پا می‌شود؟

ــ پسرم این آیین از زمان ساسانیان یعنی پیش ازاینكه تازیان به ایران حمله كنند، اجرا می‌شده و ما هم امروز هنوز آن را نگه داشته و انجام می‌دهیم.

بابك سراپا گوش بود تا بداند و از این آیین سر در بیاورد.

 ــ در گذشته‌های دور، شب پیش از نخستین روز سال نو بر روی پشت‌بام‌ها آتش‌افروزی می‌كردند تا همه بدانند كه فردا سال نو می‌شود و نوروز است. چون آتش ــمانند رادیو و تلویزیون امروزــ در آن روزگار وسیله‌ی خبررسانی بود. و از زمانی كه تازیان به ایران حمله كردند، این آیین‌ها كم‌كم به دست فراموشی سپرده شد.

ــ مادر حالا كه تابستان است، شما می‌گویید روز اول نوروز!؟

ــ می‌دانم پسرم، برایت می‌گویم. در زمان ساسانیان هرسدوبیست سال، یك‌سال را سیزده‌ماهه می‌گرفتند و كبیسه را این جور به حساب می آوردند.

 اگر امروز می‌‌شنوی برای آنهایی که دوستشان داریم عمر سد وبیست ساله آرزو می کنیم، از آن زمان آمده است. و اینكه می‌گویند بعد از سدویست سال، یعنی سدوبیست سال زندگی كنی و آن یك ماه را ببینی، چرا که همه‌ی آن ماه به جشن و شادی می‌گذشت؛ پر از نشاط و شادمانی.

پس‌از یورش تازیان، این رسم از بین رفت.  سال در ایران برای غیرزرتشتی‌ها شد هجری‌قمری، و برای زرتشتیان شد سال یزدگردی. چون آخرین پادشاه ساسانیان یزدگرد بود. همان‌گونه كه می‌دانی، در آن زمان، برعكس امروزكه روزهای هفته داریم و در هرخانه‌ای سالنما هست، هر روز ماه نام ویژه‌ای داشت و تقویم هم نبود. برای این كه زمان را از دست ندهند، مادر به دخترش، و پدر به پسرش نام روزها را یاد می‌داد. همگی هر روز با بانگی رسا و بلند به هم نام روز را یادآور می‌شدند و به نام آن روز اوستا می‌خوانند. و این ادامه داشت تا آخرین روزِ ماه. پس از آن، نامِ ماهِ نو آورده می‌شد و نام روزها از نو آغاز می‌شد.

زرتشتیان هر روز پس از برخاستن از خواب، بیداری را با نام روز نوید می‌دادند، و این شده بود شیره‌ی وجودشان. همانند ماهی كه از آب جان می‌گیرد، آنها هم با نام روزها زندگی می‌كردند.

هرسال دوازده ماه سی روزه داشت: سیصد و شصت روز. پنج روز باقی مانده «پنجه» نامیده می‌شد. نام این پنج روز از پنج هات گات‌ها -كه سروده‌ی اشوزرتشت است‌- گرفته شده بود. واین می‌شد سیصد و شصت و پنج روز. وشش ساعت می‌ماند. که باید کبیسه می‌گرفتند. پس از ساسانیان، کبیسه را فراموش کردند و به حساب نیاوردند. زمانی كه خیام تقویم را درست کرد و فصل‌ها را بر جای خود نشاند، ما آن را نپذیرفتیم، چون با نام روز و ماه زندگی می‌كردیم.

بدون کبیسه، طبیعی است كه نوروز ثابت نمی‌ماند. اگر امروز این آیین در تابستان برگزار می‌شود، برای بزرگداشت یاد و سپاس از گذشتگانمان است. پدران و مادرانی كه با رنج بسیار هر آنچه داشتیم را نگه‌داشتند و به ما رسانده‌اند. وگرنه ما می‌دانیم كه نوروز و  روز نخست ماهِ فروردین، امروز نیست.

پسرم دانسته‌باش كه خیلی از زرتشتیان بر سر پاسداری از آیین‌ها و باورهایشان جان‌دادند. ولی برای این ‌كه فراموش نكنیم آنچه را كه به دست ما رسیده، آسان به دست نیامده، این‌گونه آیین‌‌ها را اجرا ‌می‌كنیم. بزرگ‌ترکه شدی می‌فهمی چه‌ها بر ما گذشته.

 فرزندم! هرگز در درازنای تاریخ مانند امروز در آسایش و آرامش نبوده‌ایم تا بتوانیم آیین‌هایمان را انجام دهیم.

بابك با خود فكر كرد؛ بدون تقویم، نام روزها را شمردن و به هم تحویل دادن، از نسلی به نسل دیگر، تا به ما برسد، چه كار سختی!؟

– درود بر شما كه چون كوه استوار بودید و ما اکنون سرافرازیم كه «پنجه» را گرامی‌تر از گذشته نگه‌خواهیم‌داشت.                 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. با درود البته اینگونه نیست که این آیین بعد از حمله تازیان به طور کامل از بین رفته باشد. بلکه صورت اسلامی به خود گرفته و در شب چهارشبنه آخر سال و یا شب چهارشنبه آخر ماه صفر در گاهشمار مهی مشابهه این آیین برگزار می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-07-12