لوگو امرداد
یادداشت نوشته داریوش مهرشاهی

داستان دو کوچه

داریوش مهرشاهیبرای من که شروع آموزش دانشگاهم در رشته جغرافیا بوده است نام هر محل یا مکان و تاریخچه‌‌ی آن دارای اهمیت بوده است. یکی از این مکان‌ها، کوچه ها هستند. همان کوچه‌هایی که در آن سال‌ها زندگی کرده‌ایم یا زندگی می‌کنیم.
پس از انقلاب (سال ۱۳۵۸) در کوچه‌ای در تهران خانه گزیدیم که نامش بود کوچه کلام. این کوچه در میانه خیابان فیشرآباد (سپبهد قرنی کنونی)‌ بود و یک سمت آن ساختمان شش طبقه شرکت نفت به سمت خیابان فیشرآباد قرار داشت. از میانه‌ی کوچه به سمت خیابان ایرانشهر شمالی دو سه خانه دو طبقه و یک دستگاه آپارتمان مسکونی جای داشت. ویژگی این کوچه این بود که در یک مسافت حدود بیست متری همسایگانی با ادیان گوناگون زندگی می‌کردند که شامل زرتشتیان، کلیمی‌ها، مسیحیان و یک خانواده بهایی می‌شدند. در کنار نام کوچه «کلام» عنوان «ملک الکلامی» هم آمده بود که این در واقع نام اصلی و قدیمی‌تر این کوچه بود. تا آن جا که من دیده بودم به‌ویژه در قول‌نامه یا مبایعه‌نامه (سند خرید یا فروش) نام قدیم یعنی «ملک الکلامی» قید می‌شد. امروزه اگر بخواهید این نام را در گوگل جستجو نمایید به آدرس «مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی» بر می‌خورید که در نبش این کوچه به شماره پلاک 113 قرار گرفته است. جالب اینجاست که در تاریخ معاصر ایران سه تن به نام فامیل «ملک‌الکلامی» مشهور هستند (نگاه کنید به ویکی‌پدیای فارسی). نخستین آنها، یکی از شاعران، نویسندگان و خوش‌نویسان نامبردار قاجاری در عهد ناصرالدین شاه بود که میرزا عبدالمجید ملک الکلامی نام داشت و زادگاهش شهر سقز در کردستان بوده است. این عنوان یا نامواره از سوی ناصرالدین شاه قاجار به شوند مهارت و قریحه قدرتمند او در سرودن غزلیات به او داده شده بود. فرزند ایشان نیز به نام «عبدالحمید ملک‌الکلامی» خوش‌نویسی چیره‌دست و خوش‌ذوق بود که در شهر سقز زاده شده بود ولی در تهران می‌زیست و در آرامگاهی در تهران به خاک سپرده شده است. این عبدالحمید ملک‌الکلامی همان خوشنویسی است که کتیبه‌های آرامگاه حافظ در شیراز و کتیبه‌های موزه ایران‌باستان به خط ثلث او است (برگرفته ازویکی‌پدیای فارسی). با بررسی بیشتر باز هم شما به فامیل ملک‌الکلامی برخورد می‌کنید و آن «دکتر بهروز ملک‌الکلامی» استاد دانشگاه کردستان (سنندج) است که آگاه نیستم که احتمالاً چه نسبتی به آن دو ملک‌الکلامی پیشین دارند. ایشان در زمینه نجوم و اختر فیزیک تخصص دارند (سایت دانشگاه کردستان). از نظر من این احتمال وجود دارد که این کوچه در عهد قاجاری محل سکونت آن ملک‌الکلامی‌های شاعر و خوش‌نویس بوده است و به این شوند نامگذاری گشته است. این موضوع را شاید بتوان در بایگانی شهرداری تهران جستجو کرد.
اما کوچه دوم، کوچه پنج نامی است! یعنی کوچه‌ای که در طول چهل سال پنج نام به خود دیده است. این کوچه‌ای است که ما در یزد برای سال‌ها در آن خانه داشتیم. این کوچه-خیابان هشت متری در ابتدا در محدوده یا محله‌ای بود به نام سیلوی گندم که به اختصار به محله سیلو معروف بود. سبب این بود که در ابتدای انقلاب در این محله در حال شکل‌گیری، به جز ساختمان بلند سیلوی یزد، هیچ ساختمان بلندبالایی دیده نمی‌شد. زمانی که خانه‌مان را ساختیم کنار ما بیشتر زمین‌ها افتاده بود و تک و توک در حال ساخت بودند. بالای پشت‌بام که می‌ایستادی، به جز ساختمان سیلو تا باغ‌های قاسم‌آباد حومه یزد، هیچ چیز به جز زمین‌های بیابان دیده نمی شد! شهرک سیلو از کمی پیش از انقلاب شروع به ساخت شده بود که پس از وقفه‌ای چند ساله در دهه شصت از اوایل دهه‌ی هفتاد به شدت گسترش یافت. جالب این جاست که در همین چهل سال پس از انقلاب این کوچه چندین نام به خود دیده است. پیش از اینکه ساختمان‌های دو طرف کوچه، کم وبیش شکل بگیرند نام این کوچه و بسیار کوچه‌های دیگر با فاصله‌شان از میدان سیلو ،که به میدان سیلوی گندم معروف بود، خوانده می‌شدند. فاصله سیلوی گندم تا کوچه ما حدود پانصد متر می‌شد. به هر حال، بعد از اینکه خانه‌های بیشتری ساخته شدند وشهرداری آب و برق به خانه‌ها داد، کوچه‌ها هم شکل گرفت. به این ترتیب نام کوچه ما شد «کوچه فیضیه چهل و سوم» چرا که محله ما به نام محله فیضیه نامگذاری گردید. بعدها در دهه نود نام کوچه به خاطر اینکه محله به نام گلستان تغییر کرد به گلستان نهم تبدیل شد البته فقط از یک سو (سوی جنوبی). از سمت شمالی کوچه به دو نام شناخته می‌شد و بر روی تابلوی ورودی آمده است «محقق داماد دوازدهم» یا «اسلامی ندوشن»!! من هر وقت که مسافت سی متری از سمت «اسلامی ندوشن» را می پیمودم تا به سمت «گلستان نهم» کوچه برسم همیشه از شوند نامگذاری این کوچه و این سه نام گوناگون حیرت می‌کردم. هیچکس هم در این کوچه به درستی دلیل آن را نمی‌دانست. تنها دلم برای استاد محمدعلی اسلامی ندوشن می‌سوخت (و می‌سوزد) که با آن همه دلسوزی و تلاش برای زنده نگاه‌داشتن نام ایران، سهم او از کوچه و خیابان‌های یزد، بیست تا سی متر از یک کوچه در محله سیلوی گندم یا فیضیه یا محقق داماد یا گلستان شده است!! این‌ها را بیشتر به این خاطر نوشتم که این تاریخچه برای آگاهی اهالی بعدی کوچه در جایی ثبت شده باشد.
داریوش مهرشاهی- یک‌شنبه ۲۲ اسفندماه 1400 خورشیدی

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

5 پاسخ

  1. درود برجناب دکتر مهرشاهی عزیز .بسیار زیبا و لطیف نوشته اید همچون همیشه .نگارش‌های شما آدم را می برد به سال‌های دوران کودکی هم سن و سال‌های ما .تندرست باشید

    1. از لطف جنابعالی متشکرم آقای دکتر چوبینه عزیز. من خاطرات گذشته را دارم می نویسم شاید برای بیان گوشه بسیار کوچکی از زندگی. البته در ضمن به کسانی نیاز داریم که ما را به سوی آینده ای روشن تر ببرند اگرچه که بخشی از گذشته نزدیک ما در مواردی دل انگیز تر از امروز بوده است!!!

  2. ممنون آقای مهرشاهی عزیز
    بنده هم ساکن همان حوالی بودم و از این که خاطرات را برایم زنده کردید تشکر می کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-09